شهدای ایران shohadayeiran.com

در عجب بودم چطور از آن همه تیر یکی هم به ما نمی خورد. به سمت راست خودم نگاه کردم. شیخ علی دست به آسمان برده بود و خاضعانه دعا می کرد.

به گزارش  شهدای ایران :شهید "علی زنگي‌آبادي" غواص لشکر ثارالله در گردان 408 بود که در شلمچه توفیق شهادت یافت. آنچه می خوانید خاطراتی است که به نقل از فرمانده این شهید گرانقدر نقل شده و به ویژگی های اخلاقی ایشان می پردازد.با نوید شاهد همراه باشید.

روحانی شهید «علی زنگي‌آبادي» نوزدهم دي 1346، در روستاي زنگي آباد از توابع شهرستان كرمان به دنيا آمد. وی در حوزه علميه درس خواند، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. وی در گردان 408 غواص لشکر ثارالله مشغول فعالیت بود و سرانجام بيستم ‌دي 1365، در شلمچه بر اثر اصابت‌ تركش به شهادت رسید.
خاطراتی پیرامون شهید «علی زنگي‌آبادي» را با هم مرور می کنیم:
 
*** شبها در چادر  رزمندگان کلاسهای قرآن، دعا و اخلاق برقرار بود. بچه ها بدون خواندن سوره واقعه نمی خوابیدند و شیخ علی از کسانی بود که این مباحث را برای بچه ها دنبال می کرد و به عنوان پیش نماز گردان 408 غواص انتخاب شد،.
یک روز  یک روحانی 60 ساله از سیرجان به جبهه آمد و قصد داشت دو ماه در گردان بماند . شیخ علی خیلی خوشحال شد . از او پرسیدم: چی شده ؟ گفت: خوشحالم  از اینکه این روحانی آمده و مسئولیت بزرگی از گردن من برداشته شده، او پیش نماز  می شود و من از این مسئولیت رها می شوم. 
یک ظهر که برای اقامه نماز رفتیم، بعد از نماز جماعت ظهر، آن روحانی 60 ساله، بین دو نماز سخنرانی کرد و گفت: شما که در گردان غواص خدمت می کنید مسئولیت مهم و خطرناکی را به عهده گرفته اید، او بین سخنان خود یک فحشی هم به صدام داد . همانطور که حرف می زد، علی از وسط جمع بلند شد و گفت: حاج آقا ببخشید فحش ممنوعه! .
آن روحانی گفت: من خطاب به صدام گفتم، او دشمن دین خداست، هزاران انسان بیگناه را کشته است . علی گفت: بهرحال ما حق نداریم فحش بدهیم . ما مسلمانیم از نظر اخلاقی باید  رعایت کنیم و اگر ما فحش بدهیم از جهاتی شبیه صدام می شویم .
بعد از نماز عصر، آن روحانی آمد پیش من و گفت : با وجود چنین طلبه هایی، من ضرورتی نمی بینم که در گردان شما بمانم و گفت: شما گردان سرمایه داری هستید . البته منظورش وجود طلبه هایی مثل شیخ علی بود ، اینها را سرمایه های گرانبهایی می دانست. خلاصه او رفت و من به علی گفتم: چرا در جمع بچه ها، این کار را کردید؟ شیخ علی گفت : اگر صبر می کردم ممکن بود فحش دوم را هم بدهد و خدای نکرده روی صداقت و پاکی بچه ها، تاثیر بگذارد.
 
***برای عملیات کربلای 4 آماده می شدیم ، بچه ها باید آرپی جی زدن  را در آب هم یاد می گرفتند و در حالیکه پا دوچرخه می زدند، شلیک هم  می کردند. برای کسب این آمادگی ، 18 ساعت در شبانه روز کار می کردیم و کار با عشق و علاقه زیادی ادامه داشت . یازده نفر طلبه در گردان داشتیم که با آن همه کار، شبها در آب، نماز شب می خواندند و وجودشان گردان را نورانی کرده بود .
عصر روز سوم دی ماه سال 65 وارد منطقه عملیاتی کربلای 4 شدیم . وارد آب شدیم . تیر اندازی شدید دشمن شروع شد و چند نفر کنار ساحل زخمی شدند . خودم را به پشت سیم های خار دار رساندم ، شیخ علی زنگی آبادی بی سیم چی من بود ، یک عراقی که حدود 4-5  متر بیشتر با ما فاصله نداشت با تیر بار به طرف ما تیر اندازی کرد . شاید حدود 100 تیر بطرف من شلیک کرد ، تمام سیمهای خار دار قطع شد . از همان اول می خواستم تیر اندازی کنم، ولی خشاب اسلحه ام کنده شد و تیر هم  نمی زد . اشهد خود را گفتم و به صورت سرباز عراقی نگاه کردم ، او هم حیران شده بود که چرا کشته نمی شوم؟! 
به سمت چپ نگاه کردم ، دستهای شیخ علی زنگی آبادی رو به آسمان و مشغول دعا کردن بود . عراقی که این صحنه را دید ، یک نارنجک جلوی پای شیخ علی انداخت ، نارنجک منفجر شد . شیخ علی فریاد کشید، اما دستهایش را پایین نیاورد  و کوچکترین زخمی هم برنداشت . هر دو نفرمان گیر کرده بودیم . عراقی که دید ممکن است دعای این شیخ نابودش کند ، اسلحه را به سوی من پرتاب کرد و از دیوار سنگر پایین پرید. جیغ می کشید و می دوید ، حدود 30 نفر همراهش فرار کردند . من از شیخ علی نارنجکی گرفتم و به آن طرف دیوار انداختم ؛ بعد هم با شیخ به آن  طرف دیوارهای دفاعی دشمن که حدود 2 متر بود ، رفتیم . در عرض 5 دقیقه خط را که 700 متر بود ، تصرف کردیم . یک دفعه خط دشمن خاموش شد و من از خوشحالی دو دستم را بر سر شیخ زدم و گفتم : چه کار کردی؟ گفت: دیدی چطوری حالشان گرفته شد ،تا بفهمند با کی طرف هستند.
 
***بالای سر مجروحی از گردان 410  که در حال شهادت بود ، رفتیم . شیخ علی کنارش نشست و به او گفت : شهادتین را بگو و سلام مرا به آقا امام حسین (ع) و فاطمه زهرا (س) برسان . 
من ناراحت شدم و گفتم: شیخ با این حرفهای تضعیف کننده، زودتر او را  می کشی! گفت: کاش من جای او بودم. آن بسیجی در همان حال به شهادت رسید .
 
راوی: حاج حمید شفیعی(فرمانده گردان غواص لشکر ثارالله)
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار