شهدای ایران shohadayeiran.com

یادداشت؛
بانو فاطمه اسدی، یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹ در روستای باقرآباد از توابع شهرستان دیواندره متولد شد و در سن ۲۲ سالگی توسط مزدوران حزب دموکرات به شهادت رسید.
شهدای ایران :بانو فاطمه اسدی، یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹ در روستای باقرآباد از توابع شهرستان دیواندره متولد شد و در سن ۲۲ سالگی توسط مزدوران حزب دموکرات به شهادت رسید. همسر او درخواست پاسداران جهت حفر چاه آب برای مردم را می‌پذیرد و به همین جرم توسط عوامل حزب دموکرات دستگیر و زندانی می‌شود.

کشف پیکر شهید فاطمه اسدی تفحص گل و تقدم عشق/ای اولین شیرزن تفحص شده....


بانو اسدی پیگیر رهایی همسرش است که به او می‌گویند باید ۲۰۰ هزار تومان بپردازد تا شوهرش را آزاد کنند و او با مشقت پول را فراهم می‌کند، اما آن خائنان پول را می‌گیرند و شوهرش را آزاد نمی‌کنند و خودش را نیز به اسارت درمی‎‌آورند و بعد از یک ماه شکنجه تیربارانش می‌کنند. پسر پنج ماهه‌اش از دنیا می‌رود و دختر سه ساله‌اش بعد از ۳۷ سال انتظار، پیکر مادرش را تحویل می‌گیرد. این بانوی مظلوم اولین زن شهیدِ تفحص شده در خاک گلگون وطن ماست.


اما ... سلام بر تو که سال‌ها بر فراز کوه‌های سرزمینت صبورانه به نظاره نشستی. سلام بر تو که تجسم زلال عشق پاک یک همسر بودی و وفاداری‌ات به خون امضا کردی...

همسرت یک مقنی ساده بود در روستای باقرآباد کردستان و پاسداران از او خواسته بودند برای تامین آب مردم روستای حسین‌آباد سنندج چاه حفر کند و او پذیرفته بود. به جرمِ همکاری با پاسداران او را اسیر و برای آزادی‌اش ۲۰۰ هزار تومان درخواست کردند.

ناامید نشدی و چوب حراج زدی بر زندگی ساده‌ات و قرض کردی و امیدوار رفتی به مقر ضد انقلاب تا با شاه‌محمد برگردی. چقدر از دلت را کنار گهواره پسر پنج ماهه‌ات جاگذاشتی و چگونه چهره نگران و خیس دختر سه ساله‌ات را بوسیدی تا بتوانی برای چند ساعت رهایشان کنی، پول را برسانی و پدرشان را بازگردانی.

بانوی مهربان سرزمینم! روضه مصور علی اصغر (ع) بود و رقیه (س) در خانه کوچکت و در و دیوار می‌گریست. اشک‌هایت را پاک کردی و مصمم قدم در کوه گذاشتی تا مقر شقی‌ترین گرگ‌ها که شعار حمایت از تو و کرد‌ها را زوزه می‌کشیدند؛ گروهک دموکرات!

کشف پیکر شهید فاطمه اسدی تفحص گل و تقدم عشق/ای اولین شیرزن تفحص شده....


پول را گرفتند و بر دست‌هایت بند کشیدند، اما دلت آواره کودکانت بود و رمید. چه می‌کردی که جوشش شیر درسینه‌ات گرسنگی پسر پنج ماهه‌ات را فریاد می‌زد و پاهایت بسته بود. نسیم، اما بی‌طاقت شد و به گوش پسر خواند که دست‌های مادرت بسته است و مهلا مهلا ...

هر لحظه نسیم سحر امروز به رنگی است
تا زان گل رعنا چه خبر داشته باشد

طفلی که بود بال و پرش دامن مادر
از سیر و تماشا چه خبر داشته باشد ...

و نمی‌دانم چقدر و چگونه گذشت که پسرت با خاک وداع کرد تا گرسنگی و بی‌قراری‌اش سینه تو را بیش از این به آتش نکشد. یک ماه بعد با تن زخمی و دست بسته همراه یک بسیجی مجبورتان کردند از کوه بالا بروید تا قبر خود را حفر کنید؛ ارتفاعات چهل چشمه در چهار کیلومتری روستای نرگسله. نسیم دیگر به خون نشسته بود و خبر برای سه ساله‌ات نبرد.

چه بر دل پرغیرت آن بسیجی همدانی گذشته است، نمی‌دانم. فقط باور دارم که عشق افسانه نیست، شعله‌وری مادرانه‌های توست بر فراز کوه‌های کردستان؛ سرزمینی پر از مسیح که مظلومانه ایستاده است.‌ای اسیر گرگ‌ها که ضجه‌هایت تا پای کوه و خانه‌های مردمان اطراف رسید، سی و هفت سال چه صبورانه بر قله نشستی و روحت دخترت را درآغوش کشید تا غم غربت و بی‌مادری را تاب آورَد و سر بر گهواره برادر پنج ماهه‌اش دلتنگی را گریه کند؛ و چگونه ما به‌جان حافظِ خون تو نباشیم وقتی چنین شجاع و بزرگوارانه در سکوت مظلومانه نگاهمان می‌کنی.


نگاهی که هنوز از غم و درد به خون نشسته است و شفق‌گونه بر ما می‌تابد.‌ای اولین شیرزن تفحص شده ما که بعد از سال‌ها قله را رها کرده و در خاک امام‌زاده آرام گرفته‌ای، کوه‌های کردستان و گوش‌های آزادی‌خواه جهان فریاد‌های تو را فراموش نخواهند کرد. زخم‌های کف پایت بوسه‌گاه بلندترین قله‌های ایران است. در خاطر دل‌های شکسته ما رنج و تنهایی‌ات جاودانه است‌ای بانوی کُرد سرزمینم.

*فهیمه روح اللهی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار