همرزمان «بابارستمی» در سالگرد شهادتش:
من آن موقع نفهميدم اين نامه چه بود و چه مي خواست بكند ولي چند روز بعد به گروهان ما كه در مجموع 4 قبضه ژ3 بيشتر نداشت تعداد قابل توجهي سلاح و مهمات دادند.
سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ خيابان شهيد رستمي در دل خود خانه اي كوچك دارد بر پيشاني اش نامي به بلنداي اولين فرمانده سپاه خراسان شهيد بابا محمد رستمي. خانه اي كه در شب سالگرد شهادتش بعد از 32 سال براي اولين بار ميزبان همرزمان اين فرمانده دلير است و اين سطور روايتي مختصر از دلاوري هاي اوست. او كه از آغازين روزهاي انقلاب تا 17 دي ماه 1359 كه در سانحه رانندگي در حين ماموريت به شهادت رسيد باباي رزمندگان خراسان بود و نامش همچنان باقي است.
ارتباط نزديك بابارستمي و آيت الله خامنه اي ما را نجات داد
علي مولوي در بخشي از خاطراتش با اشاره به ارتباط نزديك بابارستمي با مقام معظم رهبري كه آن موقع نماينده امام در شوراي عالي دفاع بود عنوان كرد، قرار شد يك گروهان نيرو را بردارم و به جاده سوسنگرد برويم. از جاده حميديه خودمان را به ارتفاعات الله اكبر رسانديم و آنجا مستقر شديم. سه روز بعد به ستاد برگشتم تا درباره كمبود سلاح، خودرو، بي سيم ومهمات صحبت كنم.
شهيد بابارستمي گفت نگران نباش نامه اي دارم كه بزودي مشكلات حل خواهد شد. من آن موقع نفهميدم اين نامه چه بود و چه مي خواست بكند ولي چند روز بعد به گروهان ما كه در مجموع 4 قبضه ژ3 بيشتر نداشت تعداد قابل توجهي سلاح و مهمات دادند. بعدا متوجه شدم ايشان دست خطي از مقام معظم رهبري گرفته بودند براي يكي از افسران پادگان 92 زرهي اهواز. شهيد بابارستمي خودش نقل كرد افسر ارتشي سلاح و مهمات خواسته شده را تا پشت سيم خاردارهاي پادگان آورد و گفت شما بياييد و ببريد بعد هم من مسئوليتي قبول نمي كنم و چيزي بخاطر نمي آورم.
مولوي اضافه كرد بابارستمي يك جهادگر مخلص وخستگي ناپذير در سپاه خراسان بود كه مجاهدتش ديروز در خاموشي بود و امروز در گمنامي. امروز هم خانواده بزرگوار شهيد بابارستمي باعث افتخار و نماد ايستادگي ومقاومت هستند.
بابارستمي در ميان ما غريبه بود
سيد هاشم درچه اي از ديگر همرزمان شهيد بابارستمي گفت: بابا رستمي در ميان ما غريبه بود. وي اضافه كرد روح بلند و سرشار از معنويت شهيد بابارستمي نشات گرفته از ايمان و اخلاص بالاي او بود. براي همين اول اسلام بعد مردم كشورش بعد همرزمانش بعد خانواده و دست آخر به خودش توجه داشت.
درچه اي با ذكر خاطره اي از دوره حضورش با بابارستمي در كردستان اضافه كرد؛ پيش از حضور ما مردم منطقه را نسبت به سپاه بدبين كرده بودند. براي همين مردم يا شهر را ترك كرده يا در خانه ها مخفي شده بودند اين باعث شده بود تامين نان وآذوقه غيرممكن شود. بابا رستمي مسئول توزيع آرد و نانواي شهر را پيدا كرد و راضي كرد تا سر كار برگردند و نان را به دست مردم شهر رساند و آذوقه نيروهايش را تامين کرد.
از اينكه توانسته بود نان مردم شهر را تامين كنند آنچنان خوشحال بود كه با ذوق و شوق فراوان آن را براي نيروهايش تعريف مي كرد اما عده اي لب به انقاد او گشودند كه چرا اول آذوقه آنها را نرسانده است كمتر كسي او را مي فهميد او در ميان ما غريبه بود.
من فرزند امام هستم
سردار عبدالحسين دهقان با اشاره به فرماندهي دليرانه و اقتدار شهيد بابارستمي مي گويد: در تپه هاي الله اكبر درگيري مختصري بين شهيد حشمتي و يك سرگرد ارتشي مستقر در همان نزديكي بوجودآمد. گزارش اين درگيري را سرهنگ قاسمي فرمانده وقت تيپ 92 زرهي اهواز در جلسه اي به بني صدر داد. بني صدر هم با لحني تند در همان جلسه با شهيد بابارستمي برخورد كرد و گفت نيروهاي خود را از تپه هاي الله اكبر عقب ببرد. بابا رستمي هم محكم ايستاد و گفت آقاي بني صدر اگرچه تو فرمانده كل قوايي ولي من به دستورامام به اينجا آمده ام.
در ادامه جلسه كار به جايي رسيد كه بني صدر نه تنها از موضعش عقب رفته بود كه دستور داده بود تعدادي سلاح ومهمات هم از ارتش به بابارستمي داده شود. اين برخورد جدي و محكم بابا رستمي با بني صدر بين همه فرماندهان دهان به دهان پيچيده بود. البته عده اي در همان موقع كوته فكري كرده بودند و بابا رستمي را بني صدري خطاب كردند اما او در نهايت آرامش مي گفت من فرزند امام هستم.
بابا رستمي با رفتنش همه ما را يتيم كرد
محمد حسين آذر نيوا مديريت بابارستمي را مثال زدني عنوان كرد و اضافه كرد با شروع جنگ تحميلي اولين ستاد جنگ را در اهواز راه اندازي كرد در حاليكه همه اعزام هاي سطح كشور به قرارگاه كربلا در اهواز مي رسيد بچه هاي خراسان در ميدان چهار شير اهواز (كوي نيرو) مكاني مستقل را مهيا كرده بودند و با فرماندهي بابارستمي در چندين جبهه مهم و سرنوشت ساز مي جنگيدند. فرماندهان ارشد جنگ اين توان را فقط در نيروهاي خراسان مي ديدند.
آذر نيوا در خصوص عنوان بابا رستمي گفت: با همه اين صلابت و نظامي گري به معناي واقعي براي نيروها مثل پدر بود با بچه ها كشتي مي گرفت شوخي مي كرد و به حرفهايشان گوش مي داد همه قبولش داشتند و براي همين حرفش هيچ وقت زمين نمي ماندو من با كمال تاسف مي گويم بابا رستمي با رفتنش همه ما را يتيم كرد.
ارتباط نزديك بابارستمي و آيت الله خامنه اي ما را نجات داد
علي مولوي در بخشي از خاطراتش با اشاره به ارتباط نزديك بابارستمي با مقام معظم رهبري كه آن موقع نماينده امام در شوراي عالي دفاع بود عنوان كرد، قرار شد يك گروهان نيرو را بردارم و به جاده سوسنگرد برويم. از جاده حميديه خودمان را به ارتفاعات الله اكبر رسانديم و آنجا مستقر شديم. سه روز بعد به ستاد برگشتم تا درباره كمبود سلاح، خودرو، بي سيم ومهمات صحبت كنم.
شهيد بابارستمي گفت نگران نباش نامه اي دارم كه بزودي مشكلات حل خواهد شد. من آن موقع نفهميدم اين نامه چه بود و چه مي خواست بكند ولي چند روز بعد به گروهان ما كه در مجموع 4 قبضه ژ3 بيشتر نداشت تعداد قابل توجهي سلاح و مهمات دادند. بعدا متوجه شدم ايشان دست خطي از مقام معظم رهبري گرفته بودند براي يكي از افسران پادگان 92 زرهي اهواز. شهيد بابارستمي خودش نقل كرد افسر ارتشي سلاح و مهمات خواسته شده را تا پشت سيم خاردارهاي پادگان آورد و گفت شما بياييد و ببريد بعد هم من مسئوليتي قبول نمي كنم و چيزي بخاطر نمي آورم.
مولوي اضافه كرد بابارستمي يك جهادگر مخلص وخستگي ناپذير در سپاه خراسان بود كه مجاهدتش ديروز در خاموشي بود و امروز در گمنامي. امروز هم خانواده بزرگوار شهيد بابارستمي باعث افتخار و نماد ايستادگي ومقاومت هستند.
بابارستمي در ميان ما غريبه بود
سيد هاشم درچه اي از ديگر همرزمان شهيد بابارستمي گفت: بابا رستمي در ميان ما غريبه بود. وي اضافه كرد روح بلند و سرشار از معنويت شهيد بابارستمي نشات گرفته از ايمان و اخلاص بالاي او بود. براي همين اول اسلام بعد مردم كشورش بعد همرزمانش بعد خانواده و دست آخر به خودش توجه داشت.
درچه اي با ذكر خاطره اي از دوره حضورش با بابارستمي در كردستان اضافه كرد؛ پيش از حضور ما مردم منطقه را نسبت به سپاه بدبين كرده بودند. براي همين مردم يا شهر را ترك كرده يا در خانه ها مخفي شده بودند اين باعث شده بود تامين نان وآذوقه غيرممكن شود. بابا رستمي مسئول توزيع آرد و نانواي شهر را پيدا كرد و راضي كرد تا سر كار برگردند و نان را به دست مردم شهر رساند و آذوقه نيروهايش را تامين کرد.
از اينكه توانسته بود نان مردم شهر را تامين كنند آنچنان خوشحال بود كه با ذوق و شوق فراوان آن را براي نيروهايش تعريف مي كرد اما عده اي لب به انقاد او گشودند كه چرا اول آذوقه آنها را نرسانده است كمتر كسي او را مي فهميد او در ميان ما غريبه بود.
من فرزند امام هستم
سردار عبدالحسين دهقان با اشاره به فرماندهي دليرانه و اقتدار شهيد بابارستمي مي گويد: در تپه هاي الله اكبر درگيري مختصري بين شهيد حشمتي و يك سرگرد ارتشي مستقر در همان نزديكي بوجودآمد. گزارش اين درگيري را سرهنگ قاسمي فرمانده وقت تيپ 92 زرهي اهواز در جلسه اي به بني صدر داد. بني صدر هم با لحني تند در همان جلسه با شهيد بابارستمي برخورد كرد و گفت نيروهاي خود را از تپه هاي الله اكبر عقب ببرد. بابا رستمي هم محكم ايستاد و گفت آقاي بني صدر اگرچه تو فرمانده كل قوايي ولي من به دستورامام به اينجا آمده ام.
در ادامه جلسه كار به جايي رسيد كه بني صدر نه تنها از موضعش عقب رفته بود كه دستور داده بود تعدادي سلاح ومهمات هم از ارتش به بابارستمي داده شود. اين برخورد جدي و محكم بابا رستمي با بني صدر بين همه فرماندهان دهان به دهان پيچيده بود. البته عده اي در همان موقع كوته فكري كرده بودند و بابا رستمي را بني صدري خطاب كردند اما او در نهايت آرامش مي گفت من فرزند امام هستم.
بابا رستمي با رفتنش همه ما را يتيم كرد
محمد حسين آذر نيوا مديريت بابارستمي را مثال زدني عنوان كرد و اضافه كرد با شروع جنگ تحميلي اولين ستاد جنگ را در اهواز راه اندازي كرد در حاليكه همه اعزام هاي سطح كشور به قرارگاه كربلا در اهواز مي رسيد بچه هاي خراسان در ميدان چهار شير اهواز (كوي نيرو) مكاني مستقل را مهيا كرده بودند و با فرماندهي بابارستمي در چندين جبهه مهم و سرنوشت ساز مي جنگيدند. فرماندهان ارشد جنگ اين توان را فقط در نيروهاي خراسان مي ديدند.
آذر نيوا در خصوص عنوان بابا رستمي گفت: با همه اين صلابت و نظامي گري به معناي واقعي براي نيروها مثل پدر بود با بچه ها كشتي مي گرفت شوخي مي كرد و به حرفهايشان گوش مي داد همه قبولش داشتند و براي همين حرفش هيچ وقت زمين نمي ماندو من با كمال تاسف مي گويم بابا رستمي با رفتنش همه ما را يتيم كرد.