شهدای ایران shohadayeiran.com

شنیده بودیم که آزادگان در دوره اسارت خیلی به امام سجاد (ع) متوسل می‌شدند. هر وقت تحملشان تمام می‌شد، به اسارت امام سجاد (ع) و خاندانش که فکر می‌کردند، شرمنده می‌شدند و صبر می‌کردند. ولی نمی‌دانستیم در این مورد هم از امام سجاد (ع) مشق گرفتند.

شهدای ایران :آتش بس اعلام شده بود و اسرای ایرانی از عراق آزاد شدند. یک شب که تلوزیون نگاه می‌کردیم، خبرنگار از یکی از اسرا سؤال کرد: «چه زمانی به شما خیلی سخت گذشت؟» جواب داد: «سخت‌ترین روز ما وقتی بود که  با اتوبوس از اردوگاه به جای دیگری منتقلمان می‌کردند. در راه بعضی از مردم به ما دشنام می‌دادند و به طرفمان سنگ و زباله پرتاب می‌کردند.» پدرم همانطور که به صفحه تلویزیون چشم دوخته بود، با ناله گفت: «خدا را شکر که زن و بچه همراهتون نبود…»
 
گروه زندگی:همان اوایل جنگ اسیر شد و به اردوگاه بغداد منتقل شد. محمد علی هنوز سن و سال زیادی نداشت. درد اسارت یک طرف و تحمل کتک خوردن و شکنجه بعثی‌ها از طرف دیگر طاقتش را طاق کرده بود. روزها اصلا نمی‌گذشت و هیچ امیدی نداشت. تا روزی که فکری به ذهنش رسید. تصمیم گرفت آیات قرآنی که قبلا حفظ کرده بود را مرور کند و بقیه قرآن را حفظ کند.

حفظ قرآن با پاکت سیگار

چند سالی بود که حفظ قرآن را شروع کرده بود. دوستانش وقتی شنیدند آن‌ها هم استقبال کردند. انگار برای گذراندن روزهای اسارت انگیزه پیدا کرده بودند. چند نفری داوطلب شدند تا حفظ قرآن را شروع کنند. ولی قرآن نداشتند. یکی از اسرا پیشنهاد داد پاکت‌های استفاده شده را دور نریزند و از آن‌ها استفاده کنند. فکر خوبی بود. دیگر پودر لباسشویی و سیگارشان که تمام می‌شد پاکتش را نگه می‌داشتند و هر کس هر آیه‌ای از حفظ بود را روی آن می‌نوشت و به بقیه می‌داد. تهیه خودکار هم خودش مصیبتی بود. عراقی‌ها خودکار را اسلحه می‌دانستند. فقط به اندازه نوشتن نامه به آن‌ها خودکار می‌دادند. مغزی خودکار پر را بر می‌داشتند و مغزی خالی را جایش می‌گذاشتند و تحویل صلیب سرخ می‌دادند.
 
حدادی از شکنجه‌هایی می‌گوید که اسرا به خاطر حفظ قرآن تحمل کرده‌اند ولی هیچ چیز نتوانسته حتی یک روز این جلسات را عقب بیندازد. جلسات تفسیر و حفظ قرآن به داخل آسایشگاه ختم نمی‌شد. وقتی در روز از آسایشگاه برای هواخوری به محوطه می‌آمدند، با بچه‌های آسایشگاه‌های دیگر ارتباط می‌گرفتند و آیاتی که حفظ کرده بودند را با هم مبادله می‌کردند. به این روش تعداد بیشتری در جلسات حفظ قرآن شرکت می‌کردند و آیات بیشتری را حفظ می‌کردند.
 

روزنه امید در زندانهای رمادیه

محمد علی حدادی از انگیزه‌اش برای حفظ قرآن می‌گوید: «ما مثل تشنه‌ای بودیم که به آب برسد. یا کسی که نفسش بند آمده است و به روزنه‌ای می‌رسد که از آن نفس بکشد. قرآن حکم آن روزنه امید را برایمان داشت. من بیشتر در حفظ و تفسیر قرآن به اسرا کمک می‌کردم. بچه‌های دیگر که به نهج البلاغه و صحیفه سجادیه مسلط بودند، بیکار ننشستند. آن‌ها هم شروع کردند نهج البلاغه و صحیفه را به بچه‌ها آموزش می‌دادند.»
 
 

شکنجه اسرا برای جلسه محرمانه لو رفته

برگزاری جلسات هم داستان خودش را داشت. وقتی می‌خواستند جلسه را شروع کنند، یک نفر باید نگهبانی می‌داد. ولی وای به حال روزی که نگهبان حواسش پرت می‌شد و عراقی‌ها متوجه برگزاری جلسه قرآن می‌شدند. حدادی از روزی می‌گوید که مامور عراقی سرزده وارد شد و او را در حال درس دادن قرآن دید: «مامور عراقی که وارد شد، بچه‌ها سریع پراکنده شدند. مامور من را بلند کرد. تک تک بچه‌هایی هم که پراکنده شده بودند، را جمع کرد. همه ما را به محوطه اردوگاه برد. در زمستان سرد تکریت ما را کنار مخزن آب خوراکی‌مان برد. بچه‌ها را مجبور کرد در آب یخ بروند. بعد از اینکه کامل بدنشان خیس شد و از سرما به خود می‌لرزیدند، آن‌ها را به قسمت دیگر محوطه که گِل شده بود، برد. همه را مجبور کرد که در گِل غلت بزنند. اما به همین جا رضایت نداد. در نهایت آبی که بچه‌ها داخلش رفته بودند را برای خوردن به اسرا داد.»
 

تربیت صدها حافظ قرآن در اسارت به روش امام سجاد (ع)

حدادی از حاج آقای ابوترابی یاد می‌کند و می‌گوید: «در بین اسرا بی‌سواد بود، دکتر هم بود. مهندس بود، کم سواد هم بود. آقای ابوترابی به ما گفتند که از نخبه‌های اردوگاه‌های دیگر استفاده کنید. ما هم از هر آسایشگاه دو نفر را جذب کردیم. آن‌ها هم در آسایشگاه خودشان کلاس می‌گذاشتند. از آنجایی که اسرا مرتب در حال جابه جا شدن بین اردوگاه‌های مختلف بودند، این بچه‌ها به اردوگاه‌های دیگر می‌رفتند و بقیه را آموزش می‌دادند. به این ترتیب صدها نفر قرآن را حفظ کردند.» از وقتی اسرا به ایران برگشتند، تعریف حاج آقا ابوترابی را زیاد شنیده بودیم؛ از محبتش به سربازان عراقی، احترام به افسران عراقی، حل کردن مشکل اسرا. ولی باز هم با شنیدن این خاطره هیجان زده می‌شویم. با این روش هزاران نفر از اسرای ایرانی در عراق حافظ قرآن شدند و صدها نفر نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را حفظ کردند.
 
شنیده بودیم که آزادگان در دوره اسارت خیلی به امام سجاد (ع) متوسل می‌شدند. هر وقت تحملشان تمام می‌شد، به اسارت امام سجاد (ع) و خاندانش که فکر می‌کردند، شرمنده می‌شدند و صبر می‌کردند. ولی نمی‌دانستیم در این مورد هم از امام سجاد (ع) مشق گرفتند.
 

غلامانی که دوست داشتند سر راه امام قرار بگیرند

بعد از واقعه عاشورا، با توجه به جو خفقان آن زمان، یکی از مهمترین فعالیتهای امام سجاد (ع) تربیت دینی غلامان بود. امام سجاد (ع) ۳۵ سال غلام خریدند و بعد از یک سال تربیت دینی آزاد می‌کردند. به گفته تاریخ نویسان، امام حدود هزار نفر از کسانی راکه به این روش تعلیم دادند، بعدها خودشان، یا فرزندانشان همچون زراره، از شاگردان مکتب امامان باقر و صادق (علیمهاالسلام) شدند و هر کدام مبلغی شدند برای نشر دین اسلام. امام سجاد (ع) همچنین در هر سال و ماه و روز و به هر مناسبت دنبال بهانه‌ای بود تا غلامان را آزاد کند. به جایی رسید که در مدینه نزدیک به ۵۰ هزار نفر از غلامان و کنیزان را آزاد کردند. غلامان که به این قضیه پی برده بودند، دلشان می‌خواست جوری سر راه امام قرار بگیرند، تا آن‌ها را ببیند و بخرد.
یعنی می‌شود ما هم سر راه امام سجاد (ع) قرار بگیریم، به چشمش بیاییم، مارا بخرد. ولی هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت آزادمان نکند…
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار