راه مقاومت ادامه دارد و پرچم آن بر زمین نخواهد ماند
شهدای ایران:سرویس بین الملل/ به نقل از العالم ، «محمد مهدی»، فرزند دبیر کل شهید حزب الله، به مناسبت نخستین سالگرد شهادت پدرش تأکید کرد که مسیر مقاومت به روش پدرش ادامه خواهد یافت و پرچم آن بر زمین نخواهد ماند.
محمد مهدی نصرالله پسر سید حسن نصرالله دبیر کل شهید حزب الله در گفتوگو با شبکه خبری العالم به مناسبت اولین سالگرد شهادت پدرش، از درد بزرگ فقدان پدر سخن گفت و تأکید کرد که سید حسن نصرالله مرهمی برای زخمهای مردم، مجروحان، خانوادههای شهدا و به ویژه یتیمان بود. او گفت که با شهادت پدر، بسیاری فرزند دوم خود را از دست دادند و این فقدان، اندوهی بزرگ در دلها ایجاد کرد.
متن کامل گفتگوی شبکه العالم با فرزند سید حسن نصرالله دبیر کل فقید حزب الله در برنامه «ضيف وحوار» به شرح زیر است:
یک سال پس از شهادت سید حسن نصرالله
در رابطه با گذشت یک سال از فقدان و رحلت سید شهید حسن نصرالله، که با خسارات سنگینی برای مقاومت و منطقه همراه بود، میتوان گفت که این غیبت نقطهای حساس در مسیر مقاومت به شمار میرود. تحلیل این مرحله پس از فقدان ایشان و پیامهایی که به مردم منتقل میشود، نشاندهنده تأکید بر استمرار راه مقاومت، حفظ روحیه ایستادگی، و زنده نگهداشتن یاد و میراث شهید در دلها و میدان عمل است.
تداوم راه مقاومت به شیوه سید حسن نصرالله
فرزند سید حسن نصرالله در پاسخ به پرسشی درباره آینده مقاومت گفت: «انشاءالله این مسیر ادامه دارد و بر پایه راه و روش سید حسن، همانطور که پیشتر بر اساس راه سید عباس موسوی بود، پیش میرود. این مسیر، برگرفته از اصول اهل بیت (ع) و ارزشهای عاشورا و امام حسین (ع) است. حزبالله بر پایه همین اصول بنا شده و این حرکت وابسته به یک فرد نیست.»
یقین به شهادت
العالم: پس شما نسبت به ادامه مسیر مقاومت اطمینان دارید؟ پیش از آنکه درباره آخرین دیدار بپرسیم، میخواهم درباره لحظه شهادت سؤال کنم: همه ما در ابتدا شک داشتیم که آیا سید از این هدفگیری جان سالم به در برده یا نه، اما حتی لحظهای هم در اینکه واقعاً به مقام شهادت رسیده، تردید نکردیم. شاید این شک ناشی از آرزو، احساسات، یا عواطف گوناگون بود. آیا شما هم دچار شک شدید؟ آیا حس کردید که هنوز زمان رفتن ایشان نرسیده و شاید نجات یافته باشد؟
سید محمد مهدی نصرالله: نه، واقعاً از همان ابتدا باور کردیم، یعنی از لحظه صدور بیانیه. وقتی آن را از تلویزیون شنیدیم، ابتدا کمی شک داشتیم، یعنی روز قبل که حمله—عملیات ترور—رخ داد، نمیدانستیم که آیا ایشان شهید شدهاند یا نه، تا زمانی که بیانیه در روز بعد منتشر شد. آنوقت مطمئن شدیم که حضرت سید به شهادت رسیدهاند، چون حزبالله هرگز ایشان را اعلام شهادت نمیکرد مگر اینکه واقعاً شهید شده باشند. بعد از آن هم در مدت کوتاهی رفتیم و پیکر ایشان را دیدیم، بنابراین دیگر جایی برای شک باقی نماند.
آخرین دیدار و تماس تلفنی
آخرین دیدار خانوادگی با شهید، شش ماه پیش از شهادت و در ماه مبارک رمضان بود. محمد مهدی گفت که هر سال در ماه رمضان با پدرشان افطار میکردند و هیچگاه تصور نمیکردند آن دیدار، آخرین باشد. آخرین تماس تلفنی نیز حدود سه هفته پیش از شهادت بود. در آن تماس، او از پدر درباره «نفس مطمئنه» پرسید و پاسخ پدر نشان داد که به آن مرحله از آرامش و یقین رسیده بود.
خاطرات کودکی و محبت پدرانه
محمد مهدی با یادآوری خاطرات کودکی گفت: «وقتی به او نزدیک میشدم و میگفتم بابا دوستت دارم، او با محبت پاسخ میداد: من هم دوستت دارم، عزیزم.» او از نوازشهای پدر و لحظات صمیمی با او یاد کرد.
عاطفهای که مسئولیت آن را پنهان نکرد
او تأکید کرد که پدرش انسانی بسیار عاطفی بود و این احساسات را نه تنها در خانواده بلکه در برخورد با رزمندگان، خانوادههای شهدا و مجروحان نیز ابراز میکرد. در دیدارهای عمومی و خصوصی، محبت و تأثر در چهرهاش نمایان بود.
محمد مهدی نصرالله: بله، در جلسات خصوصی و حتی در دیدارهای عمومی و سخنرانیها، ایشان محبت و احساسات صادقانه خود را نسبت به خانوادههای شهدا و مجروحان ابراز میکرد. وقتی کودکی به سمتش میآمد و او را میبوسید، ایشان نیز با محبت پاسخ میداد و او را میبوسید. در جلسات خصوصی نیز به این جزئیات توجهی ویژه داشت؛ وقتی درباره خانوادههای مجروحان یا شهدا صحبت میکرد، تأثر و احساساتش در چهرهاش نمایان میشد.
العالم: پس احساس میکنید که امروز شما هم با تمام هواداران و علاقمندان و اردتمندان ایشان به ویژه خانواده های شهدا و مجروحان – که ایشان را پدر یا برادر خود می دانستند – همدرد هستید؟ رابطه ایشان با رهبر انقلاب اسلامی، حضرت سید علی خامنهای چگونه بود؟
محمد مهدی نصر الله: روابط ایشان با امام خامنه ای بیش از حد تصور و توصیف ما بود. به عبارت دیگر وقتی که می گفتند: من حاضرم زندگی ام را فدای ایشان کنم، یک تعارف یا شعار صرف از سر احساسات نبود. روابط آنها بسیار فراتر از حس دوستی و عاطفه بود.
وی افزود: وقتی آنها با هم ملاقات میکردند، اطرافیان می گفتند که چهره هایشان خندان و نورانی می شود. حتی می گفتند خوشحالی امام خامنهای (دامت برکاته) هنگام ورود و نشستن با ایشان و پس از رفتنشان بوده است. یعنی ایشان قبل از ورود میدانستند که حضرت سید میآیند، و هنگام نشستن با ایشان و صحبت با ایشان و پس از رفتنشان، در حالت شادی و سرور بودند. حضرت سید با عشق امام خامنهای (دامت برکاته) بزرگ شده بودند.
توصیه غیر مستقیم به پایبندی به مشی امام خمینی (قدس سره)
العالم: ایشان چه توصیه ای در این خصوص به شما می کردند؟
سید محمد مهدی نصر الله: بدون اینکه توصیه ای به ما بکنند یا حتی صحبتی با ما بکنند می دیدیم که زمان پخش سخنرانی امام خامنه ای خود را آماده می کرد و می نشست و با دقت گوش می کرد. صدای امام خامنه ای را دوست داشتند و همیشه دنبال کانال هایی می گشتند که سخنان ایشان را به طور مستقیم و بدون ترجمه بشنوند.
ایشان ادامه دادند: این مربوط به جنبه شخصی است. اما در مورد عمل و گفتار پیرو مشی امام خمینی ره بودند و کاملا به آن اعتقاد داشتند و می گفتند: ما رهبر را ولی فقیه می دانیم و دستورات ایشان را اجرا می کنیم و حتی فراتر از آن، هر چه ایشان دوست دارند، انجام می دهیم. و از چیزی که ایشان را ناراحت می کند، پرهیز می کنیم. این نوع تعامل بسیار عمیق تر از تعامل با ولایت است.
از اتهامات تا ولایتمداری عقیدتی و فداکاریهای سید برای لبنان
العالم: اینها حکایت از عمق روابط بین ایشان و رهبر انقلاب دارند اما برخی ماهیت این روابط و ارتباطات ایدئولوژیک آن را درست درک نمی کردند. و اتهاماتی به ایشان وارد می شد با این مضمون که ایشان به ایران وابسته است و می خواهد الگوی ایران را در لبنان پیاده کند؛ شما به عنوان فرزند ایشان که مدت طولانی را با خواهدتان زینب در کنار ایشان بوده اید، دیدگاه این شهید نسبت به لبنان و آینده این کشور را چگونه می بینید؟
سيد محمد مهدی نصر الله: جناب سید فرزند خود هادی را در راه دفاع از لبنان از دست داد. ایشان تمام وقت خود را برای لبنان گذاشته بود و در چنین حالتی تمام مسئولیت ها را به دوش کشیده بود؟ همه اینها به خاطر چه و که بود؟ برای لبنان بود. به خاطر وطن. و در نهایت جان خود را فدای وطن کرد.
لحظه های غم سنگین
العالم: چه وقتهایی سید را بسیار غمگین می دیدید؟ چنان غمگین گه شما را تحت تأثیر قرار داده باشد؟ لحظهای که قبلاً هرگز ایشان را در این حالت ندیده بودید؟
سید محمد مهدی نصرالله: لحظه هایی بود که ایشان را در حال تماشای تلویزیون میدیدم و سرودها یا نوحههایی، به ویژه برای شهدا، همراه با عکسها و کلیپهای ویدیویی از شهدا پخش میشد. در آن لحظه ها می دیدم که ایشان برای شهدا گریه می کردند. و وقتی صحبتهای خانوادههای شهدا را از تلویزیون میشنید، فداکاریهای خود بر می شمردند و اعلام می کردند که آماده جانفشانی های بیشتر هستند.
"خاطرات من و پدرم" خاطرات شیرین با پدر
العالم: از شما به خاطر به اشتراک گذاشتن کتاب "خاطرات من با پدرم" متشکرم. این کتاب شامل نکات کلیدی بسیاری، به ویژه موارد فقهی و تربیتی است که شما در مورد آنها از سید سئوال هایی پرسیده اید و خاطرات بسیاری را از ایشان تعریف کرده اید. بعدا به این مورد می پردازیم اما سئوال الان ما این است که در چه لحظه هایی اعم از خانواده گی یا غیر خانواده گی ایشان را در اوج شادی و سعادتمندی دیده اید؟
سید محمد مهدی نصرالله: ایشان اغلب شاد بودند و ما خنده را بر چهرهشان میدیدیم. به یاد دارم، مثلاً وقتی دور هم جمع میشدیم، صحبت میکردیم و از ایشان درباره برخی مسائل، چیزهایی میپرسیدیم و نوهها بازی میکردند، ایشان خوشحال بودند. وقتی مثلاً سخنی از حضرت رهبر امام خامنهای (دامت برکاته) میشنید یا او را میدید، بسیار خوشحال میشدند. یا مثلاً وقتی خبر موفقیت یک عملیات مقاومتی را میشنیدند، خوشحال می شدند.
جنایت پیجری و تأثیرات آن بر سید
العالم: جنایت پیجری شاید برای همه شوک آور بوده باشد، نظر سید در این مورد چه بود؟
محمد مهدی نصرالله: ما در آن لحظات او را ندیدیم، اما مادرم گفتند که ایشان به شدت متأثر شدند و برای مجروحان گریه کردند. او همه جوانان را مثل پسر خودش سید هادی می دانست و از شنیدن خبر شهادت یا مجروح شدن حتی یکی از آنها متأثر می شد چه رسد به جنایتی به این وسعت که در آن، بسیاری از جوانان به شهادت رسیده یا مجروح شدند. ایشان از این فاجعه بسیار ناراحت و غمگین بودند و برای آنها گریه کردند.
دیدار با مجروحان و احساس شرمندگی
العالم: وقتی که با مجروحان عملیات پیجری دیدار می کنید و انها به رغم تمام جراحتی که برداشته اند، از محبت عمیق خود نسبت به سید حسن نصر الله می گویند و اعلام می کنند که به این راه ادامه می دهند، چه احساسی پیدا می کنید؟
سید محمد مهدی نصرالله: وقتی آنها را میبینم، واقعاً شرمنده میشوم. میبینم که آنها چشمها، اعضای بدن و انگشتان خود را فدا کردند، اما با این حال میگویند: "ما کاری نکرده ایم ما آرزو داریم خود را فدای سید کنیم." بنابراین، من واقعاً از خودم خجالت می کشم که شخصا هیچ کاری نکرده ام.
ماجرای یک صبحانه در حین جنگ ژوییه 2006
العالم: اجازه دهید اندکی وارد برخی جزئیات کتاب شوم. برخی خاطرات توجه مرا جلب کرده است. آنجا که شما درباره کودکی تان حرف می زنید. مثلا پس از حوادث جنگ ژوییه 2006 وقتی که کودک بودید و مادرتان خوابیده بودند و شما به مدرسه می رفتید. درباره این لحظه ها صحبت کنید.
محمد مهدی نصرالله: در واقع، این خاطره یکی از خاصترین خاطره های من است. معمولاً قبل از رفتن به مدرسه، به دلیل اقدامات امنیتی لازم برای ترک خانه، زودتر از خواب بیدار و اماده می شدم و مادرم به من صبحانه می داد و مرا برای رفتند به مدرسه آماده می کرد. گاهی اوقات، حتی زودتر بیدار میشدم و مادرم، از خستگی، هنوز خواب بود. من می رفتم تا او را بیدار کنم تا برایم صبحانه آماده کند، اما پدرم با حرکت دستش به من علامت میداد که: "بگذار بخوابد، حرف نزن، ولش کن، بیا من برایت آماده می کنم. او به من میگفت: "چی میخوری؟" من میگفتم: "میخواهم صبحانه بخورم." او میگفت: "برایت درست میکنم، او را بیدار نکن."
و افزود: بعد با هم به آشپزخانه می رفتیم و او یه لیون شیر و خرما آماده می کرد. هسته های خرما را جدا می کرد در لیوان می ریخت و کنارم می نشست تا غذایم تمام شود. بعد می پرسید: سیر شدی؟ اگر می گفتم نه دوباره درست می کرد.
پدربزرگ مهربان و محبتش به بچه ها و تولد رقیه و توجه ویژه به او
العالم : در بخش دیگری از این کتاب درباره پدربزرگی مهربان صحبت کرده اید. روابط ایشان با فرزندان شما و دیگر نوه ها چطور بود؟ آیا توجه خاص به آنها داشت؟
محمد مهدی نصر الله: پدربزرگ بسیار مهربانی بود. با برادرزاده هایم خیلی مهربان بود. آنها با پدربزرگشان درباره مسائلشان در مدرسه و دیگر مسائل حرف می زدند و او با دقت به حرفهایشان گوش می کرد و همیشه گوش شنوایی برای همه دغدغه هایشان داشت.
وی افزود: البته دخترانم، فاطمه و نرجس، به دلیل شرایط امنیتی زیاد او را نمیدیدند. اخیراً مادرم برایشان هدایایی میآورد. آنها پدر را فقط در صفحه تلوزیون و با عبا و عمامه دیده بودند و به دیدن با لباس خانگی عادت نداشتند. و همیشه با توجه به ابهت و هیبت سید، حیایی بین دخترانم در برخورد با سید وجود داشت و آنها همیشه رعایت می کردند. اما پدر به آنها غذا می داد و سعی می کرد آنها راحت باشند. تا جایی که دخترانم با ریشش بازی می کردند و گاهی آن را می کشیدند. من می گفتم: "فاطمه ولش کن" اما ایشان می گفتند"بگذار بچه ها راحت باشند".
او ادامه داد: وقتی دخترم رقیه به دنیا آمد، یک ماه و نیم قبل از شهادتش بود. دخترم او را ندید و او هم دخترم را ندید. او عکسی از دخترم خواست و ما هم برایش فرستادیم. اما در این عکس چشمانش بسته بود، پدر عکس دیگری از ما خواست که چشمانش باز باشد. او به همه جزئیات علاقمند بود. در نهایت دخترم او را دید اما در تابوت.
پایان: غم و اندوه پایدار در دلها
العالم: این موسیقی بیانگر غم و اندوهی است که در دل ما خانه کرده است اما یاد او در دلهای همه هوادارنش در جهان زنده خواهد ماند. طرفداران حضرت سید حسن نصرالله نه تنها از مقاومت، بلکه همه انسانهای آزاده در سراسر جهان هستند. با تشکر فراوان، حضرت سید محمد مهدی. آیا مایلید از طریق این قسمت، کلامی یا پیامی ارسال کنید؟
محمد مهدی نصر الله: پیام من از مردم به سید نصر الله این است که ما همیشه به تو وفادار هستیم و راهت را ادامه می دهیم. ما این پرچم را زمین نمی گذاریم و میدان را ترک نمی کنیم.