فیاض زاهد در دولت روحانی جزو مشاوران رحمانی(وزیر صمت) و شریعتمداری(وزیر کار) بود و در مقطعی از گزینه های سخنگویی دولت روحانی به شمار می رفت.
به گزارش شهدای ایران ، فیاض زاهد، از چهره های اصلاح طلب و جزو چهره های نزدیک به کروبی در تازه ترین یادداشت خود در روزنامه اعتماد با صغری کبری چینی کاملا مضحک به بهانه وقایع اخیر، بی شرمانه مدعی شده است که جمهوری اسلامی به نابودی خودش همت گماشته است! البته که مدعیان اصلاحات همچون سایرین آرزوی خود به گور خواهند برد اما نهادهای نظارتی بر مطبوعات چه پاسخی برای تهدید و اتهام زنی رسانه های اصلاح طلب به نظام اسلامی دارند؟
گفتنی است این چهره اصلاح طلب چندی پیش اظهاراتی نظیر «سر به سر دختران مردم نگذارید؛ انتظار نداشته باشید آب از آب تکان نخورد»، «کاش انقلاب رخ نمیداد» و «انرژی هستهای میخواهیم چه کار؟» را در رزومه خود ثبت کرده بود.
لازم به ذکر است فیاض زاهد در دولت روحانی جزو مشاوران رحمانی(وزیر صمت) و شریعتمداری(وزیر کار) بود و در مقطعی از گزینه های سخنگویی دولت روحانی به شمار می رفت.
به گزارش جهان نيوز، بخش هایی از یادداشت فیاض زاهد را در ادامه خواهید خواند:
*باورتان نميشود كه چقدر دعوت به آرامش، گفتوگو، اصلاح، مذاكره، منطق . . . سخت شده است. سخت نه؛ به اتمام رسيده است. اين بزرگترين تهديد عليه ثبات رواني و سياسي كشور است. از حكومت سخن نميگويم كه به تعبير من خود را به دست باد داده است. از كليت جريان ملي در داخل و خارج سخن ميگويم. اين راديكاليسم افسارگسيخته اگر منجر به هر تحولي شود، قطعا يكي از آنها دموكراسي نخواهد بود. ما در زنجيره خشونتهاي پي در پي همه خوب و بد خود را به تاراج مينهيم. بايد براي اين امر فكري كرد. اما اگر از من چاره بخواهيد، پاسخي ندارم. من حتي امكان توجيه دختران خودم را نيز ندارم، چه برسد به دانشجويان يا نيروي مخاطب بيروني. اگر منصفانه پاسخ دهم كه مسوول اين وضعيت كيست؟ پاسخ ميدهم بيترديد سهم جمهوري اسلامي ايران بيش از بقيه است. اين سيستم سياسي كه امثال من همه جوانياش را در جبههها براي اعتلاي آن صرف كرد، با بيتدبيري منحصربهفردي به نابودي خويش همت گماشته است!
*پنجشنبه به بانكي مراجعه كردم. كارمند بانك با همكارانش سخن ميگفت. پسر جوانش موفق به كسب ويزاي كانادا شده بود. پدر به همكارانش با افتخار ميگفت كه اين بچه 18 سال دارد و زبان انگليسياش بينظير است، اما ميخواهد تا يك ماه بعد براي تحصيل برود. با صداي لرزان ميگفت من هر روز كه در اين سالها به سركار ميآمدم حتما به اتاقش سر ميزدم و نگاهش ميكردم تا ببينم با آرامش خوابيده است؟ الان نميدانم چطور بايد رفتنش را تحمل كنم. اما بخش عجيب ماجرا آن بود كه به همكارش ميگفت: همه روياي من خريدن زميني در شمال و ساختن كلبهاي بود كه در ايام بازنشستگي در آن استراحت كنم. دوست داشتم يك شاسيبلند بخرم. اما الان همه داروندارم را ميفروشم تا او از اين «خراب شده» برود! خراب شده، مثل پتك خورد بر سرم. راستش بدون آنكه كسي بفهمد شروع كردم به گريستن. ياد شبي افتادم كه رفيق لنگرودي من گفت من روي سيمهاي خاردار ميخوابم و شما از من رد شويد. ما گريه كرديم. همديگر را در آغوش كشيديم و از روي جنازه او رد شديم. ما دوستانمان را در بيابانهاي تف كرده جاگذاشتيم. ما در اروندرود خوراك كوسهها شديم... همه آنها از جلوي چشمانم گذشت. از اينكه دخترانم امثال مرا مسوول اين وضعيت ميدانند. اينكه كشوري ساختهايم كه هيچكس از زندگي در آن شادمان نيست. در آن بانك هيچكس نفهميد كهنهسربازي از خجالت با چشماني خيس آنجا را ترك كرده است. كاش برخي از ما هنر به موقع برخاستن را داشتيم. كاش داشته باشيم.
گفتنی است این چهره اصلاح طلب چندی پیش اظهاراتی نظیر «سر به سر دختران مردم نگذارید؛ انتظار نداشته باشید آب از آب تکان نخورد»، «کاش انقلاب رخ نمیداد» و «انرژی هستهای میخواهیم چه کار؟» را در رزومه خود ثبت کرده بود.
لازم به ذکر است فیاض زاهد در دولت روحانی جزو مشاوران رحمانی(وزیر صمت) و شریعتمداری(وزیر کار) بود و در مقطعی از گزینه های سخنگویی دولت روحانی به شمار می رفت.
به گزارش جهان نيوز، بخش هایی از یادداشت فیاض زاهد را در ادامه خواهید خواند:
*باورتان نميشود كه چقدر دعوت به آرامش، گفتوگو، اصلاح، مذاكره، منطق . . . سخت شده است. سخت نه؛ به اتمام رسيده است. اين بزرگترين تهديد عليه ثبات رواني و سياسي كشور است. از حكومت سخن نميگويم كه به تعبير من خود را به دست باد داده است. از كليت جريان ملي در داخل و خارج سخن ميگويم. اين راديكاليسم افسارگسيخته اگر منجر به هر تحولي شود، قطعا يكي از آنها دموكراسي نخواهد بود. ما در زنجيره خشونتهاي پي در پي همه خوب و بد خود را به تاراج مينهيم. بايد براي اين امر فكري كرد. اما اگر از من چاره بخواهيد، پاسخي ندارم. من حتي امكان توجيه دختران خودم را نيز ندارم، چه برسد به دانشجويان يا نيروي مخاطب بيروني. اگر منصفانه پاسخ دهم كه مسوول اين وضعيت كيست؟ پاسخ ميدهم بيترديد سهم جمهوري اسلامي ايران بيش از بقيه است. اين سيستم سياسي كه امثال من همه جوانياش را در جبههها براي اعتلاي آن صرف كرد، با بيتدبيري منحصربهفردي به نابودي خويش همت گماشته است!
*پنجشنبه به بانكي مراجعه كردم. كارمند بانك با همكارانش سخن ميگفت. پسر جوانش موفق به كسب ويزاي كانادا شده بود. پدر به همكارانش با افتخار ميگفت كه اين بچه 18 سال دارد و زبان انگليسياش بينظير است، اما ميخواهد تا يك ماه بعد براي تحصيل برود. با صداي لرزان ميگفت من هر روز كه در اين سالها به سركار ميآمدم حتما به اتاقش سر ميزدم و نگاهش ميكردم تا ببينم با آرامش خوابيده است؟ الان نميدانم چطور بايد رفتنش را تحمل كنم. اما بخش عجيب ماجرا آن بود كه به همكارش ميگفت: همه روياي من خريدن زميني در شمال و ساختن كلبهاي بود كه در ايام بازنشستگي در آن استراحت كنم. دوست داشتم يك شاسيبلند بخرم. اما الان همه داروندارم را ميفروشم تا او از اين «خراب شده» برود! خراب شده، مثل پتك خورد بر سرم. راستش بدون آنكه كسي بفهمد شروع كردم به گريستن. ياد شبي افتادم كه رفيق لنگرودي من گفت من روي سيمهاي خاردار ميخوابم و شما از من رد شويد. ما گريه كرديم. همديگر را در آغوش كشيديم و از روي جنازه او رد شديم. ما دوستانمان را در بيابانهاي تف كرده جاگذاشتيم. ما در اروندرود خوراك كوسهها شديم... همه آنها از جلوي چشمانم گذشت. از اينكه دخترانم امثال مرا مسوول اين وضعيت ميدانند. اينكه كشوري ساختهايم كه هيچكس از زندگي در آن شادمان نيست. در آن بانك هيچكس نفهميد كهنهسربازي از خجالت با چشماني خيس آنجا را ترك كرده است. كاش برخي از ما هنر به موقع برخاستن را داشتيم. كاش داشته باشيم.