وصیتنامه خواندنی یک شهید؛
شهید سید مهدی غلامی که پیکرش بعد از ۳۳ سال در مرداد ماه سال 1396 به کشور بازگشت، در وصیت نامهاش نوشت: دوست دارم که دشمن قلبم را آماج رگبارهای گلولهاش قرار دهد. من دوست دارم که مانند جدم لب تشنه شهید شوم. من دوست دارم که مانند جدم پیکرم در صحنه نبرد بماند.
شهدای ایران:شهید سید مهدی غلامی که پیکرش بعد از ۳۳ سال در مرداد ماه سال 1396 به کشور
بازگشت، در وصیت نامهاش نوشت: دوست دارم که دشمن قلبم را آماج رگبارهای
گلولهاش قرار دهد. من دوست دارم که مانند جدم لب تشنه شهید شوم. من دوست
دارم که مانند جدم پیکرم در صحنه نبرد بماند.
شهید سید مهدی غلامی متولد 1343 است که در سال 1363 در عملیات بدر و در منطقه شرق دجله به شهادت رسید. این شهید 20 ساله اعزامی از لشکر 27 محمد رسول الله تهران است که بعد از گذشت 33 سال از شهادتش پیکرش در سال 96 به کشور بازگشته و هویتش شناسایی شد.
متن کامل وصیت نامه این شهید در ادامه میآید:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
امام را دعا کنید.
پدر و مادر عزیزم، من میدانم که شما چقدر زحمت و رنج بردهاید تا من را بزرگ کردهاید. من میدانم که چقدر شما از دوری من رنج میبرید. میدانم که چه شبها تا صبح بیدار هستید من میدانم که هر وقت بیکار میشوید، به یاد گذشتهها میافتید. همه و همه چیز را میدانم ولی پدر و مادر عزیزم، یادتان هست که وقتی ما بچه بودیم شما به ما گفتید که چگونه امام حسین(ع) در دشت کربلا تنها ماند؟ شما به ما گفتید که چگونه مردم کوفه امام حسین(ع) را در دشت کربلا تنها گذاشتند و شما به ما گفتید که چگونه فرزندان امام حسین(ع) را با لب تشنه به شهادت رساندند.
بله مادر و پدر عزیزم حالا همان موقع است همان موقعی که امام حسین(ع) تنها مانده است و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» بلند است که میگوید «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟» و در این زمان باز هم ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، خمینی بت شکن بلند است و اگر ما به ندای هل من ناصر حسین زمان خود لبیک نگوییم آیا مثل مردم کوفه نیستیم که امام را در کربلا تنها گذاشتند؟
پدر و مادر عزیزم! من وظیفه خود میدانم که به ندای هل من ناصر حسین زمان خود لبیک بگویم و اگر مجروح شوم و اگر خوب شوم دست از جبهه برنخواهم داشت. یک عده انسان دلسوز که اشتباه کردهاند به من گفتهاند به فکر جوانیات باش، به فکر آینده خودت باش؛ آیا وقتی که اسلام را از دست بدهیم، دیگر جوانی به درد من میخورد؟! آیا دیگر زندگی برای ما فایده دارد؟! شما پیش خودتان فکر کنید. هی به جوانانتان نگویید که نمیخواهد به جبهه بروید. که اگر بروی کشته میشوی. اگر بروی معلول میشوی، آیا این حرف درست است؟! آیا این کار شما درست است که نمیگذارید فرزندانتان به جبهه بروند و خدای نکرده دوست دارید که فرزندتان در اثر تصادف از دنیا برود؟ آیا دوست دارید که فرزندتان در اثر بیماری از دنیا برود؟ آیا بهتر نیست که در جبهه باشد و در اثر توپ و خمپاره تکه تکه شود و پیش خدای خود سربلند باشد؟ و تا وقتی که ندای لا اله الا الله و محمد رسولالله(ص) در جهان طنینافکن میشود مبارزه را ادامه خواهیم داد.
من میدانم که در جنگ، انسان امکان دارد دست و پای خود را از دست بدهد. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که چشمهای خود را از دست بدهد. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که در اثر ترکش یک عمر گوشهنشین شود. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که جان خود را از دست بدهد و من دوست ندارم که یک عده بگویند که اینها از این چیزها اطلاع نداشتند. نمیخواهم که یک عده بگویند که اینها جوان بودند و از این چیزها بیخبر بودند و برای خوشگذرانی به جبهه رفتند. من دوست ندارم که یک عده بگویند که اینها به خاطر پول به جبهه رفتهاند. ای کسانی که این حرفها را خواهید زد، چه کسی حاضر میشود که به خاطر پول جان خود را از دست بدهد؟! چه کسی حاضر میشود به خاطر پول یک عمر گوشهنشین بشود؟! آیا شما میتوانید در آن دنیا جواب خدا را بدهید؟
آیا اگر در خانه باشیم و کار کنیم از چیزی که در جبهه به او میدهند بیشتر به دست میآورد؟ کسی که به خاطر خدا به جبهه میرود تا دین او را یاری کند و در راه یاری دین او جان خود را فدا میکند، چه چیز بالاتر از این است. و به گفته امام عزیزمان این جنگ برای ما برکت دارد چون همین جنگ بود که باعث شد اسلام در جهان دوباره زنده شود. همین جنگ بود که باعث شد ایثارگر به معنای زمان صدر اسلام زنده شود. همین جنگ بود که باعث شد که قدرت عظیم اسلام را به این قدرتهای شرق و غرب نشان داده و همین جنگ بود که وحشت بر اندام دشمنان دین خدا انداخت و همین علت بود که باعث شد که تمام مظلومان جهان به پا خیزند.
من دوست دارم که دشمن چشمهای مرا در اوج دردش از حدقه درآورد. من دوست دارم که دشمن سر من را از تن جدا سازد. من دوست دارم که دشمن دستهای من را از من جدا سازد. من دوست دارم که دشمن پاهایم را از تن جدا سازد. من دوست دارم که دشمن قلبم را آماج رگبارهای گلولهاش قرار دهد تا ببیند اگر چه سرم، چشمهایم، دستهایم، پاهایم و قلبم را از من گرفت ولی نتوانست یک چیز را از من بگیرد و آن ایمان به خدا و هدفم بود. من دوست دارم که مانند جدم لب تشنه شهید شوم. من دوست دارم که مانند جدم پیکرم در صحنه نبرد بماند.
پدر و مادر عزیزم! میدانم که شما از شهادت من ناراحت میشوید ولی شما را به مادرم زهرا(س) قسم میدهم که اگر میخواهید گریه کنید در یک جای خلوت و آن هم برای خاطر جدم امام حسین(ع) گریه کنید که چگونه در دشت کربلا ناجوانمردانه فرزندانش را به شهادت رساندند. پدر و مادر عزیزم! حدود دو ماه روزه دارم انشاالله که بتوانید برایم بگیرید و مقداری پول هم در سپاه و مقداری هم در بانک دارم و آن را به خودتان میسپارم. هر کاری که خواستید با آن بکنید. موتور را هم اگر میخواهید به عباس بدهید. از خواهران و برادران عزیزم که خیلی خیلی آنها را اذیت کردم برای من حلالیت بخواهید. از تمام فامیلها و آشنایان برایم حلالیت بخواهید. (والسلام)
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
همچون حسین جدم درگیر این جنگم
باید شوم قربان چون اکبر رعنا
مادر، مانند لیلا باش صابر در این غمها
یک خواهش دیگر مادر ز تو دارم
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه مکن هر دو جهان ش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
سید مهدی غلامی
پنجشنبه 11/11/63
شهید سید مهدی غلامی متولد 1343 است که در سال 1363 در عملیات بدر و در منطقه شرق دجله به شهادت رسید. این شهید 20 ساله اعزامی از لشکر 27 محمد رسول الله تهران است که بعد از گذشت 33 سال از شهادتش پیکرش در سال 96 به کشور بازگشته و هویتش شناسایی شد.
متن کامل وصیت نامه این شهید در ادامه میآید:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
امام را دعا کنید.
پدر و مادر عزیزم، من میدانم که شما چقدر زحمت و رنج بردهاید تا من را بزرگ کردهاید. من میدانم که چقدر شما از دوری من رنج میبرید. میدانم که چه شبها تا صبح بیدار هستید من میدانم که هر وقت بیکار میشوید، به یاد گذشتهها میافتید. همه و همه چیز را میدانم ولی پدر و مادر عزیزم، یادتان هست که وقتی ما بچه بودیم شما به ما گفتید که چگونه امام حسین(ع) در دشت کربلا تنها ماند؟ شما به ما گفتید که چگونه مردم کوفه امام حسین(ع) را در دشت کربلا تنها گذاشتند و شما به ما گفتید که چگونه فرزندان امام حسین(ع) را با لب تشنه به شهادت رساندند.
بله مادر و پدر عزیزم حالا همان موقع است همان موقعی که امام حسین(ع) تنها مانده است و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» بلند است که میگوید «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟» و در این زمان باز هم ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، خمینی بت شکن بلند است و اگر ما به ندای هل من ناصر حسین زمان خود لبیک نگوییم آیا مثل مردم کوفه نیستیم که امام را در کربلا تنها گذاشتند؟
پدر و مادر عزیزم! من وظیفه خود میدانم که به ندای هل من ناصر حسین زمان خود لبیک بگویم و اگر مجروح شوم و اگر خوب شوم دست از جبهه برنخواهم داشت. یک عده انسان دلسوز که اشتباه کردهاند به من گفتهاند به فکر جوانیات باش، به فکر آینده خودت باش؛ آیا وقتی که اسلام را از دست بدهیم، دیگر جوانی به درد من میخورد؟! آیا دیگر زندگی برای ما فایده دارد؟! شما پیش خودتان فکر کنید. هی به جوانانتان نگویید که نمیخواهد به جبهه بروید. که اگر بروی کشته میشوی. اگر بروی معلول میشوی، آیا این حرف درست است؟! آیا این کار شما درست است که نمیگذارید فرزندانتان به جبهه بروند و خدای نکرده دوست دارید که فرزندتان در اثر تصادف از دنیا برود؟ آیا دوست دارید که فرزندتان در اثر بیماری از دنیا برود؟ آیا بهتر نیست که در جبهه باشد و در اثر توپ و خمپاره تکه تکه شود و پیش خدای خود سربلند باشد؟ و تا وقتی که ندای لا اله الا الله و محمد رسولالله(ص) در جهان طنینافکن میشود مبارزه را ادامه خواهیم داد.
من میدانم که در جنگ، انسان امکان دارد دست و پای خود را از دست بدهد. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که چشمهای خود را از دست بدهد. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که در اثر ترکش یک عمر گوشهنشین شود. من میدانم که در جنگ انسان امکان دارد که جان خود را از دست بدهد و من دوست ندارم که یک عده بگویند که اینها از این چیزها اطلاع نداشتند. نمیخواهم که یک عده بگویند که اینها جوان بودند و از این چیزها بیخبر بودند و برای خوشگذرانی به جبهه رفتند. من دوست ندارم که یک عده بگویند که اینها به خاطر پول به جبهه رفتهاند. ای کسانی که این حرفها را خواهید زد، چه کسی حاضر میشود که به خاطر پول جان خود را از دست بدهد؟! چه کسی حاضر میشود به خاطر پول یک عمر گوشهنشین بشود؟! آیا شما میتوانید در آن دنیا جواب خدا را بدهید؟
آیا اگر در خانه باشیم و کار کنیم از چیزی که در جبهه به او میدهند بیشتر به دست میآورد؟ کسی که به خاطر خدا به جبهه میرود تا دین او را یاری کند و در راه یاری دین او جان خود را فدا میکند، چه چیز بالاتر از این است. و به گفته امام عزیزمان این جنگ برای ما برکت دارد چون همین جنگ بود که باعث شد اسلام در جهان دوباره زنده شود. همین جنگ بود که باعث شد ایثارگر به معنای زمان صدر اسلام زنده شود. همین جنگ بود که باعث شد که قدرت عظیم اسلام را به این قدرتهای شرق و غرب نشان داده و همین جنگ بود که وحشت بر اندام دشمنان دین خدا انداخت و همین علت بود که باعث شد که تمام مظلومان جهان به پا خیزند.
من دوست دارم که دشمن چشمهای مرا در اوج دردش از حدقه درآورد. من دوست دارم که دشمن سر من را از تن جدا سازد. من دوست دارم که دشمن دستهای من را از من جدا سازد. من دوست دارم که دشمن پاهایم را از تن جدا سازد. من دوست دارم که دشمن قلبم را آماج رگبارهای گلولهاش قرار دهد تا ببیند اگر چه سرم، چشمهایم، دستهایم، پاهایم و قلبم را از من گرفت ولی نتوانست یک چیز را از من بگیرد و آن ایمان به خدا و هدفم بود. من دوست دارم که مانند جدم لب تشنه شهید شوم. من دوست دارم که مانند جدم پیکرم در صحنه نبرد بماند.
پدر و مادر عزیزم! میدانم که شما از شهادت من ناراحت میشوید ولی شما را به مادرم زهرا(س) قسم میدهم که اگر میخواهید گریه کنید در یک جای خلوت و آن هم برای خاطر جدم امام حسین(ع) گریه کنید که چگونه در دشت کربلا ناجوانمردانه فرزندانش را به شهادت رساندند. پدر و مادر عزیزم! حدود دو ماه روزه دارم انشاالله که بتوانید برایم بگیرید و مقداری پول هم در سپاه و مقداری هم در بانک دارم و آن را به خودتان میسپارم. هر کاری که خواستید با آن بکنید. موتور را هم اگر میخواهید به عباس بدهید. از خواهران و برادران عزیزم که خیلی خیلی آنها را اذیت کردم برای من حلالیت بخواهید. از تمام فامیلها و آشنایان برایم حلالیت بخواهید. (والسلام)
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
همچون حسین جدم درگیر این جنگم
باید شوم قربان چون اکبر رعنا
مادر، مانند لیلا باش صابر در این غمها
یک خواهش دیگر مادر ز تو دارم
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه مکن هر دو جهان ش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
سید مهدی غلامی
پنجشنبه 11/11/63