تصمیمهای آتشین یک دیدبان

شهدای ایران: جعفر نجفی آشتیانی، متولد ۱۳۴۰ در شهر آشتیان استان مرکزی میباشد. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با عضویت در سپاه، پس از مدتی به فرماندهی واحد دیدبانی توپخانه لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و قرارگاه نجف اشرف منصوب شد و پس از رشادتهای فراوان سرانام در سن ۲۲ سالگی در جریان عملیات والفجر ۴ در آبان ماه ۱۳۶۲ به شهادت رسید.
سردار سرتیپ پاسدار یعقوب زهدی، سومین فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خصوصیات بارز فردی و تخصصی این شهید پرانگیزه و خلاق پرداخته که به بهانه ایام عملیات والفجر چهار منتشر میشود:
مثل میوهای که رسیده بود!
شب قبل از مرحله دوم عملیات، بهاتفاق آقای شفیعزاده به تطبیقهای فرعی رفتیم. یکییکی آن تطبیقها را چک میکردیم، طرحریزیهایشان را میدیدیم، کارشان و هماهنگیها و مسائلشان را یکییکی بررسی و بازدید میکردیم.
فکر کنم در طرفهای گرمک یا کنگرک به یکی از همین دو ارتفاع که تطبیق لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) در محل قرارگاه حمزه ۲ قرار داشت، رسیدیم. آنجا که رسیدیم، دیگر غروب شده بود. وقت نماز شد و اذان میگفتند، رفتیم وضو گرفتیم و نماز را خواندیم.
آقای نجفی را دیدم که وضو گرفته بود و داشت میآمد. اصلاً نورانی شده و یک حالت خیلی معنوی پیداکرده بود.
به آقای شفیعزاده گفتم، آقای نجفی را خوب نگاه کن، دیگر او را نمیبینی. گفت چطور؟ گفتم ایشان در این عملیات شهید میشود؛ یعنی مثل میوهای که وقتی میرسد؛ آدم میفهمد، دیدم که میوه وجود ایشان رسیده است، یعنی چیدنی بود.
خلاصه آن شب آنجا بودیم، با آقای نجفی میگفتیم و میخندیدیم و خیلی روحیه شادی داشت؛ البته ایشان قرار نبود که به خط مقدم برود، مسئول دیدبانی بود. حالا در آن موقعیت، ایشان به خط رفته بود که دیدبان را عوض کند یا در دیدگاه کاری را انجام دهد، اما چون پاتک زده بودند، آقای نجفی هم آنجا درگیر شده بود.
صبح همان شبی که عملیات شده بود، خبر آمد که آقای نجفی شهید شد! واقعاً از دست دادن ایشان به نظر من خسارت بزرگی نهفقط برای توپخانه، بلکه برای کل سپاه بود؛ چون یک نیروی از هر نظر کامل بود؛ ازنظر ایمان، شجاعت و تخصص و تسلطش به کار کامل بود، نهفقط در بحث دیدبانی، بلکه در بحث عملیات هم معمولاً فرمانده لشکرها از او مشاوره میگرفتند؛ مثلاً در مورد عملیات نظر میداد. خیلی هم اصرار کردند که فرمانده یک تیپ یا مسئولیتی را به او بدهند، ولی به دیدبانی علاقه داشت و میگفت من کار خودم را میکنم. همه اینها در مورد کسی است که در بیستودوسالگی شهید شد.
دیدبان، هدایتکننده توپخانه است، قدیمها میگفتند دیدبان، چشم توپخانه است. شما وقتی چشمتان را ببندید، کاری از دستتان برنمیآید. اتفاقاً آدمهای استثنایی بودند، مثل آقای نجفی که هم هوش و هم تخصص بالایی داشتند.
در چند عملیات، وقتی پاتک میشد، باهم به خط میرفتیم، خودم به عینه مشاهده کردم که شهید نجفی در دیدگاه میایستد، دشمن را نگاه میکند و به توپخانه میگوید ثبتی شماره فلان را بزن، یعنی در آن موقع که دشمن پاتک میکند و فشار میآورد، دیگر همه، فکرهایشان قفل میشود. آنجا دیگر شما نمیتوانید گرا بدهید یا آتش را تنظیم و هدایت کنید، ولی آقای نجفی مثلاً به گردان و آتشبار میگفت، ثبتی فلان جا را بزن، یکدفعه ۱۰ گلوله روی آن ثبتی میآمد و آنجا مسئلهاش حل میشد؛ یعنی آن ذهنی که داشت و با آن طرح دیدبانی که در ذهنش بود، دیدبانها را هدایت میکرد.
با هرکدام، تکتک به دیدگاههایشان رفته بود، ثبتیها را انجام داده بود و به آنها گفته بود که به اینطور است؛ لذا دیدبانها هم توجیه بودند و هدایت آتش را به دست میگرفتند.
من اصلاً به چشم خود دیده بودم؛ مثلاً فرمانده تیپ یا فرمانده گردانی که در خط بود، به سنگر میرفتند، ولی آقای نجفی آتشها را هدایت میکرد تا جلوی دشمن گرفته شود و نیروهای خودی فعال شوند. واقعاً دیدبان در خط، فرماندهی میکرد. آقای نجفی هم یک آدم استثنایی بود.
منبع:
محمود چهارباغی، امیرمحمد حکمتیان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: توپخانه سپاه پاسداران: روایت: یعقوب زهدی (جلد اول)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۳۴۶، ۳۴۷، ۳۴۸



