دور باطل مذاکره و درسهایی که نمیگیرند!

شهدای ایران:سرویس سیاسی/سید محمد اعرابی/تاریخ معلم خوبی است اما برخی از دولتمردان ما شاگردان خوبی برای آن نبودهاند. سال 1382 آمریکا پس از اشغال افغانستان؛ بدون اجماع حتی میان متحدان قبلیاش، به بهانه دروغین تسلیحات کشتارجمعی، عراق را هم اشغال کرد. همان ایام بود که برنامه هستهای صلحآمیز ایران با هوچیگری اروپا و آمریکا و رسانههای وابستهشان، در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بحثبرانگیز شد. با مشاهده اوضاع آن روز در غرب آسیا برخی مسئولان جمهوری اسلامی نگران شدند.
مسئولان وقت تصمیم گرفتند برای «رفع اتهام و دفع خطر» با سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلیس به مذاکره بنشینند. ترس برادر مرگ است؛ این را سال ۱۳۸۲ به چشم دیدیم وقتی پیش از آنکه اروپاییها درخواست مرگ برنامه هستهای ایران را مطرح کنند؛ مسئولان وقت، خودشان را برای خودکشی آن آماده میکردند. در خوشبینانهترین تفسیر از آن روزها، هراس ناشی از جنگ تیم مذاکراتی ایران را در باتلاق انفعال و وادادگی فرو برد، تا آنجا که معتقد بودند: «اگر اروپاییها گفتند تعلیق برای یک سال، ما باید بگوییم یک سال و نیم، اگر میخواهیم موضوع حل شود. یا اگر میگویند یک سال مذاکره، ما باید بگوییم یک سال و نیم مذاکره، برای اینکه ایجاد اعتماد کنیم.» اعتمادسازی برای اروپایی که دستش به خون هزاران غیرنظامی در افغانستان آلوده بود و علیرغم بازرسیهای متعدد از عراق، حمله آمریکا به این کشور را با ادعای دروغین وجود سلاح کشتار جمعی، تأیید کرد؛ از همان ابتدا لطیفهای مضحک بود. با این حال تیم مذاکراتی ایران تصمیمش را گرفته بود. ریاست این تیم را «حسن روحانی» بر عهده داشت. آنها معتقد بودند: «ما با سعه صدر تعلیق را بپذیریم تا پرونده ما در آژانس بسته شود، گرچه اینکار دو سال هم بهطول بینجامد، در عوض برای همیشه راحت میشویم.»
مذاکرات با سه کشور اروپایی بر سر برنامه هستهای صلحآمیز ایران و تعلیق آن برای اعتمادسازی آغاز شد. مهرماه 1382 در نشست سعدآباد، سه کشور اروپایی با هدف تحمیل خواستهشان، ایران را به ترک میز مذاکرات و بازگشت به کشورشان تهدید کردند. مسئولان وقت ایران باز هم ترسیدند و به خواسته سه کشور اروپایی تن دادند. آنها یک قول شفاهی از اروپاییها گرفتند و البته در کمال تعجب این قول را به صورت مکتوب در متن نهائی بیانیه مورد توافق نیاوردند. حسن روحانی میگوید: «در جلسه با وزرای اروپایی گفتم که در مقام عمل تعلیق تنها در حد تعلیق گازدهی در نطنز خواهد بود، گرچه عبارت بیانیه کمی متفاوت بود.» شاید مضحک به نظر برسد اما مذاکرهکنندگان ایرانی با قول شفاهی تروئیکای اروپا (سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس) به پذیرفتن «تفسیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی از تعلیق» در بیانیه نهائی راضی شدند و آژانس درست در زمان اجرای توافق «تعلیق» را نه فقط «توقف گازدهی به سانتریفیوژهای نطنز» بلکه طبق خواست اروپا به «توقف کلیه فعالیتهای هستهای ایران» تفسیر کرد. حسن روحانی در خاطراتش مینویسد: «البرادعی(مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی) بعدا تحت فشار اروپا تخلف کرد و آژانس هم با تفسیر جدیدی علاوهبر نطنز، قطعهسازی و مونتاژ را هم جزء موارد تعلیق اعلام کرد.»
کلیه فعالیتهای هستهای ایران به مدت دو سال تعلیق شد. با وجود اینکه تیم مذاکراتی ایران معتقد بود: «گرچه اینکار دو سال هم بهطول بینجامد، در عوض برای همیشه راحت میشویم.» اما ایران از هیچ چیز راحت نشد. طی این دو سال و تا زمانی که حسن روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی ریاست تیم مذاکراتی را بر عهده داشت، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی 7 قطعنامه علیه ایران صادر کرد و در نهایت پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داد.
درسی که آن زمان تاریخ به ما داد این بود؛ محاسبات مسئولان وقت ایران غلط است و مذاکرات با سه کشور بدعهد و فریبکار اروپایی نه به «رفع اتهام» منجر میشود و نه به «دفع خطر»؛ بلکه کاملا برعکس «اتهام» و «خطر» را تشدید میکند. حسن روحانی درباره آن روزها میگوید: «[ایران] بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد.»
دولتمردان وقت ایران اما نتوانستند همین درس ساده را فرا بگیرند و محاسبات غلطشان را اصلاح کنند، آنها در عوض به این نتیجه رسیدند که به جای اروپا باید با آمریکا مذاکره کرد: «اروپاییها بدون چراغ سبز آمریکا قادر به انجام هیچ کار مهمی نبودند.» «مذاکره با اینها(اروپا) فایدهای ندارد، باید با رئیس اینها(آمريكا) مذاکره کنیم.» 8 سال بعد وقتی آنها باز هم قدرت اجرائی کشور را در دست گرفتند، تجربه شکستخوردهشان را دوباره از همین نقطه ادامه دادند. مذاکره با آمریکا آغاز شد. رؤسای جمهور دو کشور با یکدیگر گفتوگوی تلفنی کردند، وزرای خارجه دو کشور در خیابانهای سوئیس دوستانه قدم زدند و حتی وزیرخارجه وقت با رئیسجمهور آمریکا در سازمان ملل دیدار کرد. نتیجه همه این دلسپردنها توافقی به نام برجام شد. توافقی که در همان اولین روزها و تنها 8 ماه
پس از اجرایش نقض شد و وزیر خارجه وقت ایران درباره آن نوشت: «قریب هشت ماه بعد از روز اجرا، مهمترین تعهدات ایالات متحده و برخی از طرفهای اروپایی در رابطه با رفع تحریمها هنوز ایفا نگردیده است.» محمد جواد ظریف در نامه خود به فدریکا موگرینی، نماینده وقت اتحادیه اروپا در سیاست خارجی تأیید کرد که به دلیل نقض عهد آمریکا و تهدیدهایش: «بانکها در عمل اعتصاب کرده و از تعامل مجدد با ایران خودداری میکنند.» این روند تا آخرین روزهای حضور آمریکا در برجام ادامه داشت و معاون وقت وزیر خارجه اسفند 1396 درباره آن گفت: «آمریکا تقریبا هر روز تعهداتش در برجام را نقض میکند.» دو ماه بعد در اردیبهشت 1397 آمریکا با پاره کردن برجام کار را یکسره کرد.
تاریخ این بار درس تکراری دیگری به دولتمردان داد و آن اینکه اروپا و آمریکا به یک اندازه عهدشکن و غیرقابل اعتمادند؛ اما آنها از فهم این درس ساده هم ناتوان بودند. اینکه دولتمردان وقت تصمیم گرفتند در غیاب آمریکا مسیر خود را با اروپا ادامه دهند اگر چه مثل شوخی به نظر میرسید اما اتفاقی بود که کاملا جدی رخ داد. آنها مسیری را انتخاب کردند که سال 1382 بنبست بودنش را به چشم دیده بودند. حسن روحانی که پس از چشیدن طعم بدعهدی اروپا در مذاکرات 1382 تا 1384 گفته بود: «کاملا روشن شد که اروپا نمیتواند در برابر فشار آمریکا بایستد.» و بر همین اساس آمریکا را کدخدا و رئیس اروپا لقب داده بود در تناقضی آشکار کدخدای دیروز را مزاحم امروز خواند و گفت: «یک موجود مزاحم از برجام رفت... برجام منهای آمریکا را با دیگر اعضای 1+5 و از جمله اروپا ادامه میدهیم.» دو سال دیگر گذشت تا محمدجواد ظریف وزیر خارجه وقت ایران پس از مشاهده کارشکنی و نقض عهد کشورهای اروپایی، آذرماه 1399 خطاب به آنها بنویسد: «به تعهداتتان ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل پایبند باشید و نقض برجام را متوقف کنید.» اروپا حتی در سختترین روزهایی که مردم ایران درگیر همهگیری کرونا بودند برای واردات واکسن از طریق کانال مالی مشترکی(SPV-اینستکس) که خودشان راه انداخته بودند، کارشکنی کرد و جان مردم ایران را به بازی گرفت.
تاریخ معلم خوبی است. آنقدر خوب که یک درس را چند بار تکرار میکند اما اینکه برخی از دولتمردان ما درسهای صریح، ساده و تکراری تاریخ را باز هم متوجه نمیشوند، تأسفآور است. کمتر از 4 سال بعد همان جریان بار دیگر قدرت اجرائی را در دست گرفت. آنها تجربههای شکستخورده قبلی خود را اصلا به روی مبارکشان هم نیاوردند و یک بار دیگر اصرار کردند با مذاکره با آمریکا به اعتمادسازی و رفع تحریم بپردازند! مذاکره با آمریکا دوباره آغاز شد. پنج دور مذاکره غیرمستقیم با آمریکا نه تنها هیچ تحریمی را رفع و یا تعلیق نکرد بلکه حتی مانع از اعمال تحریمهای جدید هم نشد! پس از پنج دور مذاکره با آمریکا در دولت چهاردهم، واشنگتن بیش از 313 تحریم علیه اصلیترین شریان اقتصادی ایران یعنی فروش نفت اعمال کرد. این بار مذاکره با آمریکا تحفه دیگری هم برایمان آورد و آن حمله مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران بود.
حالا فکر میکنید پس از این تجربه تلخ، دولتمردان ما چه نتیجهای گرفتهاند؟! هیچ چیز از طنز این ماجرا نمیکاهد که آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید با اروپا مذاکره کنند! آنها برای بار سوم مسیری را انتخاب کردهاند که پیشتر تا انتهایش را رفته و سرشکسته بازگشته بودند. این انتخاب با هیچ تعریفی از عقلانیت و واقعبینی سازگاری ندارد و این زیبنده نظام جمهوری اسلامی ایران نیست که دولتمردانش به امید واهی، سالها هرولهکنان بین اروپا و آمریکا در رفت و آمد باشند. درسی که در تمام این سالها باید میگرفتیم خیلی ساده است؛ دور باطل مذاکره با اروپا و آمریکا صد بار دیگر هم که تکرار شود، نتیجهاش همان است که رهبر انقلاب فرمود: «همه بدانند- مذاکره با رژیم زورگو و پُرتوقّعی مثل آمریکا، وسیلهای برای رفع دشمنی نیست؛ مذاکره، وسیلهای برای رفع دشمنیِ آمریکا نیست بلکه مذاکره، ابزاری در دست او برای اعمال دشمنی است... بعضی میگویند مذاکره کنیم تا دشمنی کم بشود؛ نه، مذاکره دشمنی را کم نمیکند، مذاکره یک وسیلهای به او میدهد تا اعمالِ دشمنیِ بیشتری بکند.» (22 مرداد 1397)
«از اروپا قطع امید بکنید. اروپا جایی نیست که ما بتوانیم برای مسائل گوناگون خودمان از جمله همین مسئله برجام و مسائل اقتصادی و مانند اینها به آنها امید ببندیم؛ نه، اینها کاری نخواهند کرد؛ قطع امید [بکنید].» (7 شهریور 1397)
«اگر هدف از مذاکره رفع تحریم است، مذاکره با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد؛ یعنی تحریمها را برنمیدارد، [بلکه] گره تحریمها را کورتر خواهد کرد؛ فشار را افزایش خواهد داد. مذاکره با این دولت، فشار را افزایش خواهد داد.» (22 اسفند 1403)
تاریخ باز هم به ما درس میدهد اما کوتاهی دولتمردان ما در عبرت گرفتن از این درسها، هزینه تحمیل شده به ایران را هر بار بیشتر میکند. آخرین هزینهای که ما پرداختیم، شهادت فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان برجسته هستهای، نزدیک به 1000 غیرنظامی و تخریب بخشی از تأسیسات نظامی و هستهایمان بود.
*منبع:روزنامه کیهان