شهدای ایران:به نقل از جوان آنلاین،پیشتر در این صفحه نگاشتم که نگارنده در پی جنگ ۳۳ روزه حزبالله با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ میلادی به برخی گفتوشنودها با آشنایان علامه شهید سیدحسن نصرالله و تحلیلگران حیات سیاسی او دست زد. اینک که آن مجاهد دوران در پس نبردی تاریخی بر آستان جانان منزل گرفته است، بازخوانی آنچه این نخبگان حدوداً در دو دهه قبل بیان داشتهاند بهنگام مینماید. این رشته مقالات همچنان ادامه خواهد داشت. امید آنکه مفید و مقبول آید.
هوشمندی کم مانند، بسترساز حماسههای بزرگ
در آغاز سخن، باید سراغ علامه شهید سیدحسن نصرالله را از آنان گرفت که از دیرباز آن بزرگ به یاد میآورند و اساساً با او زیستهاند. یحیی ابوزکریا در عداد آن طیف از طلاب خارجی است که همراه با سید در قم به تحصیل پرداخته و از زوایای پیداو پنهان شخصیت وی، شناختی واقعی یافته است. وی توصیفات خویش را اینگونه به تاریخ سپرده است:
«برخی از نزدیکان سیدحسن نصرالله اظهار میدارند، هوشمندی، دورنگری، تیزهوشی و جهانبینی سیدحسن نصرالله کمنظیر و شاید بینظیر است و اگر ایشان همچون جد خود حضرت اباعبداللهالحسین (ع) به مسائل سیاسی و دفاع از حریم اسلام و امت مظلوم نمیپرداخت، بیتردید اکنون در حوزههای علمیه و جایگاههای ارجمند به تدریس اشتغال داشت. در چنین فضای علمی، فکری و فرهنگی بود که دورنمای مراحل تکامل فکر و اندیشه و خرد سیدحسن نصرالله شکل گرفت. او در دوران تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف، از وجود علمای دین و اندیشمندان و شخصیتهای علمی و فکری لبنانی بهره برد. از میان این شخصیتهای علمی، میتوان از شهید سیدعباس موسوی (ابو یاسر) دبیرکل پیشین حزبالله نام برد که در مسیر جنوب لبنان با راکت هلیکوپتر اسرائیلی به شهادت رسید. او در زهد و فروتنی و رویگردانی از مال و منال دنیا الگو و زبانزد بود و گفته شده است که گاهی اوقات برای پذیرایی از میهمانان خویش چای در منزل نداشت! افزون بر ویژگیهای یاده شده که ساختار فکری و علمی سیدحسن نصرالله را تشکیل میدهد، سه ویژگی بنیادین دیگر نیز دارد که در تکوین ابعاد معنوی و علمی و باروری شخصیت او نقش اساسی دارند....»
در خطوط چهرهاش ارادهای را خواندم که تا آسمان هفتم صعود کرده است!
سپهبد مصطفی طلاس وزیر دفاع پیشین سوریه، چهرهای مشهور در دنیای عرب به شمار میرود. هم از این روی داوری وی در باب سلوک و کارکرد سیاسی «دبیرکل حزب الله»، میتواند در خور اهمیت و استناد قلمداد شود. او در این فقره توصیفاتی به قرار پی آمده دارد:
«سیدحسن نصرالله رهبری است که مسئولانه سخن میگوید، به سخن خود جامه عمل میپوشاند، عمل را به پیکار تبدیل میکند و آنگاه دشمن، قدرت تشخیص را از دست میدهد! چرا چنین نباشد؟ مگر مجاهدان حزبالله شهابگونه به پیش نمیتازند تا به سخنان و شعارهای نصرالله مفهوم واقعی بخشند. وقتی که با قامتی سربلند و استوار و صدایی رسا و قاطع پشت تریبون قرار میگیرد و به ایراد سخن میپردازد تا خواری و شکست را نفی کند، سرا پا گوش میشوم، سخنان دلنشین او را میشنوم و به او غبطه میخورم و مباهات میکنم. به او نگریستم و در خطوط چهرهاش ارادهای را خواندم که تا آسمان هفتم صعود کرده است و ستارهها را یکی پس از دیگری میچیند. اراده او به حدی پولادین و خللناپذیر است که سازش و انعطاف در آن وجود ندارد. غرور و سربلندی چنان در او موج میزند که هیچ حد و مرزی نمیشناسد. سربلندی نزد او چنان ارجمند میشود که امکان ندارد روزی گردن او خم شود. در برابر تجاوزگران برمیآشوبد، به پا میخیزد، ایمان و ارادهاش در برابر خطرها و تهدیدها میدرخشد و قلههای ناممکن را با رشادت فتح میکند و به زمین میکشاند. او در گفتار و کردار نیکوسخن است. به وعده الهی برای پیروزی پایمردان و بردباران، ایمان کامل دارد و در موضعگیری، ارجمندی و بزرگواری میآفریند. آنچه درباره او از دیگران شنیدهایم، افسانه نیست، اما چنان باور نکردنی و شگفتآور است که به افسانهها شباهت دارد! تاریخ معاصر سراسر دنیا، شاهد چنین دلاور مردانی با چنین عزم پولادینی نبوده است. آنان جان و دل خود را وقف راه و هدف والا و مقدس خود کردهاند، به برقراری عدالت و برابری در جهان چشم دوختهاند و فداکاری، بخشش و تهور، ویژگی آنان است....»
هر جا که عزت و کرامت جلوهگر شود، تاریخ او را به خاطر خواهد آورد
دکتر رفعت سیداحمد رئیس وقت مرکز راهبردی یافا در قاهره از دیگر چهرههایی است که توصیفات خویش در باره «مجاهد کبیر» را عرضه داشته است. وی بر این باور است که او کشوری کوچک را در جایگاهی بزرگ و ارجمند قرار داد، امری که به ندرت از سوی رهبران بزرگ جهان ظهور و تبلور مییابد:
«تاریخ از سید به عنوان نماد عزت و کرامت در جهان یاد خواهد کرد. هر جا که عزت و کرامت در روش یا موضعگیری کسی جلوهگر شود، تاریخ او را به خاطر خواهد آورد. گرچه مساحت کشور او محدود و تعداد شهروندانش اندک و توان ساختار اقتصادی و نظامی لبنان ناگسترده و ترکیب سیاسی و فرقهای متضاد است، اما سید آمده تا همه این معیارها را زیر پا گذارد و مجد و شکوه لبنان را - که اشغالگران و مزدوران از بین برده بودند- به آن بازگرداند و کشور کوچکش را بر فراز قله بزرگی و سروری نهد و سلطهجویان و مستکبران را وادار به شناسایی فضل و جایگاه کشور کوچک خود کند. سیدحسن نصرالله نماد حماسه جهادی است که مسیر تاریخ را در سکوت مشرق زمین، سرزمینی که به مصیبت و بدبختی و خضوع مبتلا بود، دگرگون ساخت. حماسه نصرالله تنها یک پیروزی گذرای حزبی جهادگر - که رهبرانش اسوه و الگو بودند- نیست، بلکه داستان زندگی کاملی است که تاریخ را در یک لحظه خلاصه و گردنکشان را مجبور کرد تا عقبنشینی کنند و از فساد و طغیان در زمین دست بردارند. این اغراق، یا بازی با الفاظ نیست. مردی که از او سخن میگوییم و در سال ۱۹۶۰ متولد شده، توانسته است از رهگذر یک مثلث ارزشی تاریخ را دوباره بنویسد و کشورش (لبنان) و حزبش (حزبالله) و مقاومتش (مقاومت اسلامی) را به عنوان قدرتی بزرگ در برابر زورمندان و باج خواهانی قرار دهد که میخواهند نقشه دنیا را تغییر دهند و نقطه آغاز آنان همین منطقه است. آنها میخواهند هویت این منطقه را نادیده بگیرند و ماهیت آن را تغییر دهند....»
برای تجربه و اندیشه موافق و مخالف بدون استثنا احترام قائل بود
سیدمحمدصادق حسینی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و ایران است و با رسانههای گوناگون همکاری میکند. او بر این باور است که «سید» اگر چه از رهبری یک حزب آغاز کرد، اما بدان منحصر نماند و نخست جامعه لبنان، سپس جهان عرب و نهایتاً جهان اسلام را از منش خود متأثر ساخت:
«شاید یکی از امتیازات آقای سیدحسن نصرالله در مقایسه با رهبران نهضتهای آزادیبخش و نیز بزرگمردانی که با او در حزبالله همکاری داشتند، این است که این شخصیت نامور از نخستین لحظهای که خود را شناخت، زندگیاش را وقف جهاد در راه خدا کرد با خدا معامله کرد و خالصانه در راه خدا و اهداف الهی گام برداشت. او با شعار و با اعتقادات سنتی رایج نزد برخی از مؤمنان حرکت نکرد، بلکه اخلاص، فداکاری و وفاداری را به مکتب مبارزه واقعی تبدیل کرد و فرهنگ مقاومت و مبارزه را در میان عموم اقشار جامعه، هواداران و توده شیعیان، حزبالله و رزمندگان مقاومت گسترش داد. سیدحسن نصرالله با تمام وجود و به تمام معنا با فرهنگ مقاومت، اخلاص و فداکاری زیست. او در مکتب و فرهنگ جهاد و مقاومت و رزم با دشمنان خدا و امت ذوب شد. او مصداق بارز گسترش اندیشه و خط مشی و شیوه نوین جهاد و حضور در میان توده مردم و علاقهمندان به شهادت در راه خدا بود. به یقین میتوان گفت هرگاه که سیدحسن بخواهد طرح و برنامه و اهدافی را پیاده کند، خود قبل از دیگران مجری این هدف میشود. ویژگی دیگر دبیر کل حزبالله لبنان این است که برای تجربیات و اندیشه دیگران، بدون استثنا احترام قابل است، چه افرادی که با او اتفاق نظر دارند، یا افرادی که با نظر او مخالف هستند. مردی است که همه تجربیات دیگران را غربال و از تجربیات موفق آنان بهرهبرداری میکند....»
پیام نصرالله، میلیونها انسان را منقلب کرد
جولیا پطرس در میان آنان که «نصرالله» را ستودهاند، نمونهای در خور توجه به شمار میرود. وی با رهبر مقاومت لبنان نه هم مسلک است و نه هم حزب، بل پیام او را به گوش ایمان و وجدان شنیده و هنر خود را برای تبلیغ هرچه بیشتر آن به کار گرفته است. او در تبیین علل و موجبات این امر چنین میگوید:
«من هم مانند همه مردم، پیامها و سخنان آقای سیدحسن نصرالله را پیگیری میکردم. پیامی که ایشان برای مجاهدان قهرمان در جنوب فرستادند، مرا تحت تأثیر قرار داد و به اعماق وجودم راه یافت و احساساتم را دگرگون کرد. شاید این پیام تنها مرا به گریه وانداشت، بلکه میلیونها انسان را منقلب کرد! این پیام، اوج عظمت نصرالله را و افزون بر آن تواضع و فروتنی واقعی او را نشان داد. این پیام که آقای نصرالله با لحن خاصی بیان کردند، تکاندهنده بود. ایشان هنگامی که به رزمندگان مقاومت گفتند دست و پای شما را میبوسم و آنان را رهبر و سرور امت معرفی کردند، از نظر عاطفی و انسانی مردم را تکان و همگان را به عزت، سربلندی و سرافرازی نوید دادند. این پیام بسیار تأثیرگذار بود و من آن را ضبط و بیدرنگ از نوار پیاده کردم. به ذهنم رسید که از حزبالله اجازه بگیرم و از پیام سرودی بسازم؛ بنابراین از تعابیر و اصطلاحاتی که ایشان در پیام خود به کار بردند، استفاده کردیم و از آن شعری ساختیم. تنها تغییری که در شعر صورت گرفت، این است که یکی از روحانیون حزبالله با من تماس گرفت و خواست که عبارت: و یحنی رأسه القدر را تغییر دهم. این روحانی از سابقه هنری و موضعگیریهای قبلی من تجلیل و قدردانی کرد و خواست که احساسات برخی از افراد را رعایت کنم. نهایتاً این جمله، به جمله: و یسمع صوتنا القدر تغییر یافت. به غسان مطر شاعری که این شعر را سروده است، درود میفرستم و به او تبریک میگویم. من هم از طریق شبکه تلویزیونی الجزیره از او تشکر کردم. هنگامی که این پیشنهاد را با او در میان گذاشتم، خیلی اظهار علاقه کرد....»
او محل اعتماد امت اسلامی قرار گرفت
زندهیاد احمد جبرئیل دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین، در زمره سیاسیون نام آشنایی بود که همواره رهبر حزب الله را برای توجه مداوم به مسئله فلسطین میستود. این امر اختصاص به آن مرحوم نداشت که اغلب رهبران فلسطینی نیز چنین بودند. سید نهایتاً نشان داد که جانبداری وی از آن ملت مظلوم در حد ادعا نبود و نهایتاً خون خویش را نه نثار لبنان که فلسطین کرد:
«سیدحسن نصرالله به عنوان یک اندیشمند آگاه دینی، همواره میکوشد تا ایمان مجاهدان و رزمندگان را به فداکاری برای رسیدن به پیروزی تقویت کند. سید از بینش، تیزهوشی و سیمای رهبریای برخوردار است که از او الگو و اسوه فداکاری و جانبازی در جامعه ما و در نبرد با دشمنان این امت ساخته است. دبیرکل حزبالله لبنان در سخنرانیهای سیاسی خود، تحولات اوضاع لبنان فلسطین و امت عربی را با تحلیل صحیح و واقع بینانه بررسی میکند و راهحلها و پاسخهای منطقی ارائه میدهد تا امت با بهرهگیری از این راهحلها، مشکلات و دشواریها را پشتسر بگذارد و مکر دشمنان را که در کمین امت و پیشگامان جهاد و مبارزه نشستهاند، بیاثر سازد. حزبالله با رهبری خردمندانه مجاهد نستوه سیدحسن نصرالله و پایبندی به اهداف موردنظر و ابداع بهترین ابتکار عملها به منظور هموار کردن راهحلها و شیوههای مقابله با توطئههای امریکا و صهیونیسم توانست همه تلاشهای تفرقهافکنانه و دستهبندیهای فرقهای در صفوف ملت لبنان را از یک سو و میان لبنانیها و فلسطینیها و سوریها را از سوی دیگر خنثی کند و از آن پیروز و سربلند بیرون آید. او اعتماد ملت لبنان، رهبران طوایف، گروهها و احزاب ملی و اسلامی لبنان و بلکه اعتماد امت اسلامی را به دست آورد. شکی نیست که حزبالله لبنان در رویارویی با دشمن صهیونیستی و استکبار جهانی، به دستاوردهای نظامی و سیاسی مهمی دست یافته است. آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان در ۲۵ مه سال ۲۰۰۰ و بیرون راندن بیقید و شرط اشغالگران صهیونیست از ۹۵ درصد از اراضی جنوب، یکی از مهمترین و بزرگترین پیروزیهای حزبالله به شمار میآید و جبهه خلق برای آزادی فلسطین (فرماندهی کل)، همواره از مواضع حزبالله پشتیبانی کرده است....»
او وعده صادق بود، وعده هدف قراردادن حیفا و مابعد حیفا!
زندهیاد حسین شیخالاسلام، در زمره آنان قرار داشت که شرایط نضجگیری حزبالله و همچنین برآمدن رهبران آن را به نیکی میشناختند. هم از این روی از واپسین رهبر شهید آن و خصال سیاسی و اخلاقی وی نیز تجربیات گوناگونی سراغ داشت. او به سان بسیاری در جنگ ۳۳ روزه سخن آن راهبر کم بدیل را به گوش گرفت که اگر اسرائیل به مرکز بیروت حمله کنند، حزبالله حیفا و ما بعد و مابعد مابعد آن را خواهد زد! امری که پس از شهادتش، صورت تحقق یافت و همچنان نیز تداوم دارد:
«از روز اول جنگ سال ۲۰۰۶، آقای سیدحسن نصرالله به اسرائیلیها گفت که جنگ همهجانبه خواسته حزبالله نبود، ولی حالا که چنین خواستید، اشکالی ندارد و جنگ همه جانبه خواهد بود، ولی این بار تنها ما نیستیم که کشته میدهیم و تنها خانههای ما ویران نمیشوند، بلکه شما هم آواره میشوید، خانههایتان خراب و بچههایتان کشته خواهند شد! او به آنان گفت: اگر شهرهای ما را بزنید، ما نیز شهر حیفا، بعد حیفا و بعد بعد حیفا را میزنیم!... این راهکار آقای سیدحسن نصرالله برای پیروزی در جنگ بود. نگاه کنید به شعارهای اسرائیل در جنگ که تا چه میزان تغییر کرد! در ابتدا که جنگ تحمیل شد، گفتند که هدف از آن نابودی حزبالله است. اینکه آقای سیدحسن نصرالله و دیگر برادران رهبری حزبالله را بگیرند و در دادگاه مبارزه با تروریسم محاکمه کنند. بعداً نابودی حزبالله را گفتند. وقتی که نشد، گفتند خاورمیانه جدید میخواهیم! بعداً گفتند پاکسازی جنوب رودخانه لیتانی از سلاحهای حزبالله! وقتی که نشد گفتند کمربند ۲۰ کیلومتری! بعداً گفتند کمربند دو کیلومتری، بعداً آمدند و حضور نیروهای چندملیتی را مطرح کردند و در آخر به قطعنامهای رضایت دادند که ضمانت اجرایی هم ندارد! در این جنگ حزبالله بر کار اسرائیلیها اشراف داشت، اما اسرائیلیها نمیدانستند حزبالله چه خواهد کرد. حتی بیش از این، میخواهم بگویم که سیدحسن آنها را اداره میکرد و حزب الله، اهداف جنگی اسرائیلیها را تعیین و به آنها تحمیل میکردند که از کجا وارد شوند و نیروی زمینی اسرائیل چه کند! به همین دلیل آنها در تله افتادند! میخواهم بگویم که از نظر سیاسی و عملیاتی هم سیدحسن اهداف اسرائیل را بر آنها تحمیل و بسیار زیبا کارها را تنظیم میکرد! او اعلام میکرد که حیفا در مقابل حومه جنوبی بیروت و فلان شهر در مقابل فلان شهر مورد اصابت قرار گرفت و به این ترتیب جنگ را اداره میکرد، اسرائیل را مدیریت میکرد و آخر کار هم به اسرائیلیها میگفت: اگر بیروت را زدید، تلآویو را میزنیم! لذا اسرائیل جرئت نکرد به مرکز بیروت حمله کند، با اینکه هدف سیاسی اسرائیلیها این بود که جنگ نامحدود باشد و آنها در حمله به مراکز مختلف، دستی باز داشته باشند....»