کد خبر: ۲۶۵۹۵۶
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۶

برادر شهیدم به ولایت فقیه و خدمت به وطن عرق داشت

پدرمان به نان حلال اعتقاد زیادی داشت. کیوان هم این صفت خوب را از پدر به ارث برده و همیشه سعی می‌کرد رزق حلال کسب کند. اخوی معتقد بود بهتر است کمتر دربیاورد تا اینکه نانش شبهه ناک باشد. ساده‌زیستی را رعایت می‌کرد و همین نان حلالی که خورده و با آن پرورش یافته بود، باعث شد تا سعادت شهادت را نصیب خودش کند

برادر شهیدم به ولایت فقیه و خدمت به وطن عرق داشت

به گزارش شهدای ایران  به نقل از روزنامه جوان، شهید کیوان پیری از شهدای حمله رژیم صهیونیستی و امریکا به کشورمان است که صبح روز ۲۳ خردادماه در کنگاور به شهادت رسید. کیوان تا دقایقی قبل از شهادت، پیگیر اخبار شروع جنگ و حوادث رخ داده در تهران بود. به گفته برادرش آرش که آن روز در تهران حضور داشت، کیوان که با شنیدن خبر شهادت سرداران و فرماندهان به شدت ناراحت بود، مرتب با برادر تماس می‌گرفت و اخبار را پیگیری می‌کرد. در حالی که خبر نداشت تا دقایقی دیگر، خودش نیز در بمباران رژیم کودک‌کش اسرائیل به شهادت خواهد رسید. در گفت‌و‌گویی که با آرش پیری، برادر کوچک‌تر شهید کیوان پیری انجام دادیم، گذری به زندگی این شهید داشتیم که اصالتاً اهل شهر خرم‌آباد است و از شهدای این شهر نیز به شمار می‌رود. 

تقریباً ۱۰ روز قبل از شروع جنگ و شهادت کیوان، من به خرم‌آباد رفته بودم و ایشان هم آنجا حضور داشت. در خانه پدری همدیگر را دیدیم و برای آخرین بار ساعتی کنار ایشان بودم. آن روز حرف‌های خاصی بین ما رد و بدل نشد. اما بعد‌ها که به آخرین دیدار فکر کردم، احساس می‌کنم برادرم حال‌و‌هوای خاصی داشت. مثل همیشه نبود. بیشتر توی خودش بود و حرف‌هایش رگه‌هایی از دلتنگی در خودش داشت. 

شما در تهران ساکن هستید؟
بله من در ارتش مشغولم و فعلاً در تهران ساکن هستم. روز شهادت برادرم هم تهران بودم. 

برادرتان عضو سپاه بودند و شما ارتشی، در خانواده چند برادر‌و‌خواهر هستید؟
ما پنج برادر هستیم. کیوان دومین برادر و متولد سال ۱۳۶۷ بود. من هم متولد سال ۱۳۷۶ هستم. از میان برادر‌ها من نظامی هستم و کیوان که به شهادت رسید. اخوی ۹ سال از من بزرگ‌تر بود. از بچگی چیز‌های زیادی از او آموختم. شخصیت مهربانی داشت و حامی ما بود. اگر مشکلی داشتیم سعی می‌کرد به اندازه توانش آن مشکل را حل کند. ما را راهنمایی می‌کرد و کمتر عصبانی می‌شد. کلاً آدم خنده‌رویی بود. اگر از من بپرسند بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید چه بود؟ می‌گویم آدم خوش اخلاقی بود و به صله‌رحم خیلی اهمیت می‌داد. 

 چطور خانواده‌ای دارید، کیوان در چه جوی بزرگ شده بود؟
ما یک خانواده معمولی و سنتی خرم آبادی هستیم. نمی‌توانم بگویم خیلی مذهبی، اما رعایت شئون دینی در خانواده ما از قدیم مرسوم بود. پدرم در نیشکر خوزستان کار می‌کرد و، چون کمک حال پدربزرگ بود، نتوانست به جبهه برود. اما دو عمویم به جبهه رفته بودند. کیوان از کودکی به مسجد محله می‌رفت. زمانی که او در بسیج فعالیت می‌کرد من سن کمی داشتم و خیلی یادم نمی‌آید. ولی تا همین حد می‌دانم، اهل مسجد و بسیج بود. بعد‌ها که ازدواج کرد کمتر به بسیج می‌رفت و مشغله‌های خودش را داشت. حضور در هیئت‌های مذهبی در زندگی شهید پیری پررنگ بود. کلاً ایام محرم در خرم‌آباد بسیار ویژه برگزار می‌شود و جوان‌های این شهر بسیار مقید به برگزاری مراسم عزای امام‌حسین (ع) هستند. 

برادرتان از چه زمانی به عضویت سپاه درآمده بود؟
کیوان از سال ۹۲ جذب سپاه شده بود. تا همین اواخر در قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ص) بود. قبل از عید رفت به مجموعه هوافضا و از همان طریق به کرمانشاه اعزام شده بود. محل شهادتش هم کنگاور در کرمانشاه است. من زیاد از مسائل کاری‌اش نمی‌دانستم. در قرارگاه خاتم که بود، کار‌های مختلفی انجام می‌داد. مثل حراست، لجستیک و... ولی در هوافضا که مدت زیادی هم از حضورش در آنجا نمی‌گذشت، از نوع کارش بی‌خبر بودم. 

شهید متأهل بودند؟
بله، یک فرزند پسر ۱۰ ساله به نام امیر‌طا‌ها دارد که تنها فرزند و یادگار برادرم است. امیر‌طا‌ها در شهادت پدرش هرچند بسیار ناراحت بود، اما روحیه‌اش را حفظ کرد. با اینکه تک فرزند بود و خیلی رابطه صمیمی با پدرش داشت، اما با شهادت بابا یک‌جور شوری در وجود این بچه به وجود آمد که انگار می‌خواهد راه پدرش را دنبال کند و هرگز مقابل دشمن سرخم نکند. 

شما هم نظامی هستید، شهادت برادر چه تأثیری روی روحیه شما گذاشت؟
کیوان سپاهی بود و من ارتشی. این دو نیرو همیشه کنار هم و پشتیبان یک دیگر بودند. بعد از شهادت اخوی، احساس می‌کنم مسئولیت من به عنوان کسی که در ارتش خدمت می‌کند، سخت‌تر شده است. در واقع دوست‌دارم راه برادرم را ادامه بدهم و نگذارم که سلاحش روی زمین بیفتد. دشمن فکر می‌کند با به شهادت رساندن کیوان و افرادی مثل او موفق می‌شود، ولی ما که هنوز هستیم و نفس می‌کشیم و راه این شهدا را ادامه می‌دهیم. 

چطور از شهادت برادر مطلع شدید؟
روز ۲۳ خرداد من تهران بودم که کیوان ساعت حدود ۴‌صبح با من تماس گرفت و از خواب بیدار شدم. شنیده بود، تهران را زده‌اند و می‌خواست از طریق من از اخبار مطلع شود. خیلی ناراحت بود سرداران به شهادت رسیده‌اند. من اصلاً متوجه صدای بمباران و اخبار نشده بودم. به کیوان گفتم از چیزی اطلاع ندارم. اما او که در کنگاور بود و گوشی ساده داشت، از من می‌خواست که جویای اخبار شوم و به او اطلاع بدهم. خیلی ناراحت بود و تا نزدیکی ساعت ۶ صبح دو بار دیگر با من تماس گرفت. سری آخر قرار شد من به او زنگ بزنم. ساعت ۶ به او زنگ زدم. اما گوشی‌اش خاموش بود. فکر کردم، چون در پادگان است، به خاطر شرایط جنگی گوشی را خاموش کرده است. خیلی خسته بودم و همین‌طور که سرجایم بودم، ساعت ۷ صبح خوابم برد. نگو در همان ساعت ۶ که من زنگ زدم و گوشی کیوان خاموش بود، جایی که آنها حضور داشتند؛ مورد حمله رژیم‌صهیونیستی قرار گرفته و اخوی به شهادت رسیده بود. دو ساعت بعد ساعت ۹:۳۰ پسر عمویم که در تهران است، آمد سراغم. بیدار شدم و از آمدنش تعجب کردم. کمی که حرف زد متوجه شدم آمده تا خبری به من بدهد. نهایتاً گفت کیوان به شهادت رسیده است. 

تشییع پیکر شهید چه روزی بود؟
برادرم جمعه ۲۳ خرداد شهید شد و پیکرش به همراه چند شهید دیگر روز دوشنبه ۲۶ خرداد تشییع و به خاک سپرده شد. هنوز در بحبوحه جنگ بودیم و خرم‌آباد تا روز‌های آخر جنگ هم بمباران شد و شهید داد. اما مردم زیادی برای تشییع پیکر شهدا آمده بودند. هیچ ترسی از دشمن نداشتند و شهدای‌شان را رهسپار خانه ابدی‌شان کردند. 

شما هم نظامی هستید، بعد از شهادت کیوان، به محل کارتان برگشتید؟
بله، من در همان ایام جنگ به تهران برگشتم. هرچند اقوام می‌گفتند خطرناک است و کیوان تازه شهید شده، تو دیگر به محل کارت برنگرد، اما نمی‌شد در آن شرایط بی‌تفاوت بود. خانواده هم گفتند که به تهران برگردم. 

الان روحیه پدر‌و‌مادرتان چطور است؟
آنها پسرشان را از دست داده‌اند و طبیعی است که ناراحت باشند. بعد از شهادت کیوان، پدرم دو، سه بار در بیمارستان بستری شده است. اما شهادت و اینکه پسرشان عاقبت‌بخیر شده، یک جور تسلای خاطری به پدر‌و‌مادرم می‌دهد. روز تشییع پیکر کیوان، من کنار پیکرش و داخل آمبولانس رفتم. کفن پیچ بود و نتوانستم او را ببینم. ولی اقوام که دیده بودند، می‌گفتند پیکر کیوان سالم بود و انگار یک ضربه‌ای به سرش خورده بود که همین ضربه باعث خونریزی مغزی و شهادتش می‌شود. 

چه خاطره‌ای از برادر دارید؟
تمام لحظات در کنار او بودن خاطره است. نمی‌دانم از چه بگویم. امسال عید با هم به خوزستان رفتیم. برادرم اصرار داشت حتماً به خانه مادربزرگم در اندیمشک برویم. عرض کردم خیلی به صله‌رحم توجه داشت و در مواقعی که فرصتی گیر می‌آورد، سعی می‌کرد حتماً به اقوام سربزند. این سفر آخری که چند ماه قبل از شهادتش بود، خیلی توی ذهنم مرور می‌شود. آخرین باری بود که با اخوی سفر رفتیم و خبر نداشتیم که چند ماه بعد دیگر او را نمی‌بینیم. 

به نظر شما چه نکته‌ای در زندگی شهید کیوان پیری وجود دارد که او را لایق شهادت کرد؟
پدرمان یک عمر زحمت کشید و کار کرد تا نان حلال سر سفره خانواده‌اش بیاورد. کیوان هم این صفت خوب را از پدر به ارث برده و همیشه سعی می‌کرد رزق حلال کسب کند. اخوی معتقد بود بهتر است کمتر دربیاورد تا اینکه نانش شبهه‌ناک باشد. ساده زیستی را رعایت می‌کرد و همین نان حلالی که خورده و با آن پرورش یافته بود، باعث شد تا سعادت شهادت را نصیب خودش کند. رزق حلال نردبان شهادت کیوان شد. برادرم ترسی از مرگ نداشت. به ولایت فقیه و خدمت به وطنش عرق خاصی داشت و نهایتاً هم جانش را در مسیر خدمت به همین کشور و مردم فدا کرد.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار