روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به خیاط‌خانه جنگ آمدند

در دوران جنگ زنانی بودند که خانه و زندگی خود را به امان خدا می‌گذاشتند و می‌رفتند تا لباس‌های رزمنده‌ها را بشویند، تعمیر و مرتب کنند. زنانی که به ‌خاطر شستن لباس‌هایی که آغشته به آثار باقیمانده از بمب‌های شیمیایی بود، جانباز شیمیایی شدند.

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به خیاط‌خانه جنگ آمدندبه گزارش شهدای ایران: جنگ که شد، زنان سرزمین‌مان نه ترسیدند و نه میدان را خالی کردند. هر کدام از زنان هر کاری می‌توانستند انجام می‌دادند از فرستادن عزیزانشان به جبهه تا روحیه دادن به رزمندگان و خانواده‌های شهدا. در آن ایام جمعی شروع کردند به دوختن لباس رزمنده‌ها. جمعی دوره‌های امدادگری را گذارندند تا کمک کادر درمان باشند در پشت جبهه و برخی هم به مناطق جنگی رفتند. مدیران برخی مدارس دخترانه در نقاط مختلف کشورمان مادران و دختران را تشویق می‌کردند تا برای رزمنده‌ها لباس و شال و کلاه ببافند. مربا و نان درست کردن، بسته‌بندی آجیل، خرد کردن قند هم حتی زنان روستایی را مشغول کرده بود؛ بدون آنکه چشم‌داشتی داشته باشند و تنها یک هدف را دنبال می‌کردند آنها همراهی با رزمندگان اسلام بود.
در دوران جنگ زنانی بودند که خانه و زندگی خود را به امان خدا می‌گذاشتند و می‌رفتند تا لباس‌های رزمنده‌ها را بشویند، تعمیر و مرتب کنند و مثل لباس نو تحویل دهند تا حداقل آنها معطل لباس شسستن و این مسائل نباشند. ۶۴ زنی را می‌شناسیم که در رخت‌شوی‌خانه‌ بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه‌ رزمندگان را می‌شستند و ترمیم می‌کردند. این زنان با وجود همه سختی‌هایی که دیدند، لباس‌های آغشته به مواد شیمیایی را شستند و خودشان هم آلوده شدند؛ آنها حتی از نزدیک تکه‌های بدن شهدا را که بین لباس‌هایشان جا مانده بود، لمس کردند.
بانویی که ماندن در اهواز جنگ‌زده را به تهران ترجیح می‌داد
زینت نیلی یکی از زنانی است که خانه زندگی‌اش را در تهران رها کرد و رفت اهواز تا هم لباس رزمنده‌ها را بشوید و هم بدوزد. او درباره حضورش در اهواز می‌گوید: «بنده از زمان شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در منزل فعالیت داشتم به طوری که برای رزمنده‌ها شال گردن و کلاه می‌بافتم یا اینکه پشه‌بند برای جبهه می‌دوختم. همسرم نیز کم و بیش در جبهه حضور داشت تا اینکه در فروردین سال ۱۳۶۴ به رحمت خدا رفت و فرزندی هم نداشتیم. بنده هم چون تاب ماندن در تهران را نداشتم، در سال ۱۳۶۵ و بعد از سالگرد همسرم، برای کمک به جبهه از طریق دختر عمو و خواهر همسرم به پایگاه شهید علم‌الهدی در اهواز معرفی شدم و تا پایان عملیات مرصاد در آنجا بودم. بعد از ورودم به پایگاه شهید علم‌الهدی که به چایخانه معروف است، به قدری فضای آنجا صمیمی و کار هم زیاد بود که مرتب در آنجا می‌ماندم. به طور مثال وقتی که قرار بود، ۱۰ روز در آنجا باشم یک ماه طول می‌کشید که دوباره به تهران برگردم.»
به روایت زینت نیلی «پایگاه شهید علم‌الهدی جای بسیار بزرگی بود که بخش‌های مختلفی داشت؛ در واقع آنجا مانند یک کارخانه بزرگ بود؛ لباس‌های خاکی، خونی و پاره رزمنده‌ها، لباس‌های اتاق عمل بیمارستان‌های اهواز به آنجا می‌آمد. بعضی از لباس‌ها که پر از خون بود، خانم‌ها مجبور بودند آن با دست و داخل تشت‌ بشویند؛ فقط ملحفه‌ها را در ماشین‌های لباسشویی می‌انداختند. پس از خشک شدن لباس‌ها و جدا کردن لباس‌های پاره و سالم، تعمیری‌ها را به سالن خیاطی می‌بردند. صبح هم هر کسی در قسمت کاری خودش لباس‌ها و ملحفه‌ها را جدا می‌کرد و تحویل می‌داد. بنده مسئول سالن خیاطی بودم؛ کارمان تعمیر لباس و کیسه‌های خواب رزمنده‌ها بود؛ حدود ۴۰ تا ۴۵ دستگاه چرخ خیاطی در آن سالن بود و خانم‌ها از اهواز یا تهران به نوبت به سالن خیاط خانه می‌آمدند، کار می‌کردند و می‌رفتند اما ما در آنجا ثابت بودیم.»
روزی که حضرت آقا به خیاط‌خانه جنگ آمدند 
روزهای جنگ سپری می‌شد با تمام خاطرات تلخ و شیرین‌اش. زینت نیلی درباره یکی از بهترین خاطراتش می‌گوید: «قشنگ‌ترین خاطره من از پایگاه شهید علم‌الهدی مربوط به روزی است که قرار بود آقای خامنه‌ای به پایگاه تشریف بیاورند. ما شب قبل از آمدن آقا، از اشتیاق زیاد اصلاً نتوانستیم بخوابیم. ایشان صبح به طرف پایگاه می‌آمدند که یکی از خانم‌ها روی پشت‌بام رفته بود تا لباس رزمنده‌ها را پهن کند؛ وقتی آقای خامنه‌ای را دید از ذوق زیاد که می‌خواست به بچه‌ها خبر بدهد، داشت از بالای پشت بام می‌افتاد پایین که یکی از دوستان، او را نجات دادند.»
با دانش‌آموزان برای رزمنده‌ها لباس می‌دوختیم
رقیه حدادزاده، دبیر بازنشسته‌ آموزش و پرورش شهرستان بهاباد استان یزد درباره کمک‌رسانی به جبهه می‌گوید: «از زمانی که انقلاب شد تا امروز به اندازه‌ای که در توانمان بود، فعالیت‌هایی انجام دادیم. در زمان جنگ در خانه بودیم. با همسایه‌ها و آشنایان، برای رزمنده‌ها لباس تهیه می‌کردیم. با همدیگر نان خشک، ترشی و مربا درست می‌کردیم. در مدرسه هم با کمک دانش‌آموزان و دبیران، لباس‌های رزمنده‌ها را برش می‌زدیم و دانش‌آموزان به کمک ما آن‌ها را می‌دوختند. ما در گروه انصار المجاهدین عضو بودیم که با همکاری سپاه، در سطح شهر یا روستاها به سرکشی خانواده‌های رزمنده‌ها و شهدا می‌رفتیم. اگر چیزی نیاز داشتند، برایشان تهیه می‌کردیم و اگر مشکلی داشتند، به سپاه منتقل می‌کردیم تا مشکل مرتفع شود. تمام این کارها را با عشق و علاقه انجام می‌دادیم. بخصوص وقتی می‌دیدیم نوجوان ۱۲ ـ ۱۰ ساله از دست پدر و مادرش فرار می‌کرد تا خودش را به جبهه برساند، پیش وجدانمان می‌گفتیم که واقعاً ما نباید کاری برای جبهه انجام دهیم؟!»
اولین زنی که در مقاومت خرمشهر شهید شد
یکی از زنانی که نامش در مقاومت خرمشهر ماندگار شده، شهیده « شهناز حاجی شاه» است؛ وقتی که روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ در گرم‌ترین ساعات روز جنگنده‌های رژیم بعثی به سمت شهرهای بی‌دفاع ایران روانه شدند، شهیده حاجی‌شاه یکی از زنانی بود که تصمیم گرفت بماند و مقاومت کند. روزی که بعثی‌ها فلکه گل فروشی خرمشهر را بمباران کردند او به سرعت خودش را آنجا رساند و مشغول کمک به مجروحان شد سرباز زخمی را به عقب فرستاد تا مداوایش کنند اما خودش دیگر بازنگشت؛ آن روز شهناز حاجی شاه ۲۶ ساله بود.
راهی که شهیده حاجی‌شاه رفت، ادامه‌ داشت. زنان دوشادوش مردان رؤیای صدام برای تسخیر یک روزه خرمشهر را  تبدیل به کابوس ۳۴ روزه کردند. این زنان در خیابان ۴۵ متری خرمشهر تمام نیروی پشتیبانی رزمندگان را بر عهده گرفتند. در هشت سال جنگ تحمیلی زنان زیادی بودند که به قلب دشمن می‌زدند تا مجروحان و جنازه‌ها را به عقب بازگرداند؛ حتی به قیمت اینکه اسیر شوند. فاطمه ناهیدی، معصومه آباد، حلیمه آزموده و مریم بهرامی چهار اسیری بودند که عراقی‌ها را بهت‌زده کردند. این چهار تن ۱۷ روز در اسارت عراقی‌ها به اعتصاب غذا دست زدند تا مقاومت زنان ایران را به گوش همه دشمنان برساند و آنها یاد بگیرند با ۱۷۱ اسیر زن ایرانی چگونه باید رفتار کنند.
آماری خواندنی از نقش زنان در جنگ هشت ساله
در دوران دفاع مقدس ۲۲ هزار و ۸۰۸ امدادگر و ۲ هزار و ۲۷۶ پزشک زن خالصانه برای کمک به جبهه‌ها و خدمت در پایگاه‌های مختلف امدادی اعزام شدند. به دلیل صبر و تحمل بالای زنان امدادگر آنها ساعت‌های زیادی برای امدادرسانی به مجروحان در پایگاه‌ها مشغول فعالیت بودند. در ۸ سال جنگ ناجوانمردانه رژیم بعث عراق علیه ایران، ۶ هزار و ۴۳۷ زن شهید شدند و ۵ هزار و ۷۳۵ جانباز. این آمارها نشان می‌دهد که در جنگ تحمیلی نقش زنان اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر هم نبود.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار