چطور وارد تبليغات شديد؟
من از سال 61 كه وارد جنگ و جبهه و محيط دفاع مقدس شدم تا سال 63 در نيروي رزمي بودم و آنجا انجام وظيفه ميكردم تا اينكه مجروح شدم. مجروحيت حقير باعث شد كه توان جسميام تا حدودي پايين بيايد. وقتي برگشتم، به تخصص قبليام كه عكاسي بود، مراجعه كردم. من كارهاي هنري، تصويربرداري و عكاسي انجام ميدادم كه از قبل از انقلاب اين كارها را دنبال ميكردم. يك ساختمان فرهنگي متعلق به سپاه بود در تهران كه محل فعلي سازمان رسانهاي اوج است.
ساختمان اوج در زمان جنگ مركز تبليغات كل سپاه پاسداران بود. كار تبليغاتيام را با كمك شهيد پورجبار كه عكاس بود، شروع كردم. از آنجا كه اعزام شديم به منطقه، تقريباً تا آخر جنگ در منطقه بوديم و در قسمت تبليغات مشغول خدمت شديم.
اصلاً واحدي به نام تبليغات و در كل وجود چنين واحدي چه ضرورتي داشت؟
ضرورت داشت و ضرورت آن از آنجايي بود كه اين واقعه يعني جنگ، جزئي از تاريخ بزرگ ما محسوب ميشد و بايد براي آيندگان به ثبت و ضبط درميآمد. سپاه هم تدبير كرده بود كه با كمك بسيجيها و پاسداران اين كار در واحدي به نام تبليغات صورت گيرد كه خوب هم شروع شده بود. حالا درست است امكانات خيلي كم بود اما اوايل سال 62 تجهيزات خيلي خوبي آمد مانند دوربينهاي عكاسي و فيلمبرداري. اين داستان تا 64 يا اگر اشتباه نكنم تا 65 ادامه داشت كه دوربينهاي ويدئو آمد. عمدتاً همه بچهها هم آموزشها را در منطقه ميديدند و كار ميكردند. به ندرت كاربلد و متخصص بود كه از قبل كار عكاسي و فيلمبرداري يا فيلمسازي انجام داده است و آمده بود در جبهه اين كار را دنبال كند. بعدها كمكم بحث سوژه در منطقه مطرح شد. قبلها فقط عكس يادگاري مطرح بود اما كمكم فكرها رشد كرد و نگاهها عوض و گستردهتر شد. بچهها چون با گردان ميرفتند جلو، تكليف خود با 36 فريم را ميدانستند و غالباً عكسهاي خوبي گرفته ميشد.
در خصوص طرح سوژه براي نيروهاي تبليغات در عملياتها كمي برايمان توضيح دهيد؟
قبل از عملياتها بچههاي تبليغات جلسات متعددي داشتند و در جلسات مشخص ميشد اصلاً چطوري عكسها را بگيريم كه قاطي نشود، حيف و ميل نشود، تكراري و... نباشد.
چون ما محدوديت شديد نگاتيو داشتيم، هم پوزيتيو را به ما محدود ميدادند. خيليها كه به ما ميدادند حتي تاريخ گذشته بود. به هر حال بايد 36 فريم را با برنامه ميگرفتند. لذا يكي مأمور ميشد فقط از شهدا عكس بگيرد، يكي از شور و حال بچهها، يكي از جنگيدن و... تا بتوانيم با مقدار كمي فريم بهترين صحنهها را بگيريم.
اينكه نيروها با گردانها به خط بروند از اول وجود داشت؟
سال 61 قبل از والفجر مقدماتي بچهها كلي عكس از نيروهاي لشكر گرفتند. همينهايي كه در گردان حنظله و... ماندند، تمام عكسهايشان موجود بود. حالا كاري ندارم كه از بين بردند اما منظور اينكه همان موقع هم اين كارها انجام ميشد.
لازمه وجود تبليغات در جنگ چيست؟
تبليغات در يك جمله خوراك روحي بچههاي رزمنده بود. تبليغات وظيفه بسيار مهمي داشت. آن زمان قبل از عملياتها مراسمهاي مختلفي براي بچهها از آوردن آهنگران تا حنابندان و... انجام ميشد كه وظيفه تبليغات بود. دروازههاي قرآن كه خيلي معروف است و در كل، تمام كارهاي فرهنگي سپاه كه در يگانها انجام ميشد، تبليغات انجام ميداد. يا ماشين روحيهاي كه در خط حركت ميكرد و يك كسي مثل حاجيبخشي يا عموحسن همراه او ميرفت، همه كار تبليغات بود. تبليغات لشكر در واقع اجتماعي از هنرمندان بسيجي بود. از خطاط، نقاش، عكاس، گرافيست تا فيلمساز و... خيلي از وقتها هم بچههاي كاركشتهاي ميآمدند و كار ميكردند. مثل آقاي قندي كه از گرافيستهاي برجسته بود.
يك فرمانده لشكر يا فرمانده گردان آنقدر مشغله داشت كه ديگر نميتوانست به كارهاي تبليغي فكر كند و اين بر عهده تبليغات بود. يك مسئولي ميگذاشتند مثل عليگلي يا زرمخي و... كه نيروهايشان را آماده و كارها را برنامهريزي ميكردند و انجام ميدادند. حتي آخرها آموزشهاي تخصصي ميگذاشتيم تا كار به بهترين نحو انجام شود.
فرق تبليغات با ساير يگانها در چه بود؟
تبليغات يك ويژگي داشت، اين بود كه با ساير گردانها در ارتباط بود. هر گرداني مستقيم كار خود را انجام ميداد اما تبليغات با همه كار داشت. چون بايد به همه خوراك فرهنگي ميداد. عكسهاي يادگاري كه از گردانها گرفته ميشد تا يادگار بماند كار تبليغات بود. يا عكاس يا فيلمبردار ميفرستاديم تا از زندگي بچهها عكس و فيلم تهيه كنند. مثل شهيد فلاحتپور كه فيلم دسته ايمان را درآورد. نمايشگاههايي كه خيلي عظيم بود و در مقرها برگزار شد و همه از آن استفاده كردند. ويژگي يك تبليغاتي كه فقط مخصوص او بود روحيه پر از نشاط او بود. يك نيروي رزمي ميتوانست در خود باشد يا ناراحت باشد اما نيروي تبليغات هميشه بايد سرشار از روحيه باشد چون او منبع روحيه به نيروهاست. يكي اينكه هر حرفي ميشنوند خرده نگيرند. مثلاً به تبليغات ميگفتند تنبليغات. اما كار تبليغات كمتر از كار ساير گردانها كه نبود. چون به جاي اسلحه روي دوششان دوربين بود يا قلم يا... ميگفتند تنبليغات. گردان يك وظيفه داشت اسلحه بنداز روي دوش، گوش به فرمان باشيد اما تبليغات اينطور نبود. مثلاً شلمچه ما در خط مقر داشتيم، خيلي از بچههايمان در همين رفت و آمدها به شهادت رسيدند.
گردان خط را تحويل ميداد اما تبليغات در خط ميماند. شايد بتوان گفت بچههاي تبليغات از مظلومترين رزمندگان بودند.