شهدای ایران:در اوج غم و خشم مردم ایران از واقعه تروریستی در کرمان و شهادت دهها زائر مزار حاج قاسم، علی کریمی که در زمین فوتبال هم بیاخلاقیاش شهره بود، توییتی زد و از مرگ این عزیزان ابراز رضایت و خوشحالی کرد. علی کریمی همچون کارفرمایانش آن همه از اخلاق و شرف و انسانیت دور شده که با دیدن خون به زمین ریخته شده کودکان ایرانی راضی میشود و ذوق میکند؛ فقط برای اینکه خانواده این کودکان راضی نشدهاند همراه براندازی آنها شوند و مقابل جمهوری اسلامی بایستند!
کریمی در سالهای اخیر روزگار ناکام و ناامیدی را میگذراند و گرچه با کاسبی از آشوبهای زن، زندگی، آزادی توانست حتی اجازه اقامت در امریکا را بگیرد، اما در واقع امر او یک شکستخورده است. خودش هم با همه کندذهنی سیاسی این را دریافته و فحاشی امروز او به زنان ایرانی، به قربانیان ترور و در واقع به مردم ایران، انتقام از این شکست است. آنقدری هم شخصیت ندارد که بتواند این انتقام را در یک چارچوب ظاهراً با دیسیپلین پیش ببرد و همه بیاخلاقی وجودش را بیرون ریخته است.
هویت ورزشی کریمی دریبل زدن و بازیاش بود با آمیختهای از فحاشی، کتک زدن داور، بیاخلاقی و البته ناتوانی در بیان و صحبت. او سال ۹۹ پس از سالها همیشه منتقد بودن، تصمیم گرفت کاندیدای انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال شود و در نهایت هم رأی نیاورد. خوی یاغی و بیاخلاق علی کریمی و ناتوانی در دیالوگ، از او آدمی ساخته بود که برای ریاست و کار اجرایی نمیتوانست مناسب باشد و اهل فوتبال هم که گویا این موضوع را دریافته بودند، به او رأی ندادند.
از اینجا بود که کریمی ناامید و مغبون، نقاب از چهره برداشت و گرچه پیشتر تصویر خود در حال پخت و توزیع نذری امام حسین علیهالسلام را منتشر میکرد، علیه عزاداری و نذری محرم و پیادهروی اربعین موضع گرفت.
با مرگ مهسا امینی و فراهم شدن زمینه آشوب در ایران، کارفرمایان آشوب تلاش کردند کریمی را تا سطح یک لیدر مجازی برای جنبش اشرار بالا بکشند. او البته توان همین را هم گویا نداشت و بسیار گفته شد که مدیریت اکانت مجازی خود را مستقیم به خود آنان سپرده است.
روزهای آدمکشی و شرارت اغتشاشگران در ایران، روزهای پادشاهی کریمی بود. حس رهبری جنبشی را داشت که تصور میکرد طی چند ماه به پیروزی میرسد و جمهوری اسلامی دیگر وجود نخواهد داشت. اجازه اقامت در امریکا گرفت، گفتوگوی تلویزیونی - البته ضبطی و با شاتهای بسیار- از او پخش شد و حس میکرد خیلی برای خودش کسی شده است!
غافل از آنکه همه متوجه بودند این پادشاه لخت است و او موجود ناشناختهای برای دیگران نبود که سطح فهم و دانش و اخلاق و شعورش را ندانند. از کوزه درون او همانی بیرون میزد که در او بود و نمیشد بر قامت کریمی، جامه فهم و درک سیاسی و اجتماعی پوشاند. چنین لباسی زیاده بزرگتر از قواره لمپنیهای او بود.
همین شد که با فروکش کردن کفهای روی آب «زن، زندگی، آزادی» کریمی هم مغبونتر و شکستهتر شد و خوی اصلی خود را باز عیان کرد و روی به ادبیات لمپنی و چاله میدانی آورد. فحاشی جنسی به زنان محجبه، ناسزاگویی به خانواده حاج قاسم و خوشحالی از ترور سردار سپاه در سوریه به دست صهیونیستها بخشی از موجودیت واقعی کریمی بود که ابراز میشد.
با وقوع عملیات تروریستی در کرمان، او با ابراز خوشحالی از کشته شدن کودک و زن و مرد بیگناه ایرانی و همراهی با تروریستها نشان داد چیزی کم از آن تکفیریهای داعش و کودککشهای اسرائیلی ندارد و وقتی مردم همنظر و هم رأی او نیستند، از آنها انتقام میگیرد.
مردم ایران مثل او کم ندیدهاند، از رجوی و دارودستهاش تا کومله و ریگی وقتی دیدند مردم ایران همراهشان نشدند، روی این مردم تیغ کشیدند. کریمی هم دستش نمیرسد، وگرنه در تیغ کشیدن به گلوی این مردم دریغ نمیکرد. همین الان هم تروریستهای کمپ اشرف در آلبانی و باقی سایبریهای ترور، حامی خوشحالی او از ترور مردم ایران شدهاند و لاغیر.
او نمونه یک سقوط است. تا دیروز فوتبالیستی بیاخلاق و یاغی بود، حالا حتی انسان هم نیست، موجودی است که نیمخورده گروهکهای تروریستی را نشخوار میکند و در مجازستان میچرد و برای جمعی همچون خودش پارس میکند.
*کبری آسوپار