وجود بشر سراپا ضعف و نیاز است اما قرار نیست همه این ضعف ها مورد اعتنا قرار گیرد و تنها نیازهایی باید بها داده شوند که رسیدن به کمال انسان را به خطر نیندازد.
به گزارش جهان به نقل از
به گزارش شهدای ایران به نقل ازصدای دانشجو؛ شهید آوینی در کتاب آینه جادو که جمع بندی و ویرایش سلسله مقالات ایشان در بین سال های ۶۷-۶۹ است دو بحث بسیار شیرین و البته عمیق را مطرح می کنند.شهید در بخشی از این کتاب اثبات می کند که تکنولوژی تلویزیون و سینما مانند مابقی وسایل مدرن ساخته دست بشر متجدد و پیشرفت کرده ، دارای بار خنثی نیستند.
در واقع ایشان معتقدند که سینما و تلویزیون در ذات خود دچار نوعی مخالفت با اساس و ذات دین هستند ایشان برای اثبات ادعای خود به این نکته ظریف اشاره می کنند که بشر مدرن غربی همواره در حال فرار از کار به اوقات فراغت است و بشر ایرانی دوران معاصر نیز برخلاف سنت دینی و ملی خود که کار را جهاد می داند همواره به دنبال سرگرمی است. البته این بدان معنا نیست که انسان بی نیاز از سرگرمی است و سرگرمی و تفریح امری زائد است، نه هرگز ؛ بلکه سرگرمی و تفریح قرار نیست به جای اینکه قسمت و جزئی زندگی انسان باشد تبدیل به آرمان بشر گردد.
ایشان معتقدند که نوع رابطه ای که سینما با بشر برقرار می کند تا کنون هرگز سابقه در تاریخ نداشته است و در توصیف این رابطه می نویسد:«تماشاگر سینما در «توهمی از یک واقعیت» غرق می شود ودر یک بازی شبیه زندگی شرکت می کند بی آنکه رنج های زندگی دامن او را بگیرد .»(۱) شهید آوینی در توصیف جذابیت سینما به نکته ای بسیار لطیف و ارزنده اشاره می کند. او نیازهای بشری را به دو دسته تقسیم بندی می کند:
الف ) نیازهای فطری و غریزی که ازعشق انسان به کمال منشأ می گیرند.
ب) نیازهای ناشی از ضعف انسان.
ایشان در ادامه به این مورد اشاره می کنند که وجود بشر سراپا ضعف و نیاز است اما قرار نیست همه این ضعف ها مورد اعتنا قرار گیرد و تنها نیازهایی باید بها داده شوند که رسیدن به کمال انسان را به خطر نیندازد. او تفاوت بین غربی ها و ما را در توجه کردن به این نیازها می داند ایشان بنیان جذابیت سینما را بر ایجاد ابهام و تفریح وگیجی می داند اما معتقد است توجه به این موارد نباید به معنای اصالت دادن به ضعف های بشری باشد اوتاریخ سینما را تاریخ استفاده از ضعف های بشری می داند و فیلم فارسی های ایرانی را نمونه بارز آن می داند و برای آن ویژگی هایی چون «شکوه علفزار» «دختر گلفروش» و … بر می شمارد.
شهید آوینی اما رسالت واقعی سینما را نه سوءاستفاده از ضعف های ذاتی بشر مانند غریزه جنسی و عشق مجازی بلکه رسالت واقعی سینما را بیدار کردن «خود آگاهی» بشر می داند .حال آنکه معتقد است سینمای کنونی اغلب مانند اهل سلطه با استفاده از ضعف بشر او را در توهم فرو می برد و به نیازهای کاذب او پاسخ های مناسب می دهد مانند فیلم های «رمبو» و «جیمز باند» در واقع سخن اصلی ایشان این است که تکنولوژی سینما و تلویزیون از قاعده ظرف و فرم خنثی پیروی نمی کند که هر طور بخواهی به آن محتوا تزریق کنی و مانند چاقو که هم می توان با آن انسان را نابود کرد هم برای انسان و رفاه انسان استفاده کرد، نیست.
او معتقد است که باید برای خنثی کردن ذات ضد دینی سینما با آگاهی دینی به سراغ سینما و ساخت فیلم رفت و در یک کلام برای بیان بهتر موضوع می فرماید « راه ما راه فطرت است » حال برای ما این سئوال پیش می آید که سینمای پس از انقلاب تا چه حد توانسته است خود را از چار چوب های ضد فطری تکنولوژی سینما برهاند و به جای تکیه بر ضعف های بشری او را به خود آگاهی برساند؟
در واقع ایشان معتقدند که سینما و تلویزیون در ذات خود دچار نوعی مخالفت با اساس و ذات دین هستند ایشان برای اثبات ادعای خود به این نکته ظریف اشاره می کنند که بشر مدرن غربی همواره در حال فرار از کار به اوقات فراغت است و بشر ایرانی دوران معاصر نیز برخلاف سنت دینی و ملی خود که کار را جهاد می داند همواره به دنبال سرگرمی است. البته این بدان معنا نیست که انسان بی نیاز از سرگرمی است و سرگرمی و تفریح امری زائد است، نه هرگز ؛ بلکه سرگرمی و تفریح قرار نیست به جای اینکه قسمت و جزئی زندگی انسان باشد تبدیل به آرمان بشر گردد.
ایشان معتقدند که نوع رابطه ای که سینما با بشر برقرار می کند تا کنون هرگز سابقه در تاریخ نداشته است و در توصیف این رابطه می نویسد:«تماشاگر سینما در «توهمی از یک واقعیت» غرق می شود ودر یک بازی شبیه زندگی شرکت می کند بی آنکه رنج های زندگی دامن او را بگیرد .»(۱) شهید آوینی در توصیف جذابیت سینما به نکته ای بسیار لطیف و ارزنده اشاره می کند. او نیازهای بشری را به دو دسته تقسیم بندی می کند:
الف ) نیازهای فطری و غریزی که ازعشق انسان به کمال منشأ می گیرند.
ب) نیازهای ناشی از ضعف انسان.
ایشان در ادامه به این مورد اشاره می کنند که وجود بشر سراپا ضعف و نیاز است اما قرار نیست همه این ضعف ها مورد اعتنا قرار گیرد و تنها نیازهایی باید بها داده شوند که رسیدن به کمال انسان را به خطر نیندازد. او تفاوت بین غربی ها و ما را در توجه کردن به این نیازها می داند ایشان بنیان جذابیت سینما را بر ایجاد ابهام و تفریح وگیجی می داند اما معتقد است توجه به این موارد نباید به معنای اصالت دادن به ضعف های بشری باشد اوتاریخ سینما را تاریخ استفاده از ضعف های بشری می داند و فیلم فارسی های ایرانی را نمونه بارز آن می داند و برای آن ویژگی هایی چون «شکوه علفزار» «دختر گلفروش» و … بر می شمارد.
شهید آوینی اما رسالت واقعی سینما را نه سوءاستفاده از ضعف های ذاتی بشر مانند غریزه جنسی و عشق مجازی بلکه رسالت واقعی سینما را بیدار کردن «خود آگاهی» بشر می داند .حال آنکه معتقد است سینمای کنونی اغلب مانند اهل سلطه با استفاده از ضعف بشر او را در توهم فرو می برد و به نیازهای کاذب او پاسخ های مناسب می دهد مانند فیلم های «رمبو» و «جیمز باند» در واقع سخن اصلی ایشان این است که تکنولوژی سینما و تلویزیون از قاعده ظرف و فرم خنثی پیروی نمی کند که هر طور بخواهی به آن محتوا تزریق کنی و مانند چاقو که هم می توان با آن انسان را نابود کرد هم برای انسان و رفاه انسان استفاده کرد، نیست.
او معتقد است که باید برای خنثی کردن ذات ضد دینی سینما با آگاهی دینی به سراغ سینما و ساخت فیلم رفت و در یک کلام برای بیان بهتر موضوع می فرماید « راه ما راه فطرت است » حال برای ما این سئوال پیش می آید که سینمای پس از انقلاب تا چه حد توانسته است خود را از چار چوب های ضد فطری تکنولوژی سینما برهاند و به جای تکیه بر ضعف های بشری او را به خود آگاهی برساند؟