شهدای ایران shohadayeiran.com

در صحن حرم حضرت‌اباالفضل‌العباس(ع) یک دفعه دیدم یک خانمی که به زبان عربی صحبت می‌کرد، دستم رو گرفت و چیزی می‌گفت که من متوجه نمی‌شدم. بالاخره با ایما و اشاره فهمیدم عکس شهید ابراهیم‌هادی رو ازم می‌خواد که بهش بدم. تعجب کردم. زبونم بند آمده بود....
شهدای ایران: کامران پورعباس/در آستانه اربعین حسینی قرار داریم و خیل عظیم عاشقان و دلدادگانِ شرکت در راهپیمایی عظیم و جهانی اربعین و زیارت حرم‌های مطهر در نجف و کاظمین و کربلا و تجدید عهد و پیمان با اباعبدالله الحسین(ع) و اباالفضل‌العباس(ع) و شهدای کربلا به سوی سرزمین عراق روان هستند تا با بال‌های عشق و ایمان در برترین و مقدس‌ترین بهشت‌های روی زمین و راه‌های بهشتی‌شان پرواز نموده، اوج گرفته و به بهترین و بلندترین درجات اخلاص و معنویت و کمال دست یابند.


یک سفرنامه از راهپیمایی نجف تا کربلا در اربعین/جلوه‌های بهشتی در مسیر عاشقی

چه نیکو و بجاست در آستانه اربعین حسینی یادی‌نماییم از حال وهوای جنات نجف و کربلا و بین‌الحرمین و راهپیمایی اربعین و صفا و عظمت‌ها و نورانیت‌های آن در سال‌های قبل تا تصویر و پیش‌بینی‌ای از اربعین امسال که یقیناً عظیم‌تر و باشکوه‌تر خواهد بود، داشته باشیم.  
یکی از خواهران عاشق و دلداده و خادمِ ساحت مقدس ولایت، حضرات معصومین(ع)، اهل‌بیت(ع) و امام‌حسین(ع) و خادم‌الشهدا که همنامِ حضرت‌زینب(س) و خادم و شاگرد و پیرو حضرت‌فاطمه‌زهرا(س) و حضرت‌زینب‌کبری(س) نیز هست، خاطرات بسیاری از چند سفرش به نجف و کربلا و از راهپیمایی اربعین را به رشته تحریر در آورده است که به‌صورت تجمیع شده و یک سفرنامه واحد با افزودن برخی اطلاعات تکمیلی درآمده است و نتیجه کار در این گزارش از نظرتان می‌گذرد:
حرکت به سمت نجف
تقریبا یه ساعتی پیاده رفتیم تا به مرز عراق رسیدیم. چون 13 نفر بودیم یک ماشین دربست گرفتیم و به سمت نجف حرکت کردیم. تو مسیر خیلی جالب بود، جلوی ماشین رو می‌گرفتن و یا پشت ماشین می‌دویدن تا آب بهمون برسونن. التماس می‌کردن بگیریم.
برای نماز ظهر توقف کردیم. وارد محلی شدیم. سعی می‌کردن بهترین پذیرایی از زائر داشته باشن. التماس می‌کردن از غذاهاشون برداریم.

تشرف به بارگاه علوی
وقتی رسیدیم جایی که گنبد و بارگاه علوی نمایان بود، ایستادیم و سلام کردیم. همه بدون استثنا‌گریه می‌کردن. آروم، آروم سمت حرم حرکت کردیم.
آروم آروم وارد حرم مولا شدم. درست زمان اذان مغرب بود. تو صف نماز جماعت ایستادم و بعد از نماز وارد صحن شدم. تو حرم قیامتی بر پا بود. با هرسختی به ضریح نزدیک شدم و زیارت کردم. به سختی ساعتی اونجا بودم.

صحن حضرت زهرا(س)
بعد از زیارت، آروم آروم یک گوشه‌ای از یک رواق در صحن حضرت‌زهرا(س) نشستم.
[توسعه حرم علوی با احداث پروژه صحن حضرت‌زهرا(س) انجام شده است. حرم مطهر علوی حدود ۲۰۰ سال توسعه‌ای داده نشده بود. با اجرای طرح صحن حضرت‌زهرا(س)، این مکان مقدس بیش از ۲۰ برابر گسترش یافت.
«احیاء فاطمه (س)»؛ این تعبیر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، نخستین داوطلب و بنیانگذار ستاد باز‌سازی عتبات عالیات از طرح توسعه حرم مطهر علوی است.
این پروژه در ضلع غربی حرم مطهر در حال اجراست و تا مقام امام زین‌العابدین(ع) ادامه دارد.
محوطه صحن از محل مقام حضرت‌زین‌العابدین(ع) شروع شده و تا محل فعلی حرم مطهر امیرالمومنین(ع) ادامه می‌یابد. مقام حضرت زین‌العابدین(ع) محلی است که امام‌سجاد(ع) برای زیارت مخفیانه قبر مطهر جد پدری خویش می‌ایستادند و سلام و عرض ارادت نموده و به سمت ضریح مطهر گام برمی‌داشتند.
بیش از ۸۰ درصد مصالح و تجهیزات استفاده شده در این طرح از معادن و کارخانه‌های ایران تأمین گردیده است.
ابعاد فرهنگی، معماری و هنری صحن بسیار عظیم و چشم‌نواز است. بزرگ‌ترین آیینه‌کاری مقرنس جهان در این طرح به‌دست هنرمندان ایرانی اجرا شده است. کاشیکاری‌های زیبا و منحصر به فرد، آجرکاری‌های متنوع، گچبری‌ها و... از جمله هنرهای ایرانی و اسلامی به‌کار رفته در این طرح است. با توجه به رفت و آمد مسلمانان وحتی غیرمسلمانان سراسر جهان به این مکان مقدس، پروژه صحن حضرت‌زهرا(س) همچون موزهای منعکس‌کننده فرهنگ و هنر ایرانی در عتبات عالیات است.
 اتکای طرح به مردم، شاخص دیگر پروژه است. کمکهای داوطلبانه و نذورات خیّران، پشتوانه تأمین مالی این طرح بزرگ است که آن را تبدیل به مردمی‌ترین و عظیم‌ترین پروژه جمهوری اسلامی ایران در فراسوی مرزهای کشور کرده است.
احداث صحن حضرت‌زهرا(س) در جوار حرم امام‌علی(ع) با زیربنایی حدود ۲۲۰ هزار متر مربع در دو بخش زیارتی و غیرزیارتی از اوایل دهه ۹۰ به همت ستاد باز‌سازی عتبات عالیات آغاز گردید.
بخش زیارتی صحن در ۴ طبقه به مساحت ۱۰۰هزار مترمربع و دارای چندین رواق بزرگ است. بخش غیرزیارتی هم در ۵ طبقه و به مساحت ۱۲هزار مترمربع ساخته شده است. فضاهای روباز و سبز نیز در این پروژه در نظر گرفته شده است.
فضای عبادتی و زیارتی شامل یک مصلای بزرگ است و تمامی خدمات رفاهی از قبیل مهمانسرای زائران و غذاخوری خادمان حرم در آن در نظر گرفته شده است.
برخی فضاهای غیرزیارتی در این پروژه به این شرح است:
ساختمان موزه به منظور نگهداری و نمایش آثار تاریخی و عتیقه‌جات موجود در خزینه حرم مطهر، ساختمان بخش‌های اداری،کتابخانه آستان با ظرفیت یک میلیون کتاب و مجهز به کارگاه ترمیم نسخه‌های خطی و یک شبستان بزرگ که به منظور برگزاری دروس حوزوی و سخنرانی‌های دینی در نظر گرفته شده است. ۳ آمفی‌تئاتر هم برای این بخش تعبیه شده است.
تمامی بخش‌‌های پروژه صحن حضرت‌زهرا(س) بر اساس معماری ناب ایرانی، اسلامی طراحی شده و به منظور رفاه زائران، در مجموعه تجهیزاتی مانند پله‌برقی و آسانسور و سیستم پیشرفته تهویه مطبوع در نظر گرفته شده است.
طبقه زیرین پروژه به پارکینگ اختصاص داده شده و در خیابان واقع بین ورودی صحن فاطمه(س) و آرامگاه صافی صفا تونل بزرگی به منظور تردد خودروها در حال احداث است.
عظمت صحن حضرت زهرا(س) به‌ حدی است که بزرگ‌ترین پروژه عمرانی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور محسوب می‌شود.
در رواق در صحن حضرت‌زهرا(س) شروع کردم به ادعیه خوندن، زیارت عاشورا و زیارت امین‌الله و...
در حین خوندن دعا خوابم برد. زمانی بلند شدم که تقریباً تا اذان صبح یک ساعت مونده بود. همون جا تجدید وضو کردم و وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) شدم و از آقا تشکر کردم که توفیق زیارت هم خودشون و هم فرزندان‌شون رو بهم عنایت کردن.

وداع با امیرالمؤمنین و حرکت به سوی کربلا
«باذن الله و باذن رسوله و باذن امیرالمؤمنین زیارت امام‌حسین علیه‌السلام قربه الی الله»؛ با همین اذکار از حرم امام‌علی(ع) اومدم بیرون تا پیاده‌روی رو از کنار بارگاه ملکوتی آقا شروع کنیم.
بعد از نماز صبح جمع شدیم و بعد از سلام دسته‌جمعی رو به حرم امیرالمؤمنین(ع) به قصد کربلا حرکت کردیم. از حرم مولا امیرالمومنین(ع) صد و‌اندی عمود رو باید طی می‌کردیم تا به ورودی کربلا برسیم. عمود شماره۱ شروع مسیر عاشقانی بود که بر مشام‌شان بوی عطر یار پیچیده بود.

اربعین جلوه‌ای از جامعه مهدوی
حال و هوای عجیبی در مسیر پیاده‌روی حاکم بود و خیلی‌ها پابرهنه حرکت می‌کردن. بچه‌های نوزادی که در کالسکه بودن، من رو یاد شش ماهه امام‌حسین(ع) می‌انداختن.
اربعین جلوه‌ای از جامعه مهدوی است. هر کس هر چی داره در طبق اخلاص می‌زاره.

جلوه خاصِ مهمان‌نوازی عراقیها
در راه رفتن به کربلا و در پیاده‌روی اربعین، بچه‌های عراقی زیادی را دیدیم. کودکان عراقی رو می‌دیدم که با دستمال کاغذی و یا آب با چهره‌های آفتاب‌سوخته و پاهای برهنه از زائران امام حسین(ع) پذیرایی می‌کردند؛ بدون هیچ چشم‌داشتی، حتی انتظار تشکر هم نداشتن و التماس می‌کردن که از خرما وآب و دستمال‌شون برداریم. چقدر خوشحال می‌شدن وقتی زوار را می‌دیدن و بهشون خدمات ارائه می‌دادن. چقدر خوشحال می‌شدن وقتی تو لیوان خودشون آب می‌خوردیم. اکثراً پابرهنه کنار خیابون می‌ایستادن و با لیوان آب و گاهی عطر و گاهی دستمال کاغذی از زائران پذیرایی می‌کردن. حضور بچه‌های خادم جلوه خاصی داشت.

تجلی نابِ وحدت ایرانی و عراقی
تو موکب‌ها پرچم ایران و عراق با هم زده شده بود. کنار 10 نفر ایرانی که خدمت می‌کردن، 5 نفر عراقی هم بودن؛ اصلاً نمی‌شد از هم تشخیص‌شون داد. هم موکب‌داران و هم خادمان از مردم عادی، تلاش کرده بودن تا بتونن به بهترین نحو پذیرایی کنن.
وقتی صدای اذان رو شنیدیم وارد اولین موکبی که دیدیم شدیم تا نماز رو به جماعت بخونیم. وضو گرفتیم و منتظر شدیم. خیلی برام جالب بود، کسی که اذان و اقامه رو می‌خوند یکی از نوجوانان ایرانی بود؛ بعد اومد نشست در صف نمازگزاران و یک نوجوان عراقی به عنوان مکبر رفت ایستاد پشت میکروفن. اتحاد بین ایران و عراق خیلی نمایان بود. راحت می‌شد اون رو لمس کرد. موضوعی که اون شب نظر من رو خیلی جلب کرد حضور یک جوان حدوداً 20 ساله اهل‌سنت در صف نمازگزاران بود. یک موضوعی رو هم که همین‌جا باید بگم اینه که موکب‌داران تا نیم‌ساعت بعد از اذان، نمازها رو تکرار می‌کردن تا اونایی که دیر می‌رسن از فضیلت نماز جماعت بی‌بهره نمونن. این رو در مرز مهران هم موقع برگشت دیدم.

لشکر پرشکوه حسینی
مادرانی که با بچه شیر خواره اومده بودن زیاد به چشم می‌خوردن.
خیلی‌ها رو می‌دیدم که پاهاشون زخمی بود اما پابرهنه مسیر رو طی می‌کردن. کتاب دعا دست‌شون بود و هر کی تو حال خودش بود.
تو مسیر یاد اون قسمت از شعر مداح معروف افتادم که می‌گفت: شکوه وحدت ما رو می‌بینید؛ تو روز اربعین سپاه ما رو می‌بینید.
عجب سپاهی درست کرده آقا. همه لباس مشکی به تن. حتی بچه‌های شیرخوار همه پرچم به دست.
پرچم‌های کشورهای دیگه خیلی زیاد بود؛ کنار پرچم سرخ حسینی، پرچم کشور خودشون رو هم بر داشته بودن.

یاد مصائب اسرای کربلا زنده شد
تعداد خانم‌ها و به خصوص بچه‌ها خیلی زیاد بود. با حضور خانم‌ها وبچه‌ها بیشتر مصیبت کربلا حس می‌شد.
بعضی از زائران پاهاشون زخم شده بود. منم سخت گرمازده شده بودم. مدام تو مسیر می‌گفتم یاحضرت‌زینب(س) چطور این راه‌ها رو اومدید، اونم دست بسته. بمیرم الهی. تازه یک کم می‌فهمیدم وقتی می‌گفتن اسرای کربلا تو مسیر کوفه تا شام خیلی اذیت شدن یعنی چی. شبی رو مجبور شدیم در فضای باز بمونیم. اون شب خیلی یاد امام-سجاد(ع) افتادم که به این مضمون فرمودند که در خرابه شام، شبها از سرما و روزها از شدت گرما اذیت می‌شدیم.
حرکت به سوی بهشت روی زمین و کعبه دل‌ها
از نجف تا کربلا حدود صد و خورده‌ای عمود طی کردیم تا رسیدیم به ورودی کربلا. از ورودی کربلا هم زوار باید هزار و چهارصد و خورده‌ای عمود طی کنن تا برسن به بهشت روی زمین و کعبه دلها.
از ورودی کربلا تا حرم حضرت‌عباس(ع)، هزار وچهارصد وخرده‌ای عمود داریم که هر عمود تا عمود بعدی ۵۰ متر هست و جمعاً میشه حدود ۸۰ کیلومتر. مسافتی سرشار از موکب‌های متعدد و هزاران خادم با بهترین و پرشورترین برخوردها و پذیرایی‌ها. حتی خاک پا و گرد وغبار زائران رو هم مبارک می‌دونستن و بهش تبرک می‌جستن.

هر عمود به نام یک شهید
خیلی برای من جالب بود. هر عمودی را به نام یک شهید نامگذاری کرده بودند که بیشترشان شهدای مدافع حرم عراقی بودند.
عمود شماره یک در کربلا، نظر من رو به خودش جلب کرد. چون تازه داستان این شهید رو در کتابی به نام پسرک فلافل فروش خونده بودم. بله عمود شماره یک به نام شهید ذوالفقاری مزین شده بود.
[شهید محمدهادی ذوالفقاری در روز شهادت امام‌هادی(ع) در تهران دیده به جهان گشود. عاشق و دلداده‌امام‌هادی(ع) بود و سرانجام در شهر امام‌هادی(ع) یعنی سامرا به شهادت رسید.
انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. به حوزه علمیه نجف رفت و طلبه شد.
با نیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت و سه بار برای مبارزه با داعش به منطقه سامرا رفت. در ۲۶ بهمن 1393 در حومه سامرا بر اثر عملیات انتحاری بین سربازان عراقی به شهادت رسید.
ابتدا پیکر مطهرش را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین‌الحرمین تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. مزار‌هادی به حرم حضرت‌علی(ع) بسیار نزدیک است. این قبر متعلق به یکی از دوستانش بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما‌ هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد و او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای‌هادی قرار دهد. سرانجام در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار به خاک سپرده شد.]

کنار خورشید، ستاره‌ای می‌درخشید
رسیدم عمود ۱۴۰۰. یواش یواش داشتیم به بهشت نزدیک می‌شدیم. خیلی‌ها کل مسیر رو با پای برهنه اومدن. ولی خیلی‌ها مثل ما از عمود 1400 کفشارو به دست گرفتن. به مسیر خودادامه دادیم تا رسیدیم به جایی که کنار خورشید، ستاره‌ای می‌درخشید. هیچ وقت هیچ ستاره‌ای در کنار خورشید جلوه نمی‌کنه جز کربلا. تنها ستاره‌ای که مثل خورشید می‌درخشه گنبد و بارگاه ابوالفضله.[مقصود از خورشید در این‌جا حرم مطهر امام‌حسین(ع) است.]
تقریباً ساعت 4 بعدازظهر بود که رسیدیم کربلا. از ورودی کربلا و حدوداً از عمود 1430 دیگه گنبد طلایه آقااباالفضل‌العباس(ع) رو میشه دید.
قلبها تندتر می‌زد. اشکها روان بود. همه به احترام، دست به سینه به نقطه‌ای خیره شده بودن. زبون‌ها بند اومده بود. به‌به، چه صحنه جذاب و قشنگی بود وقتی گنبد و بارگاه قمرمنیربنی‌هاشم حضرت‌اباالفضل‌العباس(ع) نمایان شد و دیدگان‌مان به نظاره‌اش روشن و منور گردید. ناخودآگاه چشمان‌مان بارانی شد.
وقتی چشم‌ها برای اولین‌بار به گنبد آقا اباالفضل‌العباس(ع) منور و مزین می‌شد، در همان لحظه و ثانیه اولِ دیدن گنبد و به عبارت بهتر به محض دیدن گنبد، خیلی‌ها رو می‌دیدم که به محض دیدن گنبد حضرت منقلب می‌شدن و سر به سجده می‌گذاشتن. چقدر این صحنه دیدنی بود.
گنبد امام‌حسین(ع) از محل عمودها دیده نمی‌شه و فقط در بین‌الحرمین میشه گنبد آقا رو دید.

مهمان شدن در خانه خادمی باصفا
بعد از پایان پیاده‌روی تصمیم گرفتیم بریم یک استراحتی بکنیم و بعد بریم حرم.
یکی از همراهان ما تو سفرهای قبلی با ابوزهرا آشنا شده بود و گفت میریم خونه ابوزهرا، یک لباسی عوض کنید و استراحتی، بعد برای نماز صبح برگردیم حرم. همراهمون خیلی از ابوزهرا تعریف می‌کرد. می‌گفت خیلی باصفاست. می‌گفت ایشون بی‌صبرانه منتظر همه ماست.
پیدا کردن آدرس خیلی سخت بود. خیلی دور خودمون گشتیم تا ابوزهرا رو پیدا کردیم. با ماشین اومده بود دنبالمون. چون مترجم داشتیم راحت می‌تونستیم باهاش حرف بزنیم.
مرد باصفایی بود. وارد حیاط خونه‌شون شدیم. پایین چادر من کلاً گلی بود. به دوستان گفتم شما برید تا من پایین چادرم رو بشورم، بعد بیام بالا. ابوزهرا با تعجب نگاه کرد و گفت چیکار داری می‌کنی. اشاره کردم بشورم میام بالا. دیدم با غضب بهم نگاه کرد و گفت من یک‌ساله منتظر همین خاک و گل هستم؛ خواهش می‌کنم قدم رو چشم من بزارید و برید بالا. بچه‌ها اشاره کردن بیا تو.
با همون چادرهای خاکی و گلی وارد اتاق شدیم. اول با آب پذیرایی کردن و بعد بدون تشریفات توی دیس میوه آوردن. همکارمون که مترجم بود شروع کرد به معرفی ما. ابوزهرا سرشو به حالت تأیید تکون می‌داد و خوشامد می‌گفت.
این مرد باصفا که خودش رو خادم امام‌حسین(ع) می‌دونست، تو خاطراتش می‌گفت من این زندگیم رو مدیون زائران اربعین می‌دونم. هر سال زوار رو میارم خونمون پذیرایی می‌کنم. می‌گفت امام‌حسین(ع) چندین‌بار جبران می‌کنه. می‌گفت هر وقت عرصه برام تنگ بشه میرم حرم، فقط یه‌بار از آقا می‌خوام، می‌دونم و یقین دارم اگه صلاحم باشه آقا عنایت می‌کنه، اگه نه حتماً صلاح نبوده.
چیزی که تو خونه ابوزهرا نظر من رو جلب کرد، برپایی نماز جماعت همراه خانواده به امامت خود ابوزهرا بود. بعد از اذان مغرب، هم خانواده ش رو و هم ما رو صدا زد و گفت الصلاه، الصلاه. اون شب خونه ابوزهرا نماز مغرب و عشا رو به امامت ابوزهرا به جماعت خوندیم. در مدتی که خونه شون بودیم پذیرایی و محبتهای گرم و مفصلی از ما انجام دادن.

زیارت حرم حضرت‌عباس
روز اربعین منزل ابوزهرا رو به قصد حرم ترک کردیم.
بین‌الحرمین صفا و مروه‌ای بود برای خودش. گاهی به حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) و گاهی به حرم مولا حسین(ع) نگاه می‌کردم. بالاخره به فرمان دلم رفتم سمت حرم حضرت اباالفضل(ع).
حال و هوای عجیبی در اطراف حرم حکمفرما بود. خیلی دلم می‌خواست ابتدا وارد بارگاه مطهر حضرت‌قمرمنیربنی‌هاشم شم و از حضرت کسب اجازه کنم بعد وارد حرم مطهر سیدالشهدا شوم. به یکباره با صف بلندی رو‌به‌رو شدم که جمعیت زیادی تو صف بودن  و میخواستن وارد حرم مطهر باب‌الحوائج حضرت‌عباس‌بن‌علی‌بن‌ابیطالب(ع) شن. تو صف ایستادم و شروع کردم به خوندن زیارتنامه اربعین. می‌خوندم و اشک می‌ریختم. طنین ذکر صلوات حال و هوای دلم رو جلا می‌داد. با ذکر صلوات صف حرکت می‌کرد و لحظه به لحظه به قرار عاشقی نزدیک می‌شدم.
بعد از دو ساعت وارد حرم شدم. با دلی پر از حزن و‌اندوه و چشمانی بارانی در حالی که سرم پایین بود، آروم آروم حرکت کردم و وارد صحن مطهر شدم. به یه سراشیبی رسیدم. یواش یواش از کنار دیوار اومدم پایین. سرم پایین بود، دست به سینه سرم رو بلند کردم.
لحظه، لحظه وصال بود. دیگه نتونستم جلوی اشکام رو نگه دارم. بلند بلند شروع کردم به‌گریه کردن. این‌قدر این دیدار و این وصال برام خاطره‌انگیزه که حاضرم همه عمرم رو بدم و بار دیگه تجربه کنم.
از دور ضریح حضرت‌عباس(ع) رودیدم و سلام دادم و زیارت سقای دشت کربلا را انجام دادم و اجازه گرفتم برای رفتن به حرم امام‌حسین(ع).

زیارت حرم امام‌حسین
آروم، آروم اومدم سمت حرم سیدالشهدا(ع). کعبه‌ایه برای خودش. بی‌نظیر شلوغ بود. تقریباً تا اذان مغرب تو صف ایستادم. چهار ساعت صف ایستادیم تا دستم به ضریح آقا برسه. اون چهار ساعت انگار جزء عمرم نبود. هر بار که صف حرکت می‌کرد، تپش قلبها بیشتر میشد. تا اینکه چشمها به ضریح آقا می‌افتاد. اشک امان نمی‌داد. بعضی‌ها چند ساعتی را که در صف بودند، یک‌سره‌گریه می‌کردند و وقتی به ضریح می‌رسیدند اشک ریختن‌شان به اوج می‌رسید.
صدای «لبیک یا حسین» فضا رو عطرآگین کرده بود. همه بلند‌گریه می‌کردند. رسیدم زیر قبه. دیگه هیچ جا رو نمی‌دیدم. بهترین لحظه عمر زائران بود.
زیارت امام‌حسین(ع) را در جوار ضریح شش‌گوشه‌ فوق‌العاده بی‌نظیر و نورانی و باصفای ارباب انجام دادم.
مرقد حبیب‌بن‌مظاهر را هم زیارت کردم اما ضریح شهدای کربلا که در بخش آقایان قرار داشت و مزار حُرّ را که بیرون حرم و با فاصله از آن بود را نتوانستم زیارت کنم.  
[منابع تاریخی تعداد یاران امام‌حسین(ع) را متغیر و بین 72 تا بیش از یکصد تن ذکر کرده‌اند. تمام شهیدان کربلا، به‌جز حضرت‌عباس(ع)، حر بن یزید ریاحی و حبیب بن مظاهر، در نزدیکی مزار امام‌حسین(ع) به خاک سپرده شده‏اند و اکنون ضریح مشبکی مثل پنجره فولادِ امام‌رضا(ع) در نزدیکی ضریح مطهر امام‌حسین(ع) به یاد این شهدا نصب گردیده است. ضریحی که بر سَر دَرَش 120 لوح مزین به نام یاران امام‌حسین‌(ع) در واقعه کربلا نصب شده است. این ضریح در بخش آقایان است و زائران مرد می‌توانند آن را زیارت کنند.
نماد مزار حبیب‌بن‌مظاهر در رواق جنوبی حرم امام‌حسین(ع) به صورت یک ضریح چهارگوشه نقره‌ای رنگ قرار دارد که زوار حرم آن را زیارت می‌کنند.
اما مرقد حُرّ حدود شش کیلومتر از حرم حسینی فاصله دارد و از اتاق ضریح و رواق تشکیل شده است و گنبد و ضریح چهارگوشه دارد.] 

شام اربعین
بعد از نماز مغرب که در حرم امام‌حسین(ع) اقامه کردیم، با سلامی دوباره از حرم اومدم بیرون و به سمت باب قبله حرکت کردم. از باب قبله دسته‌جات عزاداری وارد حرم میشدن.
صحنه‌ای رو دیدم که برام خیلی جالب بود و اونم حضور خانم‌های لبنانی در بین دسته‌جات عزاداری بود؛ همه یه شکل و یه رنگ و با شور و نظم و شکوه و عظمت خاصی وارد حرم می‌شدن. شام اربعین، عرب‌ها به رسم هر ساله شمع روشن می‌کردن.

به امید کربلایی دیگر و زیارتی دیگر
همون شب کربلا رو با همه زیبایی‌هاش به سمت مهران ترک کردیم. به امید کربلایی دیگر و زیارتی دیگر در آینده‌ای نزدیک....
خلاصه اربعین جهانی شده و ان شالله جهانی‌تر خواهد شد.

غوغای شهید ابراهیم‌هادی در راهپیمایی اربعین
قبل از رفتن به راهپیمایی اربعین، تصمیم گرفتم به نیابت سفرم رو شروع کنم. هر کدوم از دوستان عکس شهیدی رو انتخاب کردن که رو کوله‌هاشون بزنن. مد نظر دوستان شهدای مدافع حرم بود. اما من فقط می‌خواستم رو چادرم عکس «شهید ابراهیم‌هادی» رو نصب کنم. دلم به تصویر هیچ شهیدی جز شهید ابراهیم رضا نمی‌داد. به هر حال همونطور که تصمیم گرفته بودم با شهید ابراهیم‌هادی راهی شدم. تصمیم داشتم به نیابت از حضرت‌ولی‌عصرامام‌زمان(ع) حرکت کنم. تو کیفم عکس مقام معظم رهبری و شهید ابراهیم‌هادی رو هم داشتم. دیدم یکی از بچه‌های گروه روی برگه A4کلمه «این منتقم» رو زده و به هر کدوم از ما یکی داد تا رو چادرمون بزنیم. من عکس آقا و شهید ابراهیم‌هادی رو به اون اضافه کردم.
در طول مدت پیاده‌روی اربعین، کسانی که پشت سرم حرکت می‌کردن و عکس داداش ابراهیم رو می‌دیدن، اونی که نمی‌شناخت می‌گفت شهید ابراهیم مال کدوم استانه و یا می‌پرسیدن شهید مدافع حرمه؟ می‌ایستادم و توضیح می‌دادم. کتابش رو[سلام بر ابراهیم] معرفی می‌کردم. اونایی هم که می‌شناختن صلوات می‌فرستادن و رد می‌شدن. تو مسیر یه لحظه دیدم دسته چرخم رو یک نفر گرفت. دیدم یک آقاییه. گفتم ممنون آقا. بهم گفت اجازه بدید به عشق ابراهیم‌هادی چند عمودی چرختون رو ببرم.
یک خانمی تو مسیر دیدم که یک هو بغلم کرد و یک مشت پسته کف دستم گذاشت. گفت ممنون که ما رو به یاد شهید ابراهیم‌انداختی.
در صحن حرم حضرت‌اباالفضل‌العباس(ع) یک دفعه دیدم یک خانمی که به زبان عربی صحبت می‌کرد، دستم رو گرفت و چیزی می‌گفت که من متوجه نمی‌شدم. بالاخره با ایما و اشاره  فهمیدم عکس شهید ابراهیم‌هادی رو ازم می‌خواد که بهش بدم. تعجب کردم. زبونم بند آمده بود. بعد پرسیدم مگه ابراهیم‌هادی رو می‌شناسی؟ دیدم اشاره کرد بله. گفتم از روی چادرم باز کن، مال شما. بعد مهری رو به من هدیه داد و گفت تبرک سامرا و کاظمینه. تشکر کرد و رفت. این صحنه نظر همه رو به خودش جلب کرد.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار