به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ هر بار که نامی از سال88 می آید بی اختیار اذهان را به سمت و سوی روزهای فتنه رهنمون می کند. جنبش سبزی ها که زبانشان از قامت استوار نظام هم درازتر است، پرچم ندا آقا سلطان را بالا می گیرند و دایه دار مظلومیت او میشوند اما ما هیچگاه دم از مظلومیت شهدای فتنه نزدیم
اگر امثال "ندا" فریب دشمن را خوردند و اسیر هوی و هوس خود شدند و نمی دانستند چه عاقبتی در انتظارشان است، اما شهدای فتنه به خوبی می دانستند که این راهی که در آن گام بر میدارند، شهادت و جانبازی محتمل ترین واقعه در راه دفاع از حریم ولایت است.
در مظلومیت شهدای فتنه همین بس که نام ندا آقا سلطان بیشتر بر سر زبان هاست تا غلام حسین کبیری و امیرحسام ذوالعلی. در مظلومیت شهدای فتنه همین بس که جلبک ها "ندا" را نماد آزادی خود می دانند و ما فراموش کرده ایم چرا و چگونه برای پاسداری از انقلاب اسلامی ایران شهید داده ایم.
بسیجی شهید غلام حسین کبیری
شهادت: ۲۵/۳/۸۸ محل شهادت: تهران، سعادت آباد (مبارزه با اغتشاش گران)
محمد جواد صادقی فرمانده پایگاه بسیج حجتیه نحوه شهادت این مدافع ۱۷ ساله انقلاب را توضیح داده است: «وی از نیرویهای بسیجی داوطلب در ایجاد آرامش بود که ساعت ۱۲ شب ۲۵ خرداد ۸۸ با اعلام اغتشاش در اطراف سعادت آباد به همراه فرمانده گردان عاشورا و دیگر نیروها به آن منطقه اعزام میشود. در حالی که شهید کبیری و چهار نفر دیگر از همراهانش در قالب یک گروه کنار خیابان ایستاده بودند، پراید مشکی رنگ فاقد پلاک با سرعت به سمت آنها آمده و پس از وارد کردن ضربه ای سخت به ایشان از محل متواری میشود. وی پس از مجروح شدن از ناحیه شکم و دوپا دچار خون ریزی داخلی شده و ساعت ۲:۳۰ دقیقه بامداد به بیمارستان شهید مدرس انتقال مییابد. وی در بیمارستان هوشیاری خود را به طور کامل از دست میدهد و حوالی سحر صبح روز ۲۶ خرداد به شهادت میرسد. چهار نفر دیگر نیز که همراه او از ناحیه کمر و سر و صورت مجروح شد بودند مورد مداوا قرار میگیرند.» بعدها با پیگیری پلیس امنیت مشخص میشود که همین خودرو در چند نقطه دیگر نیز دست به چنین کاری زده است. شهید کبیری کلاس سوم دبیرستان را در رشته کامپیوتر به پایان رسانده و در کنکور کاردانی همین رشته پذیرفته شده بود. وی ۳ روز قبل از شهادت حکم ماموریت از فرمانده ناحیه مقاومت بسیج دریافت کرده بود. مادر شهید پس از شهادت وی این گونه صدای آزادگی و شهادت طلبی ملت ایران را به گوش جهانیان رساند: «ابرقدرتها بدانند که پشتیبان نظام و رهبری هستیم. آن شب اگر میدانستم فرزندم به کجا میرود من هم پا به پای او برای دفاع از اسلام میرفتم.»
پاسدار شهید امیرحسام ذوالعلی
شهادت: ۱۰/۱۰/۸۸
محل شهادت: تهران به دست منافقین
گزارشها حکایت از آن دارد که در روز دهم دی ماه ۸۸ (درست یک روز بعد از راهپیمایی عظیم نه دی)، پاسدار شهید امیرحسام ذوالعلی به ماموریتی فراخوانده میشود. پس از آن درحالی که با موتور سیکلت شخصی خود از دانشگاه به سمت محل کار در حرکت بود، ابتدا در اتوبان شیخ فضل الله نوری تهران توسط یک اتوموبیل پِژو ۲۰۶ مورد تعقیب قرار میگیرد و بعد اتومبیل مذکور با وی تصادف میکند که عمدی بودن این برخورد توسط شاهدین تایید شده است. این شهید مظلوم پس از رسیدن به بیمارستان در اثر شدت جراحات وارده به شهادت میرسد. به گفته دوستان نزدیک شهید ذوالعلی، وی قبل از شهادت نیز به خاطر فعالیتهای قبل و بعد از انتخابات خود بارها مورد تهدید قرار گرفته بود. این شهید فتنه همچنین میاندار هیئت مسجد محل خود و به شدت حامی ولایت بود. برخلاف سایر شهدای فتنه مراسم تشییع وی بسیار با شکوه و پر شور برگزار شد. به دلایل مختلف و همچنین در جریان بودن پرونده برای تحقیقات بیشتر جزئیات دقیقی از این حادثه در دست نیست.
مادر و دختر گمنام خانواده رجب پور
تاریخ شهادت: ۲۵//۸۸
نحوه شهادت: به دست اغتشاش گران
یک روزنامه صبح در تاریخ ۲۷ خرداد ۸۸ در اخبار صفحه اول خود از کشته شدن یک مادر و دختر بی گناه تهرانی در آشوبهای ۲۵ خرداد به دست آشوبگران خبر داد و تصایری از آن را نیز منتشر کرد. بنابراین گزارش، پس از اینکه پایان راهپیمایی غیر قانونی ۲۵ خرداد به خشنونت کشیده شد، اغتشاش گران در مقابل حوزه مقاومت ۱۱۷ قدس، با ماموران نیروی انتظامی مستقر در مقابل حوزه مقاومت درگیر شده و از سلاح گرم آنها استفاده نمودند. اغتشاش گران در این کشمکش به سمت نیروهای انتظامی تیر اندازی کردند. این تیر اندازی به شهادت مادر و دختری منجر شد که به علت ازدحام جمعیت به خانه نرفته و در سمت مقابل آنها در یک مهد کودک پناه گرفته بودند. پس از آن اغتشاشگران پس از عقب راندن ماموران نیروی انتظامی اقدام به آتش زدن مرکز نظامی مذکور و دیگر ساختمانهای اطراف از جمله مهدکودک «آوای باران» میکنند که متاسفانه جسد این دو نفر نیز در آن قرار داشته است. پیکر این شهدای فتنه زمانی پیدا میشود که حوالی اذان مغرب، رجب پور پس از نتیجه نگرفتن از تماسهای تلفنی با مهد کودک برای پیدا کردن ردی از مادر و خواهر خود به آنجا میآید و پس از شکستن در ساختمان با جنازه عزیزان خود مواجه میشود.
شادی روح شهدا صلوات