شهدای ایران shohadayeiran.com

 شهدای ایران: روز دوشنبه بود که طبق برنامه، قراربود بچه های جانبازساعت 7 صبح، ترمینال شماره دو مهرآبادجمع بشن تا به اتفاق باپرواز شماره 1033(ساعت 40/9) بریم مشهدالرضا(ع).
صبح زود حول و حوش ساعت شش و ربع با آژانسی که از شب قبل باهاش هماهنگ کرده بودم، راهی فردگاه شدم. وقتی به محوطه فرودگاه رسیدم وارد ترمینال شماره یک شدم.

ازجانبازا هیچ کس حضورنداشت. تنها یه گوشه ای منتظر بودم که مهندس بنایی وارد شد. یکم که باهمدیگه خوش وبش کردیم. چند دقیقه بعدبرادر عزیزمون سرهنگ مسگر هم  وارد شد.کم کم بچه ها داشتن تنها و یا با چند نفر دیگه از دوستان وارد می شدن که جناب مسگر اعلام کرد بریم و بلیط هواپیما رو از یکی از همراهاشون بگیریم.

حاج آقا این توضیح رو هم داد که همه شصت هفتاد نفرمون با یه پرواز قراره بپریم و ایرلاین شم ،هواپیمایی ماهانه. گفت که برخلاف عرف ایرلاین ها، قراره با هماهنگی که با فرودگاه و مسئولین شده،همه مون با یه پرواز و ازطریق جت وی(تونلی که مسافرا مستقیما"واردهواپیمامیشن)سوارهواپیمابشیم.

نزدیکای ساعت 9، بچه ها وارد گیت پرواز شدن و بعداز بازرسی قرارشد که چهارنفر چهار نفر سوارهواپیمابشیم.واقعا" فکر نمی کردیم که سوارشدنمون اینقدرطول بکشه. حول و حوش ساعت 11 با تاءخیر زیاد با ورود مسافرای دیگه به طرف مشهد به پرواز درآمدیم. کاپیتان پرواز(که با عرض پوزش اسم مبارکشو بخاطرندارم)بصورت ویژه به جانبازا خیرمقدم گفت و بابت تاخیری که بخاطر ما ایجاد شده بود از مسافرا عذرخواهی کرد.

ساعت 12وربع بود که هواپیمامون بسلامت تو فرودگاه شهیدهاشمی نژاد مشهد به زمین نشست. بعد از توقف هواپیما بخاطر سهولت در پیاده کردن جانبازا، هفت هشت نفر از سربازای سپاه که از قبل منتظرمون بودن به کمک اومدن و با همکاری پرسنل زحمتکش خدمات ویژه فرودگاه، انتقال بچه ها به اتوبوس هایی که از قبل پیش بینی شده بود باسرعت بالایی انجام گرفت و به طرف هتل حرکت کردیم.

یادم رفت که بگم توی مهرآباد که بودیم یه بنده خدایی رو دیدم که مدام داشت از بچه ها فیلم می گرفت . از بالارفتن ویلچری ها با پله برقی گرفته تا صرف صبحانه و سوارشدن به هواپیما و ... که تو فرودگاه مشهد متوجه شدم که فیلمبردار آقای ابوالفضل حاجب، تصویربردارفیلم ( ازآسمان) بود که باتفاق تهیه کننده و کارگردان از آسمان ( جناب آقای امیر خورشیدی فرد)تو این سفر مارو همراهی میکنن تا گزارشی از این یادواره تهیه و جمعه شب  پخش کنند.

بگذریم... به هتل «مدینه الرضا» که رسیدیم، متوجه شدیم هتل پنج ستاره ایه که هنوز افتتاح نشده. طبق برنامه ریزی دقیقی که از قبل انجام گرفته بود هرکدوم از بچه ها معلوم بود که باید کدوم اطاق بره. بعضیا دو نفره ، بعضیا سه چهار نفره و البته بعضیاهم بصورت تکی توی اطاقای خودشون رفتن و از فرط خستگی تعدادیشون نتونستن که برای صرف ناهار به رستوران برن.!غروب همون روز برای اقامه نماز و زیارت آقاعلی بن موسی الرضا علیه السلام به حرم مشرف شدیم.

"... السلام علیک یا ثامن الاحجج...یاشمسُ الشموس یا علی بن موسی الرضا المرتضی..." آقا جون به پابوست اومدیم...
بعد از آنچه که در اون ساعات گذشت به هتل برگشتیم و حین صرف شام، مسئولین اردو گفتن که برنامه های ورزشی از صبح فردا شروع میشه. چها تیم بسکتبال + یه تیم از مشهد باید باهم رقابت میکردن وتعدادی از بچه ها برای مسابقه دارت و دوستان جانباز بصیر(نابینا) برای مسابقه طناب کشی،مسابقه داشتند.

من که خودم جزء دارتی ها بودم. که البته مقامی کسب نکردم. اینم بگم که روحیه جانبازا خیلی بالا بود. مخصوصا جانبازای بصیرمون که با روحیه بالایی که داشتن و شوخی هایی که میکردن به ما هم روحیه مضاعف میدادن.
چند روزی که مهمون آقا بودیم شهردار مشهدجناب آقای "صولت مرتضوی" به اتفاق چند نفر از اعضای شورای محترم شهر مشهد به دیدنمون اومدن که واقعا" ازشون تشکر می کنیم.

سردار، فرماندهی محترم سپاه خراسان رضوی هم به محل هتل تشریف آووردن تا با بچه ها دیداری داشته باشن. چنددقیقه ای برامون صحبت کردن و توی همون مراسم که در سالن مجلل همایش هتل برگزارشده بود از طرف مدیران انجمن های حاضر و به نمایندگی از طرف همه جانبازان کاروان از برادر سرهنگ "علی مسگر" عزیز همینجوری خشک و خالی تقدیر شد که اونم باز جای شُکرداره که به عقلمون رسید(شوخی کردم بابا).

موضوعی که تو ذهن بچه ها حتما" موندگاره اینه که یه بعدازظهری،قرارشد برای دیدن مسابقه بسکتبال و البته زیارت جانبازای مشهدی به آسایشگاه جانبازان بریم. اتوبوس ها حرکت کردن ولی من و برادر حاج علی آقا(شکراللهی) و دونفر دیگه از دوستان دوپا قطعمون از اتوبوس ها جاموندیم و با هماهنگی جناب مسگرعزیزبا آژانس به آسایشگاه رفتیم.

بعداز دیدن مسابقه و پایان اون، وبعداز اینکه نماز مغرب وعشا رو اقامه کردیم به محوطه آسایشگاه اومدیم و شوکه شدیم. آخه بمناسبت ایام ولادت پیامبر(ص) مراسم نورافشانی(که البته ازنظر سروصدا به جنگ شبیه بود) و جشن باشکوهی برگزارشد که در نوع خودش کم نظیربود. حدود یک ساعتی طول کشید تا با همون اتوبوس ها مراجعت کردیم.

جاداره همینجا از جانبازای عزیز مشهدی که ما رو شرمنده خودشون کردن و آسایشگاه رو در اختیار جانبازا قرارداده بودن تشکری داشته باشیم. تعدادی از دوستان جانباز مشهدی هم موقع ورودمون به مشهد و هم خروج مون توی فرودگاه به استقبال و بدرقه مون اومده بودن که واقعا" سپاسگزاریم.( دمتون گرم عزیزان)

شب آخری، برادر عزیزمون جناب مسگر عزیز(خداوکیلی پاچه خواری نیست چون اولین بار بود که ایشون رو زیارت می کردم واینکه برای اولین بار بود که از طرف انجمن و سپاه به همچی اردوی باصفایی می رفتم)با مسئولین آستان قدس هماهنگ کرده بود که یکی از رواق های صحن مطهر رو برای حضور جانبازا قُرُق کنن. همون شب ساعت 10 و نیم همه بچه ها ،لابی هتل جمع شدن و بصورت کاروانی(پشت سرهم) به طرف حرم حرکت کردیم.
صحنه بسیارزیبا و توصیف ناپذیری بود، والبته برای زائرین حرم و مردم مشهد جالب.

به حرم و کفشداری 15 که رسیدیم، بچه ها سراز پا نمی شناختن. حال و هوای عجیبی بود. عجیب تراینکه گویا تا اون زمان این تعداد جانباز درصدبالا ، یکجا به حرم مشرف نشده بودن(شایدم بوده و حقیر خبرندارم)چون مورد توجه و تفقد مردم و خادمین حرم قرارگرفته بودیم.

بچه ها هر کدوم دو شاخه گل گلایل تو دستاشون بود و بصورت ردیفی مقابل جایگاه رواق مطهرمنتظر شروع مراسم بودن که دوست جانباز دوپاقطع مون آقای گودرزی عزیز با نوای خوش و لحن محزونش، در توصیف فضائل و مناقب حضرت رضا علیه السلام به مدیحه سرایی پرداخت و بچه ها هم با ایشان همنوا شدن. بعدش هم نوبت به جمع خوانی گروهی از جوانان مشهدی رسید که به سرپرستی یکی از جانبازان نخاعی، قطعاتی در وصف آقا امام رضا(ع) ومیلاد مسرورِ سرور کائنات حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)اجرا کردن که مورد توجه جانبازا قرارگرفت. آخرین مراسم هم مداحی یکی از مداحان اهلبیت خودِحرم مطهر بود که فضای معنوی خاصی به محفل عاشقانه کاروان بخشید ودربالا بردن روحیه معنوی گروه، بسیار موءثر بود.

آخرین برنامه ی اون شب، زیارت مضجع منوّرومطهر آقامون بود که به صورت ردیفی و البته باهماهنگی خادمین گرانقدرحرم که از قبل پیش بینی کرده بودن،بچه ها از تونل زائرین گرامی به گوشه ضریح مطهر نزدیک شدن و بخاطر ازدحام جمعیت زائر و اینکه خدای نکرده موجب ناراحتی کسی نشیم، اعضای کاروان خیلی سریع دستی و سروصورتی به ضریح کشیدند و برای ادامه زیارت و اقامه نماز به یکی از صحن هایی که کمتر شلوغ بود،راهنمایی شدند و به فرایضشون پرداختند.سرآخر اینکه گل های گلایل سرخ و سفیدی که دست بچه ها بود تقدیم زائرین داخل حرم شدو به این ترتیب وداع باشکوهی با حضرت صورت گرفت. یکی از دعاهایی که همه بچه ها متفقا" داشتند این بود که حضرت علی بن موسی الرضا(ع) باردیگه ای این توفیق رو نصیبشون کنه که بازهم طلبیده بشند و به پابوسی حضرتش برسند.

به محل اقامتمون که برگشتیم، مسئولین اعلام کردن ،جانبازا طوری برنامه ریزی کنند که باصرف ناهارشون، ساعت دو ونیم لابی هتل جمع بشن تا به سمت فرودگاه حرکت کنیم. ساعت پرواز برگشت ما طبق برنامه، ساعت17 و بیست دقیقه بود و چون تجربه طولانی شدن سوار و پیاده شدن از هواپیما رو چند روز قبل داشتیم، مقرر شده بود که از یکی دو ساعت قبل فرودگاه حضور داشته باشیم.

با قلبی که در حرم مطهر جاگذاشته بودیم وبا روحیه ای که از زیارت آقا بدست آوورده بودیم، با پرسنل بسیار عزیز و گرامی هتل( از پذیرش و خدمات گرفته، تا مدیریت که سنگ تموم گذاشتن و محبت شون هیچوقت فراموش نمیشه)خداحافظی و تشکر ویژه ای داشتیم و سوار بر اتوبوس هایی که آماده شده بودن به طرف فرودگاه به حرکت درآمدیم.

از درب مخصوص رجال(!!!) یا همون VIP  وارد شدیم و با هماهنگی و لطف مسئولین فرودگاه( مخصوصا"برادرعزیز که مسئولیت سپاه فرودگاه مشهد رو دارن به سالن پذیرایی VIP وارد شدیم وحسابی بندگان خدا، زحمت کشان و متولیان اونجا رو به زحمت انداختیم.واقعا" برا من جالب بود.

که توی اون همه ولوله و سروصدا و کُرکُری بچه ها با همدیگه (موضوع قرمز و آبی)که ورودمون به اونجا همزمان شده بود با مسابقه استقلال و پرسپولیس ،این آقایون و خانوم های محترم (کادر vip) هراونچه که دراختیار داشتن درطبق اخلاص گذاشته بودن و برای گروه میاووردن و بچه ها هم یه دل سیر از عزا درمی آوردند!!!(شوخی)خداوکیلی بصورت طاقت فرسایی زحمت می کشیدن. شاید برای اونا هم دیدن و خدمات رسانی به این تعداد ویلچری تازگی داشت.

بعدشم که با اعلام مسئولین فرودگاه و با همکاری و زحمت نیروهای خدماتی، یواش یواش سوار هواپیمایی شدیم که باشماره پرواز1034 « ماهان » قراربود مارو برگردونه.مطلب جالبی که اینجا اتفاق افتاد این بود که تعدادی از صندلی های مسافرای دیگه به اشغال ما دراومده بود که البته خود جانبازا بی تقصیر بودن. ولی خب، یه سری ناراحتی بین صاحبان صندلی ایجاد شده بود که به برادر بزرگوارم سردار بنایی عزیز«که کنارهم نشسته بودیم» پیشنهاد کردم که به نحوی از طرف بچه ها از اون بندگان خدا عذر خواهی کنه. همینطورهم شد و معذرت خواهی انجام شد و بالبخندرضایت اونها مواجه شد.

نکته بعدی که جالب بود، یکی از برادرا که توی مشهد دچار حادثه ای شده بود و ازناحیه پا مصدوم شده بود، باتوجه به وضعیتش و البته با خواهشی که سردار بزرگوارمسگرازکادر پروازداشت،ایشون به قسمت VIP (شما بخونید خوش نشین ها) هواپیما منتقل شدکه موردتوجه و شوخی بچه هاقرارگرفت. (مثل اینکه، کاش پای ما هم میشکست و ...)

موضوع جالبتراین بود،قبل ازاینکه درای هواپیما رو ببندن یه دفعه دیدیم که امام جمعه مشهدحضرت آیت الله علم الهدی به اتفاق همسرشون وارد هواپیما شدن و کنار بچه ها نشستن.

بالاخره پرواز کردیم. خلبان هواپیما توضیحات لازمو داد و به جانبازای مسافر خوش آمد گفت و وسطای پرواز، به پیشنهاد کادر پرواز،گوشی مهماندار دراختیار حاج آقا علم الهدی قرارگرفت و ایشون ضمن خیرمقدم به جانبازا و ابراز خوشحالی ازاینکه همسفرجانبازانن، در توصیف فضائل و مناقب امام رضا علیه السلام هفت هشت دقیقه ای صحبت کردن.

بالاخره هواپیما تو فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و بعداز اونکه مسافرای معمولی پیاده شدن با خواهش دوستان، خلبان بختیاری که بصورت غیر منتظره ای جوان بود به میان بچه ها اومد و مورد تشویق(کف زدن) کاروان قرارگرفت. اعضای کاروان به ترتیبی که ویلچرهاشون بالا میومد یکی یکی از هواپیما خارج می شدن.
وبه این ترتیب این سفر معنوی- ورزشی به آخر کارش رسید.

نکته خیلی ویژه ای که میبایست ،آخر این گزارش خودمونی بهش اشاره کنم این مطلبه:
بعداز زحماتی که مدیر اصلی کاروان یعنی سرور گرانقدرمون حاج آقا مسگر متحمل شدن، ومدیران انجمن های جانبازان بصیر و دوپا قطع و نخاعی، مخصوصا" برادر گرامیمون اسرافیلی عزیز و برادر زحمت کشمون گُل محمدی عزیز(تو انجمن جانبازان نخاعی) که هماهنگ کنندگان برپایی این اردوی ورزشی بودن، جا داره از کسی قدر دانی و سپاسگزاری بشه که مسئول اجرایی این اردو بود و همیشه ی خدا عرق ریزان دنبال رتق و فتق امور بچه ها و هماهنگی با اینور و اونور بود تا نکنه کم و کاستی وجود داشته باشه. اونم کسی نیست جز برادر گرانقدر و زحمت کش جناب اکبرآقای حسین زاده عزیز که خدا بهشون صحت و سلامتی عنایت کنه . انشاالله.
یکی از اعضای کاروان – جانباز نخاعی – محمدرضاعسکری
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار