شهدای ایران shohadayeiran.com

شناسایی طالبان توسط ایران برای آن‌ها مهم‌ترین كارت پیروزی بود و به همین خاطر سعی كردند به ما اطمینان خاطر بدهند. البته در شرایط جدید عملاً و غیرمستقیم ما به اسارت درآمده بودیم. هیچ كجا نمی‌توانستیم برویم و در آنجا ما تحت‌الحفظ بودیم تا ببینند كه چه اتفاقی می‌افتد؟ حالتی از یأس همه‌ی شهر را فراگرفته بود و سكوت مرگباری در شهر مستولی بود، مغازه‌ها همه بسته و مردم همه نگران بودند كه چه بلایی بر سر آنها خواهد آمد.

شهدای ایران: مواجهه ایران با طالبان در دهه هفتاد ابعاد مختلفی داشت از شهادت دیپلمات‌های ایرانی در مزار شریف تا درگیری‌های مرزی. ابوالفضل ظهره‌وند از دیپلمات‌های با سابقه کشور که سرکنسولی و سفارت را در افغانستان تجربه کرده است در خاطرات خود به روایت‌هایی را از آن دوران پرداخته است.

 

*** شکست طالبان از مردم مزارشریف ***

ظهره‌وند که از سال 71 تا 76 سرکنسول ایران در مزارشریف بود درباره ناکامی طالبان در حمله اول به مزار شریف و مقابله مردم افغانستان با آن‌ها می‌گوید: نیروهای طالبان با 5 الی 6 هزار نیرو با تجهیزات كامل وارد شهر شدند. صبح اول وقت، سركنسول پاكستان به من تلفن زد و گفت آقای سركنسول شما اصلاً نگران نباشید از تهران با اسلام‌آباد هماهنگ شده و امنیت شما با ماست. نحوه‌ی صحبت كردن سركنسول پاكستان با من خیلی از موضع پیروزمندانه و غرورآمیز بود و این لحن صحبت بر من خیلی گران آمد...

شناسایی طالبان توسط ایران برای آن‌ها مهم‌ترین كارت پیروزی بود و به همین خاطر سعی كردند به ما اطمینان خاطر بدهند. البته در شرایط جدید عملاً و غیرمستقیم ما به اسارت درآمده بودیم. هیچ كجا نمی‌توانستیم برویم و در آنجا ما تحت‌الحفظ بودیم تا ببینند كه چه اتفاقی می‌افتد؟ حالتی از یأس همه‌ی شهر را فراگرفته بود و سكوت مرگباری در شهر مستولی بود، مغازه‌ها همه بسته و مردم همه نگران بودند كه چه بلایی بر سر آنها خواهد آمد.

پس از دو روز تماس‌هایی با ما گرفته شد و خبر دادند به علت جسارت نیروهای طالبان به تكایای شیعیان و از جمله مزار منتسب به حضرت علی علیه‌السلام، مردم بسیار ناراحت شده‌اند و قصد دارند تا عملیاتی را علیه آن‌ها انجام دهند و حتی ساعت آن را هم اعلام كردند. حمله‌ی نظامی با پشتوانه‌ی مردمی صورت گرفت. در مزارشریف مردم خودشان یا عضو تنظیم‌ها بودند و یا به نوعی سلاح در اختیار داشتند چون باید امنیت‌شان را خودشان تأمین می‌كردند.

درگیری‌ها تقریباً تمام شب و تا ظهر فردای آن روز ادامه داشت. كنسولگری هم دقیقاً در نقطه‌ی اصلی تبادل آتش میان موضع اصلی مردم شهر و استانداری مزارشریف كه در دست طالبان بود، قرار داشت. ابتكار عمل كه به دست مردم افتاد تلفن كردم به كنسولگری پاكستان و با سركنسول صحبت كردم. گفتم شما نگران نباشید و اگر می‌خواهید من چند نفر را می‌فرستم تا شما را به اینجا بیاورند و از بابت امنیت خود نگران نباشید! وی به شدت وحشت‌زده شده بود زیرا علاوه بر اینكه مقامات رسمی آنها در مزارشریف بودند به هیچ كجا نیز دسترسی نداشتند و اگر مردم به كنسولگری پاكستان متعرض می‌شدند حتی یك نفر از آنها از آنجا زنده بیرون نمی‌رفت.

تا ظهر آن ‌روز شهر كاملاً از وجود طالبان پاكسازی شد و بیش از سه هزار نفر از آن‌ها كشته و صدها نفر دیگر نیز زخمی شدند و من اولین كسی بودم كه بنا به دعوت عبدالملك و غفار پهلوان معاون وی، برای ملاقات از نمایندگی خارج شده و به شهر رفتم. عبدالملك و نیروهایش پس از مواجهه با برخورد مردم با طالبان، مجبور شده بودند تا علیه آن‌ها وارد عمل شده و با مردم در سركوب طالبان همراهی كنند.

هنگام ورود به محل ملاقات با عبدالملك، یك كامیون بسیار بزرگ مملو از ده‌ها جنازه‌ای را كه بر روی هم انباشته شده بود، مشاهده كردم كه هیچ‌گاه آن صحنه از یادم نخواهد رفت. در بین این جنازه‌ها افرادی بودند كه دارای موهای بلوند و ریش مصنوعی بودند و فیلمی هم از این صحنه تهیه شد. گفته می‌شد كه این افراد جزو نیروهای اطلاعاتی و امنیتی غربی بودند كه با نیروهای طالبان همكاری می‌كردند.

 

*** دوگانه همگرایی و واگرایی ***

ظهره‌وند درباره دوگانه همگرایی و واگرایی ایران و طالبان در بحبوحه سال 78  معتقد است: یكی از پروژه‌هایی كه آمریكایی‌ها در شكل‌دهی به موضوع طالبان دنبال می‌كردند، موضوع شكل‌دهی به همگرایی ایران با طالبان بود. آمریكایی‌ها قصد داشتند تا از این طریق، ایران را محور شرارت و تروریسم بین‌المللی نشان دهند. البته اگر چنانچه واگرایی نیز رخ می‌داد همچون موضوع شهادت دیپلمات‌ها كه كلید شروع این پروژه بود، ایران می‌بایستی قاعدتاً با طالبان وارد جنگ می‌شد و این یعنی جنگ میان شیعیان و اهل تسنن به عنوان دو قطب جهان اسلام. در واقع طالبان یك اره دو دم بود كه در هر دو دم واگرایی و یا همگرایی می‌توانست امنیت ملی نظام را به‌نفع آمریكا خدشه‌دار كند.

طالبان به حساب خودشان «امارت اسلامی» را شكل داده بودند و ایران نیز محور اسلام سیاسی و بیداری جهان اسلام بود. بنابراین آنچه غرب می‌خواست در این واگرایی رخ می‌داد.

 

 

موفق شدم مسئولان وزارت خارجه را بعد از شهادت این عزیزان، توجیه نمایم كه به هیچ عنوان نباید وارد درگیری با طالبان شد. حتی در آن زمان نزدیك به 200 هزار نیرو در نزدیكی مرز استقرار یافت و این نظر در آن‌ زمان پذیرفته شد، اما بعدها جریان اصلاح‌طلب مسیر تعامل با طالبان را دنبال نمود و به كرات موضوع شناسایی طالبان را به عنوان یك ضرورت عنوان می‌كردند و این‌گونه توجیه می‌آوردند كه طالبان یك واقعیت است و در مسیر تعامل با این واقعیت ما از پاكستان، عربستان و امارات عقب افتاده‌ایم و باید هرچه سریع‌تر طالبان را به رسمیت بشناسیم. باید توجه داشت كه همگرایی با طالبان در تراز درگیری با آن‌ها بود و حتی بسیار وحشتناك‌تر.

مسئله‌ای كه ایران را از دچار شدن به این موضوع نجات داد ورود مقام معظم رهبری به قضیه بود. ایشان صراحتاً عنوان كردند ما به هیچ عنوان با طالبان نسبتی نداریم و نباید با آن‌ها تعامل كنیم. با این حال موضوع طالبان به طور جد در دستور كار وزارت خارجه قرار داشت و حتی هیأتی را فرستادند تا دوباره در كابل سفارت را بازگشایی كنند اما عامل اصلی در ممانعت از این كار، مصوبه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی در رابطه با تحویل قاتلان دیپلمات‌ها از سوی طالبان بود و طالبان تا آخر هم حاضر نشدند قاتلان دیپلمات‌ها را به ما تحویل دهند. حتی برای حل معضل عدم رابطه با طالبان، پیشنهاد دادند چند قاتل و شرور از بین طالبان به صورت دروغین به ما تحویل شود و فردی را هم در این رابطه برای دیدار و مذاكره با وكیل احمد متوكل وزیر خارجه‌ی طالبان فرستادند! نكته‌ی جالب اینكه طالبان حاضر به انجام این كار نشدند...

...یك سناریوی دومنظوره‌ای بود كه انگلیسی‌ها طراحی كردند با این هدف كه یا طالبان را با ایران وارد یك همگرایی كنند كه ‌بتوانند در سایه‌ی این همگرایی با شكل‌دهی به یك واقعه‌ای مثل 11 سپتامبر بیایند و با ایران و طالبان مانند مركزیت تروریسم اسلامی برخورد كنند. شهادت دیپلمات‌ها تمام معادلات را به هم ریخت و خون این شهدا مانع از این شد كه چنین همگرایی كه مدیریت صحنه‌ی افغانستان خواهان و دنبال آن بود، اتفاق بیفتد و حتی ما تا آستانه‌ی درگیری با طالبان هم جلو برویم.

 

*** شهادت دیپلمات‌های ایرانی نقشه دشمن را برهم زد ***

گام بعدی غربی‌ها این بود كه حالا با شهادت دیپلمات‌های ایرانی، پیش‌بینی می‌كردند كه بتوانند ایران و طالبان را با هم درگیر كنند. این درگیری هم باز به نفع‌شان بود، چون باعث می‌شد كه ظرفیت‌های دوطرف از بین برود و بنابراین آمریكایی‌ها از شر هر دو راحت شوند و بگویند ما دو پدیده را از صحنه حذف كردیم. خب در این شرایط، هوشمندی مقام معظم رهبری به طور خاص و برخی پیشنهاد كارشناسی بود كه مانع از این درگیری شد و فقط موكول شد به اینكه از مجاری خاص خودش، موضوع شهادت دیپلمات‌ها و برخورد با عاملان آن در دستور كار قرار بگیرد كه هنوز هم در دستور كار است؛ یعنی یك عده‌ای از این‌ها تقاص پس دادند و یك عده‌ی دیگر هم بالاخره به مجازات خواهند رسید و خون شهدا پایمال نخواهد شد، اما این كشور را هم از درگیری با یك جریان متحجر بری داشت و هم موضوع همگرایی با طالبان كه متأسفانه جریانات اصلاح‌طلب خیلی تلاش داشتند كه اتفاق بیفتد، رخ نداد.

می‌گفتند پاكستانی‌ها، سعودی‌ها و اماراتی‌ها طالبان را به رسمیت شناخته‌اند و ما داریم در مسیر به رسمیت شناختن این‌ها عقب می‌مانیم! صراحتاً در سمینار «سفرا» گمان كنم در سال 78 این را مطرح كرده بودند. مدیركل منطقه‌ای خیلی صریح مطرح كرده بود كه ما داریم از امارات و سعودی‌ها عقب می‌مانیم، باید زودتر این‌ها را به رسمیت بشناسیم، منتهی خون این شهدا و اینكه ما موضع رسمی‌مان بود كه باید عاملان طالبان را به ما تحویل بدهند، مانع از این شد كه این اتفاق بیفتد.

البته تلاش‌های زیادی هم در این باره برای برقراری مجدد رابطه با طالبان صورت گرفت كه خوشبختانه به نتیجه نرسید و تا آخر هم این اتفاق نیفتاد تا 11 سپتامبر؛ بنابراین این یك اره دو دم بود. چه در همگرایی و چه در واگرایی و چالش و برخورد، به ضرر ایران تمام می‌شد و این از آن سناریوهای مكارانه‌ی انگلیسی بود كه قشنگ طراحی كرده بودند، اما این كید و مكرشان به خودشان برگشت.

من به یكی از آقایانی كه مسئولیت داشت، می‌گفتم ببینید شما در قبال آنچه در گذشته انجام دادید، چه در نزد خدا، چه در نزد ملت و چه در نزد بیگانگان و دشمنان مسئولیت دارید. شما در یك مقطعی از دیوار آمریكا بالا رفتید و یكسری امتیازات گرفتید، الآن می‌خواهید باز با پایین‌آمدن از دیوار آمریكا امتیاز و افتخار بگیرید.

 

*** تعجب یک امریکایی از مذاکره‌کنندگان ایرانی ***

در آن دوره هم به موضوع افغانستان نه از زاویه‌ی ملی بلكه از زاویه‌ی حزبی و جناحی نگاه شد، یعنی سعی كردند از موضوع افغانستان برای تحقق اهداف جناحی و حزبی خودشان استفاده كنند و این از جمله خطاهای استراتژیكی بود كه اتفاق افتاد. به هیچ عنوان مورد نظرشان نبود كه در راستای اهداف امنیت ملی كشور در چارچوب قانون اساسی و ملاحظات مقام معظم رهبری و سیاست‌های نظام حركت كنند.

گروه نیویوركی‌ها و اصلاح‌طلب خواستند نتیجه بگیرند كه ما با غرب در تعامل هستیم، ما همكاری كردیم كه صلح آمده و یك مسئله‌ی بین‌المللی را می‌خواهیم حل كنیم. ظاهرش این گونه بود اما عیب كار این بود كه به عنوان یك كارگزار مفت عمل می‌كردند؛ یعنی ما به ازای آن نمی‌توانستند برای منافع ملی تعریف كنند.

 

 

دوم اینكه خیلی اشتیاق داشتند آمریكایی‌ها هرچه زودتر وارد افغانستان شوند. یك گفت‌و‌گوهایی را در مذاكرات نمی‌دانم چهارم یا پنجم ژنو یك تیم اعزامی با آقای «رایان كروكر» كه آن زمان مسئول مذاكره‌كننده‌ی آمریكایی‌ها بود، با موضوع افغانستان  برگزار کردند كه در خاطرات آقای كروكر این آمده است. وقتی آن قدر اشتیاق می‌دیدیم تا پاسی از شب درباره‌ی موضوعات مختلف صحبت می‌كردیم و برای من خیلی باعث تعجب بود كه این همه تیم ایرانی اشتیاق داشت كه شیطان بزرگ در كنار مرزهایشان حضور پیدا كند. می‌گفت این برای من خیلی جالب بود. خب اگر شما این‌ها را ببینید می‌فهمید كه چرا این‌ها با غربی‌ها همراهی كردند.

*پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار