بر مبنای مثال روزنامه هممیهن باید گفت که فقط برکه و مرداب است که لاشههای متعفن را در خود نگاه میدارد و متعفن میشود اما اقیانوسها و دریاهای آزاد، لاشههای مرده و متعفن را از خود میرانند و به ساحل پرتاب میکنند. انقلاب زنده و پویا انقلابی است که در کنار تحمل و استقبال از سلیقههای متفاوت، انحرافها و مفاسد و عناصری را که درصدد ایجاد انحراف در مسیر آن هستند، پس میزند.
شهدای ایران:سرویس سیاسی/روزنامه اصلاح طلب هممیهن میگوید: جامعه ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷همچون اقیانوس بود، اما خالصسازان می کوشند با شعار انقلابی گری آن را به یک برکه فرو کاهند.
این روزنامه در یادداشتی با عنوان روز ملت نوشت: «در چهلوپنجمین سالگرد و فراتر از این نکات میتوان از تلاش نافرخنده برای تبدیل اقیانوس مواج و گونهگون جمعیتها در انقلاب ۱۳۵۷ به برکهای ابراز نگرانی کرد. میتوان از سه منظر ۴۵ساله شدن پیروزی انقلاب اسلامی را بررسید: نخست از منظر رسانههای نواصولگرا که یادآوری میکنند جمهوری اسلامی هست، ولی شبکه تلویزیونی فارسیزبانی که میکوشید انقلاب اسلامی ۴۰سالگی خود را نبیند، خود از نفس افتاده و تعطیل شده است. دوم از منظر صداوسیما که ۴۵ سال بعد از سقوط رژیم سلطنتی همچنان با آن دوران مقایسه میکند. سوم از منظر فعالان و کوشندگان که اگرچه اغلب آنها چهره در نقاب خاک کشیده یا رنجور و خسته در انزوا یا دور از صحنه روزگار میگذرانند در قیاس با آرمانهای اولیه و موضوعاتی مانند آزادی و حق انتخاب و مانند اینها. درباره فقره اول میتوان گفت بله، جمهوری اسلامی هست و آن شبکه فعلاً به محاق رفته و یا اینکه بازمیگردد یا نه به طرحهای آنان برای آینده و جذب بودجه بستگی دارد. اما یک حکومت را با یک شبکه تلویزیونی نه میتوان قیاس کرد و نه میتوان برانداخت اما این را هم نمیتوان انکار کرد که طی این ۱۴ سال توانستند تاریخ رسمی را به چالش بکشند و به خاطر اتفاقات ۸۸ و ۹۶ و ۱۴۰۱ دست به تطهیر بزنند.... جناح راست که روزگاری با کلماتی چون محافظهکار و اصولگرا شناخته میشد بر انحصار «انقلاب» در خودشان اصرار دارد و از ۹۸ به این طرف تنها خود را مصداق انقلاب و انقلابیگری میدانند و به جای دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا یا تقسیمات دیگر بر دوگانه انقلاب و ضدانقلاب تاکید دارند!
... این اشارات برای آن است که در چهلوچهارمین سالگرد انقلابی که ۴۵ساله شده یادآور شویم مهمترین خطر برای آن تبدیل اقیانوس به برکه است... چالش دو دیدگاه درباره انقلاب ریشه در دو قرائت در انقلاب مشروطه دارد که یکی مشروعه میخواست و دیگری مشروطه و کار به جایی رسید که شیخ فضلالله نوری در مخالفت با تمامیت مشروطه نهتنها مشروعهخواه شد که مشروطه را به تعبیر مرحوم مهندس سحابی «مشئومه»- به معنی شوم و بدشگون- توصیف کرد.... انقلاب واقعاً اسلامی بود ولی به معنی وسیع کلمه، چندان که همان شیخ فضلالله محلاتی دلبسته شیخ فضلالله نوری و تفکرات او نبود و نهتنها در انتخابات ریاستجمهوری از ابوالحسن بنیصدر با سابقه عضویت و فعالیت در جبهه ملی حمایت کرد که جامعه روحانیت مبارز را به پشتیبانی از او سوق داد. تهدید اصلی انقلاب ۵۷، شبکه برانداز فرهنگی «من و تو» نبود که شاید با طرحی تازه بازگردد. تهدید اصلی انقلاب تقلیل آن از همه به یک گروه خاص است؛ از اقیانوس به برکه».
درباره این تحلیل تذکر چند نکته ضروری است. نخست بر مبنای مثال روزنامه هممیهن باید گفت که فقط برکه و مرداب است که لاشههای متعفن را در خود نگاه میدارد و متعفن میشود اما اقیانوسها و دریاهای آزاد، لاشههای مرده و متعفن را از خود میرانند و به ساحل پرتاب میکنند. انقلاب زنده و پویا انقلابی است که در کنار تحمل و استقبال از سلیقههای متفاوت، انحرافها و مفاسد و عناصری را که درصدد ایجاد انحراف در مسیر آن هستند، پس میزند.
در این زمینه استاد شهید مطهری(ره) در کتاب «نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر» ضمن بررسی انواع آفتهای نهضتهای اسلامی، درباره خطر رخنه فرصتطلبان هشدار میدهد و تاکید میکند: «رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب در درون یک نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضت است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است که راه نفوذ و رخنه اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند سنگینیاش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است اما همینکه به بار نشست و یا لااقل نشانههای بار دادن آشکار گشت و شکوفههای درخت هویدا شد، سر و کله افراد فرصتطلب پیدا میشود. روزبهروز که از دشواریها کاسته میشود و موعد چیدن ثمر نزدیکتر میگردد، فرصتطلبان محکمتر و پرشورتر پای علم نهضت سینه میزنند تا آنجا که تدریجاً انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در میکنند. این جریان تا آنجا کلیت پیدا کرده که میگویند «انقلاب فرزندخور است». گویی خاصیت انقلاب این است که همین که به نتیجه رسید فرزندان خود را یک یک نابود سازد. ولی انقلاب فرزندخور نیست؛ غفلت از نفوذ و رخنه فرصتطلبان است که فاجعه به بار میآورد. جای دوری نمیرویم. انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رسانیدن چه چهرههایی پستها و مقامات را اشغال کردند؟ و نتیجه نهائی چه شد؟ سردار ملیها و سالار ملیها و سایر قهرمانان آزادیخواه، همه به گوشهای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلانالدولهها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون میجنگیدند و طناب به گردن مشروطهچیان میانداختند، به مقام صدارت عظمی رسیدند و نتیجه نهائی، استبدادی شد به صورت مشروطیت. فرصتطلبی تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دوره عثمان، فرصتطلبان جای شخصیتهای مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند».
بنابراین به جای این که با ژست طلبکاری به حذف- خودخواسته- برخی عناصر متنفذ سیاسی استناد شود، باید پرسید که چرا آنها بهرغم تحمل شدن و به مدارج عالیه رسیدن، منصبداری در درون جمهوری اسلامی را پاس نداشتند و در مقاطع مختلف 45 سال گذشته، با گروههای معاند برانداز یا با مفسدان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و امتیازطلبان و رانتخواران، و یا جریان نفوذ همافق شدند؟ آیا ایراد از نظام بود که این جماعت را تحمل کرد یا آنها آفتزده بودند که مثلا در سال 1388 یکجا زیر میز جمهوریت و اسلامیت زدند؟
ثانیا گروههای مختلفی در انقلاب حضور داشتند اما جریانی که ریشه و اصالت داشت و مردم هم به او اعتماد کردند، جریان وفادار به اسلام ناب محمدی(ص)، فارغ از گروههای التقاطی چپ و راست بودند. به عنوان تنها یکی از هزاران شاهد مثال، میتوان به این تحلیل سایت ضدانقلابی گویانیوز در تاریخ 18 بهمن 1390 اشاره کرد که درباره علت انفعال احزاب و گروههای غیراسلامی در مقابل امام خمینی، خاطره جالبی از قول کریم سنجابی (وزیر فرهنگ در دولت مصدق، رهبر جبهه ملی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، و وزیر خارجه در دولت موقت بازرگان) نوشت: «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نهتنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند... این، واقعیتی تلخ است.»