به گزارش شهدای ایران، در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدا می ساخت.
هیچگاه ندیدم که در محرم و صفر لب به نجاستهای کاباره بزند. ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند.
یکی از دوستانش می گفت پدر و مادرش بسیار انسانهای با ایمانی بودند.
پدرش به لقمه حلال بسیار اهمیت می داد. مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود.
اینها بی تاثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت. قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت. هرچه پول داشت خرج دیگران میکرد. هر جایی که می رفتیم، هزینه همه را او میپرداخت. هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد.
فراموش نمی کنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بودیم.
پیرمرد درشت اندامی مشغول گدائی بود و از سرما می لرزید.
شاهرخ کاپشن گران قیمت خودش را در آورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد.
پیرمرد که از خوشحالی نمی دانشت چه بگوید، مرتب می گفت: جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه!
برگرفته از کتاب شاهرخ، حر انقلاب اسلامی
زندگینامه و مجموعه خاطرات شهید شاهرخ ضرغام
راوی: عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ)