شهدای ایران:به نقل از جوان آنلاین، روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز ورود سازمان موسوم به مجاهدین خلق به فاز نظامی علیه جمهوری اسلامی است، امری که ۴۵ سال تداوم یافته و البته نتیجهای در بر نداشته است. مقال پی آمده درصدد است که به مدد پارهای از روایات و تحلیل ها، بسترها و پیامدهای این رویداد را مورد بازخوانی قرار دهد. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول افتد.
مراقب جان رئیسجمهور باشید!
داستان همگامی ابوالحسن بنیصدر و گروه موسوم به مجاهدین خلق برای آگاهان به تاریخ انقلاب و نظام اسلامی، مطایبهآمیز مینماید. منافقین در آغاز کار اولین رئیسجمهور را در زمره ربایندگان انقلاب و بخشی از اُلیگارشی رهبری آن میانگاشتند. به مرور زمان که تضاد مسئول دولت با دیگر ارکان نظام اسلامی افزون شد، به او نزدیک شدند و نهایتاً به وحدت روش و هدف رسیدند و با هم از ایران فرار کردند! تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی طی مقالی در اینباره معتقد است:
«با شروع سال ۱۳۶۰، ارتباط بنیصدر با مجاهدین خلق وارد مرحله جدیدی شد. مسعود رجوی در ضمن نامه محرمانهای در سوم فروردین از بنیصدر خواست تا در ۱۲ فروردین راهپیماییای برپا کند. سپس در ۷ اردیبهشت راهپیماییای از طرف مجاهدین خلق به طرفداری از رئیسجمهور برپا شد و رجوی در دومین نامه محرمانه خود به رئیسجمهور در ۳۱/۲/۱۳۶۰ او را بهخاطر طرح تز رفراندوم و ایستادگی در برابر توصیههای امام، مورد تشویق قرار داد و بنیصدر را آلنده تاریخ ایران خواند! رئیسجمهور نیز رفراندوم را بهترین روش برای مقابله با خط امام میدانست و بعدها براساس همان ذهنیت اشاره کرد. وقتی که برای تعیین تکلیف مراجعه به آرای عمومی را پیشنهاد دادم، آقای خمینی سخت به غضب آمد، چراکه اگر مردم با رأی خود جانب مرا میگرفتند و قرار به تغییرات اساسی میشد از رهبری او هیچ نمیماند!... پس از شدتگرفتن اختلافات بنیصدر با امام و دیگر مسئولان، این مجاهدین خلق بودند که در حمایت یکپارچه از وی در ۱۹ خرداد ۱۳۶۰ بیانیه صادر کردند. این همکاری بعد از برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا و بعداً عزل از ریاستجمهوری به اوج خود رسید. از لحظهانتشار حکم عزل فرماندهی کل قوا، عملاً رئیسجمهور از تمامی اقتدارات خویش عزل شد. در پی این حوادث، منافقین در اطلاعیهای بدین پی آمده، خواستار حراست از جان بنیصدر شدند؛ مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوءنیت به جان رئیس جمهور از تمامی خلق قهرمان ایران آمادگی و حضور دائم در صحنهها و مقاومت پیگیر را طلب و در این شرایط حمایت از شخص رئیس جمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی میکند... پس از تصویب طرح بررسی عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور از سوی مجلس، تعداد زیادی از مردم مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و از نمایندگان خود خواهان رسیدگی فوری به مسئله کفایت سیاسی بنیصدر شدند. در پاسخ به این تجمع مردمی از سوی سازمان مجاهدین خلق اطلاعیه دیگری با این مضمون، در حمایت از بنیصدر صادر شد: بار دیگر فریاد پرخروش اللهاکبر را در مخالفت با روشهای انحصارطلبانه ضدمردمی و ضداسلامی و در حمایت از آزادیهای اساسی و رئیسجمهور، در بامخانهها طنینافکن سازیم... این دعوت از سوی مردم ایران بدون پاسخ باقی ماند و استقبالی از آن به عمل نیامد. امام خمینی نیز در ۲۹ خردادماه و به مناسبت نیمهشعبان، طی پیامیدر مورد توطئههای جبهه داخلی ضدانقلاب هشدار دادند و خواستار رسیدگی سریعتر به این موضوع شدند، اما سازمان منافقین نسبت به عواقب عزل رئیسجمهور و مسئولیتهای نمایندگان در این باره هشدار داد و ضمن اطلاعیهای تهدیدآمیز، نمایندگان را از شرکت در جلسهبررسی عدم صلاحیت رئیسجمهور برحذر داشت. منافقین علاوه بر حمایتهای گسترده از بنیصدر در این تاریخ و مخفیکردن او تمام امکانات لازم برای فرار او از ایران را نیز فراهم کردند و آنگونه که وی در خاطراتش بیان میکند، از طریق نیروهای نفوذی خودی در نیروی هوایی با سرقت یک هواپیمای سوخترسانی با خلبانی سرهنگ معزی از ایران بهسوی پاریس رفتند....»
اگر سازمان به سوی جنگ مسلحانه برود نابود خواهد شد
سازمان موسوم به مجاهدین خلق از اوایل سال ۱۳۵۹، از سوی بدنه انقلابی جامعه ایران طرد شد و از همان گاه نیز درصدد ورود به فاز نظامی بود. فقدان بهانه لازم برای چنین اقدامی، قدری اجرای نقشهشان را به تأخیر افکند. به بنبست رسیدن ابوالحسن بنی صدر به منافقین فرصت داد تا برنامه از پیش تعیین شده خود را به مورد اجرا بگذارند. آنان به بهانه حمایت از رئیسجمهور و قبضه تمامی قدرت ازسوی جریان خط امام، ماشین جنگ و کشتار خیابانی را روشن کردند. حسن روزی طلب پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره مینویسد:
«در درگیریهای فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۰ بین هوادارن منافقین و مردم، دو طرف متحمل خسارت و تلفات میشدند، اما سازمان با مظلوم نمایی و شانتاژ، قصد بهرهبرداری سیاسی از کشتهها و مجروحین را داشت و خط امام بدون تبلیغ به خسارات وارده، اقدام میکرد. در این میان امامخمینی معتقد بود که مجاهدین خلق در نهایت به صورت مسلحانه در مقابل نظام خواهند ایستاد، اما شکیبایی و سعهصدر امام، مانع از آن میشود که دستور خلع سلاح یا دستگیری سران سازمان را صادر کنند. مقابل صبر راهبردی امام، مجاهدین خلق کوشیدند تا رهبری نظام را در برابر چه باید کرد بزرگی قرار دهند. آنها در نامهای خواستار ملاقات تمام هواداران با امام در جماران شدند! امام که قصد و نیت سازمان را درک میکرد با تأکید بر اینکه اگر تشخیص میدادم شما صداقت دارید، خودم نزدتان میآمدم و با تأکید مجدد بر اینکه در این نامه هم تهدید به قیام مسلحانه کردهاید، پاسخ مستقیمی به سازمان داد و از جایگاه مشروعیت رهبری انقلاب، به تبیین و تفکیک دو خط مجاهدین و نظام پرداخت. در دو ماه منتهی به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سازمان آخرین تمهیدات را برای آغاز فاز نظامی فراهم میکرد، اما حتی ناظران طرفدار سازمان هم اعتقاد داشتند، در صورتی که سازمان به جنگ مسلحانه روی بیاورد، نابود خواهد شد. ابراهیم یزدی از سران جریان نهضت آزادی، ماجرای یکی از دیدارهایش با مسعود رجوی و موسی خیابانی در ماههای منتهی به خرداد ۱۳۶۰ را اینگونه روایت میکند: قبل از وقایع خرداد باز هم مسعود رجوی و موسی خیابانی پیش من آمدند و گفتند، ما تجربه انقلاب را تکرار میکنیم! من هم به صراحت به آنها گفتم که شما اشتباه میکنید. گفتند نه، در دوران انقلاب خیابانها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را میکنیم. گفتم آن موقع بدنه جامعه هر حرکتی را علیه رژیم تأیید میکرد، اما امروز بدنه جامعه با شما نیست، شما یک گروه کوچک و اقلیت هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید، با شما برخورد میکنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد. در آن ملاقات کم وبیش این را مطرح کردند که قاطع میایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند، خیلی بها میدادند و فکر میکردند میتوانند مقاومت کنند، اما من تحلیلشان را نادرست میدانستم و مخالف بودم... در فاصله اعلام مبارزه مسلحانه علیه نظام در ۲۰اردیبهشت تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، فضای جامعه بسیار سنگین و درگیریهای خیابانی گستردهای برقرار بود. تا اینکه سازمان در روز ۲۸ خرداد ۱۳۵۸، با تکیه بر آنچه هواداران بیشمار که آمادگی ورود به فاز نظامی را دارند میدانست، تغییر رویکرد از مبارزه به اصطلاح مسالمتآمیز را اعلام کرد. نهایتاً در عصر روز شنبه ۳۰خرداد، هواداران بنیصدر و سمپاتهای سازمان مجاهدین خلق که از سوی دیگر مخالفان متضاد نظام مانند گروه پیکار، جبهه ملی، حزب رنجبران و... حمایت میشدند، حول مبارزه با آنچه ارتجاع میخواندند، قدم به عرصه مبارزه مسلحانه گذاشتند. از این پس سراسر دهه ۶۰، به عرصهای برای ترورها و خونریزیهای منافقین تبدیل شد....»
فاصله محاسبات سازمان با اعتقادات بدنه اجتماعی
بیتردید اتخاذ یک رویکرد غلط از یک محاسبه نادرست و پراعوجاج آغاز میشود. سازمان منافقین همه جامعه ایران را در زمره طرفداران خود میدانست که با نظام در تعارضند و برای به خیابان آمدن به دنبال یک جرقه میگردند! این توهم کورکننده بود که ایشان را به اعلام تقابل نظامی با حکومت سوق داد. این گروه البته آتشافروزی کرد، عدهای از مردم را شهید و مجروح کرد، اما در خیابانها از تودههای عاصی و در حال شورش اثری ندید! بزرگترین شاهد آن نیز اینکه پس از مدتها کشتار و ترور، نهایتاً از اعضای خود خواست تا از ایران خارج شوند! سیدعلی بنیلوحی و هادی مرادپیری از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، در باره این رویکرد خاطرنشان کردهاند:
«شتابزدگی منافقین در اعلام قیام مسلحانه به حدی بود که حتی سازمان پیکار که آن همه برای جنگ داخلی سینه چاک میکرد، عجولانه بودن این حرکت را در نشریه شماره ۱۱۴ خود- که در تاریخ ۹/۵/۱۳۶۰ منتشر کرد- مورد انتقاد قرار داد و آن را افتادن در دام رژیم لقب داد، ارتجاع درست از آن رو خواهان تسریع نبرد قطعی و جنگ داخلی بود که تناسب قوا به نفع وی قرار داشت و تلاش میکرد با تکیه بر این برتری قوا، صفوف انقلاب در حال رشد و انسجام را یک سره پراکنده و منهدم سازد. خطرناکترین روش سیاسی در این شرایط، پاسخگویی مثبت به دعوت رژیم حاکم به وارد شدن نبرد قطعی بود، روشی که نیروهای دموکرات (منظور منافقین است) به آن دست یازیدند... هرچند که این گروهک (پیکار) نیز در عمل، همسنگر با دیگر گروهکهای ضدانقلابی طی مقطع زمانی مذکور، جنایات فجیعی را به انجام رسانده بود و در مسابقه قتل و سرقت و آدمربایی و انفجار با آنها به رقابت وحشیگری میپرداختند، اما مراد از ذکر جملاتی از پیکار در انتقاد به اعلام غیرمترقبه جنگ مسلحانه منافقین با نظام این است که معلوم شود ورود به فاز نظامی و قیام مسلحانه منافقین به قدری شتابزده بود که حتی رفقای تندرو سازمان نیز جا مانده و لب به انتقاد گشوده بودند. به هر حال اعلام قیام مسلحانه منافقین در تاریخ ۲۶/۳/۱۳۶۰، طی اعلامیهای با رنگ و بویی نسبتاً مذهبی، بر خلاف اطلاعیههای قبلی سازمان مجاهدین خلق که با عنوان به نام خدا و خلق قهرمان ایران آغاز میشد، این بار با بسمالله الواحد القهار شروع شده بود، به بهانه اعتراض به حمله دادستانی به خانه مهدی ابریشمچی. این امر در حالی صورت میگرفت که مردم هشیارانه از روز قبل از آن (۲۵/۳/۱۳۶۰)، با فرمان امامخمینی به خیابانها ریختند و آماده دفاع از ارزشهای انقلاب و خط امام شده بودند. به عبارت دیگر اوضاع برعکس آن چیزی شد که منافقین برای فاز نظامی خود پیشبینی میکردند. تودههای مردم مستضعف با حضوری آگاهانه در صحنه، بهگونهای انقلابی عمل کردند که منافقین در راهپیمایی مسلحانه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، برای بیرونکردن مردم از صحنه دست به اعمالی زدند که سبب ایجاد رعب و وحشت در بین اقشار مختلف مردم شود. نشریه مجاهد در شماره ۱۲۷، طی گزارشی درباره راهپیمایی میلیشیای قهرمان در ۳۰ خرداد! درباره وقایع این روز مینویسد:
شنبه ۳۰ خرداد، تهران شاهد خروش خلق بود...
ساعت ۴:۱۵/ بین تعدادی از میلیشیاهای قهرمان و چماقداران مزدور درگیری است. دو ماشین جیپ آهو، از چماقداران حمایت میکند. میلیشیا چماقداران را متواری کرده و تعدادی از موتورسیکلتهای مزدوران از سوی مردم به آتش کشیده میشود...... ساعت ۴:۴۵/ مردم از مصدق تا طالقانی، تعداد زیادی لاستیک را آتش زدهاند
ساعت ۵:۱۰/ در میدان فردوسی، میلیشیا یک مینیبوس سپاه را واژگون کرده و پشت آن سنگر گرفتهاند....»
گزارش یک نماینده در مجلس، از کشته و مجروح ساختن خلق به دست سازمان مجاهدین خلق
جماعتی که در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در خیابانهای مرکزی شهر حضور داشتند، شاهد سبعیت و بربریت کسانی بودند که خویش را مجاهد خلق مینامیدند. آنان در آن روز برای قدرتی که مردم به آنان نداده بودند، کشتند و مجروح کردند و به آتش کشیدند! با این همه نیرویی که نهایتاً آتش افروزی آنان را بیاثر کرد، همان خَلقی بود که آنان داعیهدار حمایتش بودند. همین خلق نیز به درازای چهار نسل، تا هم اینک آنان را پشت درهای بسته کشور نگه داشته و بیاثر ساخته است. حجتالاسلام هادی غفاری نماینده وقت مردم تهران، در اولین جلسه مجلس شورای اسلامی پس از شورش ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در بازگویی مشاهدات خود به نکات پی آمده اشارت برد:
«دیروز من به صحنهای رسیدم که اجساد چهار تن از برادران پاسدار شهیدمان، وسط آسفالت خیابان بود... دیشب تا صبح، من اجساد برادران پاسدار را از این غسالخانه به آن غسالخانه، برای پیدا کردن نامشان و نام فامیلشان و خانوادهشان بردم. من نمیتوانم بگویم، اما به شما میگویم گرچه دلم نمیخواهد بگویم! دشنهای را که الان در کمیته خیابان فردوسی است، بروید ببینید، دشنه را به طول ۲۰ سانتیمتر در قلب یک پسر فرو کردند، در حالی که میگفتند بگو: درود بر بنیصدر! برادرمان را گوش تا گوش سرش را بریدند (فدایی: به محافظ من هم ۲۰ ضربه کارد زدند) من به شما چه بگویم که در خیابانها چه افراشتند، چقدر لاستیک آتش زدند با دشنه به نوامیس ما حمله کردند، سرنیزههای کلاشینکف را به چشم بچهها فرو میکردند. اگر اجازه بدهید و مایل باشید، امروز دسته جمعی با هم به کمیته خیابان فردوسی میرویم، آباسیدها را به شما نشان میدهم. آب اسیدی که داخل آن فلفل ریخته بودند و با این دستگاههایی که با آن آب به سر میپاشند، همینطوری ریختهاند روی سر بچهها! الان بروید ببینید، برویم تا من ۲۹۰ مجروح دیشب را به شما نشان بدهم، ببینید که بعضیها کور شدهاند، بعضیها کر شدهاند، بعضیها پوست صورت ندارند، بعضی دختران را من اینجا میگویم، بعضی دخترها را با دشنه ازاله بکارت کردند!....»
ترور و انفجار، به مثابه جایگزین شورش عمومی
در دورهای که سازمان موسوم به مجاهدین خلق وارد فاز مسلحانه شد، بسا ناظران هوشمند سیاسی و اجتماعی دریافتند که این گروه درکی از فضای حاکم بر جامعه و الزامات آن ندارد. دستور شورش مسلحانه میدهد، اما خبری از مردم شورشگر نیست. سازمان هنگامی دریافت که سخنی بیخریدار میگوید که دیگر کار از کار گذشته بود و چارهای نداشت، جز آنکه برای ابراز وجود به ترورهای کور دست زند و هر از گاه جایی را منفجر کند. رویکردی که از آغاز، محکوم به شکست مینمود. سیدعلی بنی لوحی و هادی مراد پیری در این موضوع نیز آوردهاند:
«تحلیل منافقین این بود که با یک تظاهرات مسلحانه، جو رعب مطلوب سازمان بر مردم تحمیل خواهد شد و مردم حزباللهی ما برای در امان ماندن از دشنه، گلوله، کارد موکتبری، اسید و... یا منفعل شده و از خانهها بیرون نخواهند آمد یا در صحنههای تظاهرات مسلحانه تظاهر بر همراهی با نظام خواهند کرد، ولی به هر حال هوس رو در رو شدن با اعضا و هواداران مسلح و بیرحم سازمان را نخواهند داشت. اما این تحلیل نیز غلط از آب درآمد و مردم و نیروهای حزباللهی به عکس تصور منافقین، حضوری بیشتر و منسجمتر پیدا کردند و حتی با دست خالی، به گونهای شجاعانه با این عناصر مسلح و سنگدل مواجه میشدند که در نهایت آن کسانی که صحنه را ترک کرده و به خانههای تیمی پناه میبرند، همان اعضا و هواداران مسلحی بودند که بسیاری از گلولههای سلاحشان را به سوی خلق قهرمان شلیک کرده و به سمت خانههای تیمی عقبنشینی میکردند. از فردای سیام خرداد و مشاهده این حقیقت که ایجاد چنین جوی در ایران اسلامی تأثیری معکوس بر جای میگذارد، خط ترور و انفجار آغاز میشود تا از این طریق هم جو رعب و وحشت ایجاد و هم نیروی کمتری را وارد صحنه اجتماع کنند. ترورها و انفجارهای منافقین در این مقطع زمانی، کادرها و نیروهای بسیار مؤثری را از مردم و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران گرفت....»