"خواهرانه به وقت خیزران" به جای اینکه بخواهد رویدادهای به هم پیوسته را در برخورد و رویارویی قطبهای متضاد و چالشهایی که بین آدم ها به وجود می آورد پیش ببرد در پرفورمنسی که ایجاد می کند انواع هنرها از جمله نقاشی، حرکات موزون، ویدئو آرت، موسیقی، نور، تعزیه و نمایش را برای ایجاد فضای حسی مورد نظر به کار می گیرد.
راوی نمایش دختربچه ای است که به تدریج از رنج های خانواده امام حسین (ع) و مصائبی که برآنها وارد آمده است پرده بر می دارد و در روایت خود به جایی می رسد که قرار است سر امام حسین(ع) از تنش جدا شود، این واقعه آنقدر برای دختر دردناک است که تمام گیسوانش از پیری زودرس سفید می شود.
در این نمایش برای روایت هر چه بهتر موضوع، مرزهای بین هنرها برداشته شده و همه چیز در خدمت موضوع قرار می گیرد تا حسی که دختر روای با دیدن شهادت امامش سپید مو می شود به مخاطب منتقل شود.
اگر "خواهرانه به وقت خیزران" نمایشی مبتنی بر درام بود، باید طبق ساختار کلاسیک آن شاهد گفت و گویی چالشی بین آدم ها و سپس نتیجه گیری و پایانی مشخص می بودیم اما الان با ساختار جدیدی که برای این نمایش در نظر گرفته شده است نه تنها با عنصر ضد دراماتیک مواجه نمی شویم بلکه اثری پرفورمنس را میبینیم که با اتکای دقیقی که بر یکایک عناصرش دارد جلوه حقیقی مورد نظرش را به بهترین شکل ممکن متجلی می کند.
حرکات موزونی که در نمایش به اجرا در می آیند، چیدمان بازیگران و اشیا و پارچه هایی که در صحنه به کار برده شده اند در تلفیق با یکدیگر بُعد نمایشی به خود می گیرد و با همراه شدن با تصاویر ویدئویی به تاثیر چشمگیری که حسی خاص و منحصر به فرد در بیننده اجرا می کند می رسند.
یکی دیگر از خصوصیات مثبت و بسیار قابل توجه این نمایش پرهیز از روضه خوانی وفاصله گرفتن از حوادث ملودرام و دوری جستن از اشک گرفتن از تماشاگران است. "خواهرانه به وقت خیزران" بدون تاکید بر القای حس گریه، دیدن و تاثیر گرفتن و اندیشیدن را مبنای کار خود قرار داده است.
بسیاری از کارگردانهای تئاترهای مذهبی بدون توجه به مدیومی که با آن کار می کنند گریه گرفتن از تماشاگر را اصل و اساس کار خود قرار داده و سعی می کنند بار ملودرام کارشان را افزایش دهند در حالی که این کار بسیار اشتباه است و کار تئاترمیانه ای با اشک ریختن زیادی ندارد. مهمترین مساله ای که در تئاتر مذهبی باید اتفاق بیافتد اندیشیدن به مصائبی است که برای شخصیت های داستان اتفاق می افتد.
در "خواهرانه به وقت خیزران" اندیشیدن و تفکر و تعمق به طور ضمنی برقرار شده است، هر چند هدف اولیه این نمایش القای حس غم و اندوه به تماشاگر است اما نمایش خود را در این مسائل محصور نمی کند و با فرم و تکنیک جدیدی که دارد بیننده را به تفکر و تعمق درباره شخصیت ها دعوت می کند.
با آنکه هزینه زیادی برای تئاترمذهبی انجام شده اما متاسفانه کمتر پیشرفتی در آن حاصل شده و هنوز برآیند و نتیجه مطلوب و لازم در آن اتفاق نیفتاده است. "خواهرانه به وقت خیزران" یک کار جدید در زمینه تئاتر مذهبی است که قالب های نو را در خدمت موضوعات مذهبی قرار می دهد و آن را از اشکال سنتی رایج خارج و سعی می کند عادت مخاطب تئاتر دینی را تغییر دهد.
برای این که در آینده با افزایش مخاطبان تئاتر مذهبی مواجه باشیم لازم است که هم در شیوه اجرای تئاترهای مذهبی تغییربه وجود بیاوریم وهم در ذائقه مخاطبینی که به دیدن این تئاترها می روند. اگر این اتفاق نیافتد باید به تدریج شاهد ریزش مخاطبان تئاترهای مذهبی و منسوخ شدن این گونه از تئاتر خواهیم بود.