خانوادهای با ۲۳ شهید!
در شبهای پایانی آذر ماه ۱۳۶۱، یلدایی تلخ برای دزفولیها رقم خورد. وقتی که خانوادههای بسیاری بهخاطر موشکباران رژیم بعث عراق داغدار شدند؛ از جمله خانواده آریانپور که ۲۳ نفر از این خانواده باهم به شهادت رسیدند.

به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، حماسه و مقاومت؛ مزاری متفاوت در گلزار شهدای دزفول که روی آن نوشته شده «این مزار مربوط به تکهتکههایی از پیکرهای مطهر شهدای خانواده آریانپور است؛ حمله موشکی مورخه ۲۸ آذر ۱۳۶۱». سنگمزاری که سندی بر یکی از جنایات بعثیها در شهر دزفول به شمار میرود؛ فاجعهای که تصورش هم سخت است که در یک لحظه ۲۳ نفر از یک خانواده آسمانی شوند؛ از پدر و مادر تا دختران و پسران و عروسهای خانواده و نوهها. و در این جنایت جنگی، فقط یک خواهر و برادر از این خانواده زنده میماند؛ محمود و میترا آریانپور.
.png)
محمود آریانپور روز حادثه را اینگونه روایت میکند: «ساعت ۱۷:۳۰ بعد از ظهر روز ۲۸ آذر ۱۳۶۱ بود که از سپاه به منزل آمدم. به خانه که رسیدم پدرم را دیدم که قبل از رفتن به مسجد، مشغول آبیاری درختهای مقابل منزل است. پس از سلام و احوالپرسی به داخل خانه رفتم. همه جمع بودند. خواهران و برادرانم و بعضی از اعضای فامیل نزدیک. کنار آنها نشستم. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که صدای انفجار مهیبی همه را از جا کند. همه به حیاط منزل دویدیم. با دیدن ستون بزرگی از دود و خاک که به هوا برخاسته بود، فهمیدیم که موشک زدهاند.»
محمود با موتورش سریع به محل حادثه که تقریباً یک کیلومتر با منزلشان فاصله داشت، رفت. وقتی به آن جا رسید، هنوز دود و خاک از زمین بلند میشد. کم کم مردم برای کمک رسیدند و محمود به خانه بازگشت تا قراری بر بیقراری و ترس زنان و دختران و کودکان باشد. او سپس به اتاقشان در خانه پدری رفته و میبیند که همسرش «مرضیه» با چادر سفید بر روی سجاده نشسته و ذکر میگوید. در همین لحظه صدای انفجاری دیگر آوار را بر سر خانواده فرو میریزد. انفجار موشک ۱۲ متری.
محمود با موتورش سریع به محل حادثه که تقریباً یک کیلومتر با منزلشان فاصله داشت، رفت. وقتی به آن جا رسید، هنوز دود و خاک از زمین بلند میشد. کم کم مردم برای کمک رسیدند و محمود به خانه بازگشت تا قراری بر بیقراری و ترس زنان و دختران و کودکان باشد. او سپس به اتاقشان در خانه پدری رفته و میبیند که همسرش «مرضیه» با چادر سفید بر روی سجاده نشسته و ذکر میگوید. در همین لحظه صدای انفجاری دیگر آوار را بر سر خانواده فرو میریزد. انفجار موشک ۱۲ متری.
.png)
محمود درباره آن لحظات میگوید: «در همان لحظات سخت، نگاهم به سقف اتاق افتاد. دیدم که سقف اتاق همراه با آجر و آهن و منبع آب و آتش در آسمان مثل گردباد میچرخند! ناگهان ضربهای شدید به کمرم خورد و نفسم را کامل بند آورد. به طوری که توان ناله کردن هم نداشتم. دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم همه جا تاریک بود. نمیدانستم چه شده است. برای این که موقعیت خودم را بدانم دستم را به اطرافم کشیدم. دستم به سنگی خورد. حدس زدم که در زیر زمین منزل سقوط کردهام. چون اتاق ما درست بالای زیرزمین بود. بعدها فهمیدم که پس از اصابت موشک به منزل کف اتاق فرو میریزد و من و همسرم به داخل زیرزمین سقوط میکنیم.»
محمود در آن شرایط شروع به مناجات با خدا میکند تا قلب آشفتهاش آرام بگیرد. با دست راست نیت تیمم کرد و دستش را به خاک زد و شروع کرد به خواندن نماز مغرب. هنوز در نیمههای سوره حمد بود که از شدت درد و خونریزی بیهوش شد؛ او دوباره به هوش آمد و شروع کرد به گفتن شهادتین و راز و نیاز.
مردم برای کمک آمده بودند و ابتدا مرضیه خانم و سپس محمود را از زیر آوار خارج میکنند. مرضیه که قبل از بیهوشی کامل به ناجی خودش میگوید محمود هم زیر آوار است، در مسیر بیمارستان به شهادت میرسد.
محمود آریانپور درباره شهادت اعضای خانوادهاش بیان میکند: «برادرم مسعود ۹ ماه پیش از این حادثه در تاریخ ۷ فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتحالمبین به شهادت رسیده بود و حالا ۲۳ نفر از اعضای خانوادهام. از خواهر کوچکم فقط پوست سر و موهایش پیدا شد، از پدرم چند تکه از بدنش که به خرابههای آن سمت خیابان پرتاب شده بود و از برادر کوچکم هیچ چیز.»
محمود در آن شرایط شروع به مناجات با خدا میکند تا قلب آشفتهاش آرام بگیرد. با دست راست نیت تیمم کرد و دستش را به خاک زد و شروع کرد به خواندن نماز مغرب. هنوز در نیمههای سوره حمد بود که از شدت درد و خونریزی بیهوش شد؛ او دوباره به هوش آمد و شروع کرد به گفتن شهادتین و راز و نیاز.
مردم برای کمک آمده بودند و ابتدا مرضیه خانم و سپس محمود را از زیر آوار خارج میکنند. مرضیه که قبل از بیهوشی کامل به ناجی خودش میگوید محمود هم زیر آوار است، در مسیر بیمارستان به شهادت میرسد.
محمود آریانپور درباره شهادت اعضای خانوادهاش بیان میکند: «برادرم مسعود ۹ ماه پیش از این حادثه در تاریخ ۷ فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتحالمبین به شهادت رسیده بود و حالا ۲۳ نفر از اعضای خانوادهام. از خواهر کوچکم فقط پوست سر و موهایش پیدا شد، از پدرم چند تکه از بدنش که به خرابههای آن سمت خیابان پرتاب شده بود و از برادر کوچکم هیچ چیز.»
.png)
میترا آریانپور تنها دختر بازمانده از خانواده شهدای آریانپور است که در زمان حادثه دانشآموز بود. او درباره روز حادثه میگوید: «آن روز خواهران و برادرانم به اتفاق بچههایشان و تعدادی از آشنایان از یک جشن عقدکنان همگی در منزل ما جمع شده بودند. همه لباس نو به تن داشتند و از اینکه همدیگر را دورهم میدیدند بسیار خوشحال بودند. همسر برادرانم حاج محمود و حاج احمد هم در جمع ما بودند. مادرم هم خیلی خوشحال بود بچهها دورهم هستند. یک لحظه صدای انفجار موشک که نزدیک یک کیلومتری منزلمان اصابت کرد، ما را وحشتزده کرد. پدرم حاج ابراهیم که به مسجد رفته بود با نگرانی به جمع ما پیوست. برادرم محمود که به امداد مردم رفته بود، هم آمد. من هم به فکر روزنامهدیواری و تکالیف مدرسه بودم که ناگهان موشک دوم به خانه ما اصابت کرد. چشمهایم را بستم و بیهوش در آوارها مدفون شدم. وقتی به هوش آمدم خودم را در بیمارستان افشار دزفول دیدم.»
.png)
میترای نوجوان در حالی به هوش آمد که دهها سؤال داشت از وضعیت پدر و مادرش، خواهر و برادرانش، زن داداشهایش و بچههایشان. بعضی از اهل فامیل و دوستان به او دلداری میدادند که نگران نباشد آنها مجروح شدهاند و در بیمارستان دزفول و پایگاه وحدتی بستری شدهاند و یا به تهران اعزام شدهاند.
اما واقعیتی بود که نمیشد پنهان کرد و نزدیکان کمکم خبر شهادت پدر و مادر و در هفتههای بعد خبر شهادت برادران و خواهران میترا را به این نوجوان دادند و او در اربعین شهادت خانوادهاش متوجه شد که فقط خودش مانده و محمود با مزار ۲۳ نفر از اعضای خانوادهاش.
اما واقعیتی بود که نمیشد پنهان کرد و نزدیکان کمکم خبر شهادت پدر و مادر و در هفتههای بعد خبر شهادت برادران و خواهران میترا را به این نوجوان دادند و او در اربعین شهادت خانوادهاش متوجه شد که فقط خودش مانده و محمود با مزار ۲۳ نفر از اعضای خانوادهاش.
.png)
.png)
.png)



