شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۲۳۲۰۴۷
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۸
سپس جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان‌های طالب شد که از دهان طالب خون فوران کرد. مصطفی از آشپزخانه یک گاز پیک‌نیکی و یک سیخ آورد و به جواد داد. جواد سیخ را دو بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی دکمه‌های جلو شلوار طالب گذاشت که شلوار طالب سوخت و سپس سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یک‌دفعه طالب دچار شوک شدید شد و... تمام فضای اتاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت بدن پر کرده بود... با پایان یافتن شکنجه‌ها، مسعود قربانی و جواد محمدی شکنجه‌گاه را ترک کردند.
شهدای ایران: خواندن این مطلب به افرادی که بیماری قلبی داشته و یا نسبت به روایت‌های خشونت‌بار حساس هستند‌، توصیه نمی‌شود.


مرداد 1361- تهران- خیابان کارون-
حوالی یکی از خانه‌های تیمی مرکزیت منافقین
دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به اسامی طالب طاهری (16 ساله) و محسن میرجلیلی (25 ساله)، در حال گشت‌زنی در خیابان کارون تهران و در نزدیکی خانه تیمی مرکزیت منافقین توسط یک تیم ویژه نظامی این گروهک تروریستی شامل طاهر (جواد محمدی از اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی)، رضا ‌هاشملو و نبی‌ ضیایی‌نژاد، ربوده شدند. آنان با ادعای ماموریت کمیته و با نشان دادن کارت جعلی‌، به سرعت طاهری و میرجلیلی را خلع سلاح نموده‌، دستانشان را بسته و به زور داخل ماشین پیکانی نموده و به خانه امن خود در خیابان بهار بردند.


روزگاری که پاسداران را در همین تهران مُثله می‌کردند/جزئیات


طالب طاهری و محسن میرجلیلی با ورود به خانه تیمی منافقین‌، با دیدن عکس‌های موسی خیابانی بر دیوارها متوجه شدند که در بند گروهک تروریستی مجاهدین خلق هستند. طالب به اتاقی برده شد که با نایلون‌های ضخیم پوشانده شده بود تا صدا از داخلش بیرون نیاید و محسن را داخل یک حمام حبس کردند. بلافاصله و بدون مقدمه با کابل به جان آنها افتادند. میرجلیلی و طاهری ابتدا مقاومت کرده و حتی نام خود را بیان ننمودند اما وقتی شدت شکنجه افزایش یافت و با هویه برقی بخشی از بدن آنها را سوزاندند‌، اسامی خود را گفتند.

روز بعد مجددا به سراغ پاسداران اسیر رفتند. پاهای طالب و محسن متورم و کبود شده و بر اثر برخورد هویه برقی‌، روی دست‌هایشان لکه‌های سرخی نقش بسته بود. شب قبل بی‌خوابی کشیده و حال نامساعدی داشتند‌، پاهایشان درد می‌کرد و با پاشنه‌ پا به توالت می‌رفتند.

مهران اصدقی (فرمانده نظامی منافقین در تهران) بازجویی خود را برای پی بردن به ماموریت پاسداران نامبرده با سؤالاتی آغاز کرد‌، با این تصور که آنها در حال شناسایی خانه تیمی مرکزیت سازمان بوده‌اند. او سؤالات را در کاغذ پوستی می‌نوشت و طالب و محسن پاسخ می‌دادند. اما با عدم دریافت جواب‌های مورد نظر‌، مهران اصدقی به همراه مصطفی [معدن‌پیشه] با نام مستعار رحمان و شهرام [روشن‌تبار] و محمدرضا (اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی) کار شکنجه را شروع کردند.

ابتدا طاهری و میرجلیلی را روی صندلی بستند‌، سپس صندلی را خوابانده و اصدقی با کابل شروع به زدن کرد. پاسداران مرتب مطالب مورد اتهام را تکذیب می‌کردند و هنگامی که از فشار ضربات خیلی درد می‌کشیدند‌، الله‌اکبر می‌گفتند. در اثر ضربه‌های کابل‌، تاول‌هایی که روی پاهایشان به‌وجود آمده بود، ترک‌خورده و خون جاری ‌شد. به همین جهت پاهایشان را باندپیچی کردند تا بتوانند مجدداً آنها را بزنند. تا ظهر شکنجه‌ها به همین صورت ادامه یافت.

حوالی ظهر، طاهر و مسعود قربانی (از فرماندهان تیم‌های ویژه منافقین) با حالتی خندان اطلاع دادند بالاخره برای سازمان معلوم شد که خانه‌های تیمی مرکزیت در تور نبوده و به همین خاطر از همه قدردانی کردند. اما در ادامه گفتند علی‌رغم این موضوع و رفع اتهام‌، ولی نباید از آنان که پاسدار هستند بگذریم. سازمان گفته هر کاری خواستید می‌توانید با آنها انجام دهید؛ اگر توانستید اطلاعات بگیرید و اگر نتوانستید انتقام.

اعضای تیم شکنجه منافقین دریافته بودند که واقعا اطلاعات دیگری باقی نمانده تا بتوانند از دو پاسدار زندانی بیرون بکشند، بنابراین عملیات انتقام را شروع کردند. جواد [محمدی] بعد از چند سیلی محکم به گوش طالب طاهری‌، هویه برقی را به بدن طالب چسباند. طالب می‌خواست فریاد بزند ولی طاهر به او ‌تحکم کرد که اگر صدایت در بیاید بیشتر می‌سوزانمت. مسعود قربانی نیز اتو را به کمر طالب چسباند که باعث شد او بیهوش شود.

همزمان با شکنجه دو پاسدار فوق، در همان ساختمان، دو فرد دیگر نیز تحت شکنجه قرار داشتند. یک کفاش به نام عباس عفت پیشه و همچنین خسرو ریاحی معلمی که اتفاقی و به‌طور اشتباه دستگیر شده بود و به دلیل بدن ورزیده‌ای که داشت، در حین شکنجه با منافقین درگیر شد و منافقین ناگزیر با شلیک گلوله او را به شهادت رساندند.

با توجه به صدای تیر شلیک شده‌، منافقین از ترس اینکه ساختمان ممکن است مورد شناسایی مردم واقع شده و امنیت‌شان به خطر بیفتد‌، تصمیم به تخلیه آن نمودند. بنابراین فرصت کم بود و می‌بایست عملیات انتقام را به جایی می‌رساندند.

شکنجه وحشیانه پیش از قتل دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز شد. مسعود قربانی و مهران اصدقی به سراغ محسن میرجلیلی رفتند و جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه به سروقت طالب طاهری آمدند. قبل از هر کاری جواد گفت بگذارید ببینیم این میله‌های سربی (که از سوی سازمان برای بازجویی پاسداران در اختیارشان قرار گرفته بود) که گفته‌اند بیهوش می‌کند درست است یا نه. سپس با میله دوبار به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میله‌ها الکی است یا این (طالب طاهری) خیلی پوست‌کلفت است.

در حمام، محسن میر جلیلی شکنجه می‌شد. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیده‌ام تو اطلاعات نمی‌دهی. می‌دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می‌کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را می‌پزیم. سپس اتویی را به برق زد و اتو را در حالی که داغ می‌شد، به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او داغی آن را احساس نمود ولی فقط خیره شده بود و هیچ حرفی نمی‌زد. مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف می‌زنی یا نه؟ به‌دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود.

به موازات شکنجه در حمام، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه بود. طاهر [جواد محمدی] و رحمان [مصطفی معدن‌پیشه] خیلی وحشیانه‌تر عمل می‌کردند. چند بار طالب را تهدید ‌کرده و پرسیدند تا به‌حال دیده‌ای که پوست یک نفر را بکنند؟حتماً ندیده‌ای. گفتند آیا فکر می‌کردی یک روز به دست ما بیفتی؟ طاهر سپس به رحمان اشاره کرد چاقو را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست می‌کنند. مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می‌خواست حرف بزند که جواد گفت خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند‌، جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید طوری که دندانش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت می‌کنم و سپس میله‌ سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان‌های او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد دندان‌های شکسته‌اش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت. مصطفی نیز با میله‌ سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می‌زد و این ضربات آن‌قدر محکم بود که طالب از ناحیه‌ دنده‌هایش احساس درد شدیدی می‌کرد.

در حمام‌، محسن به هوش آمده بود. مسعود قربانی گفت باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. سپس آب داغ آوردند و مسعود آب داغ را به آرامی روی پاهای محسن میرجلیلی ریخت تا بیشتر زجر بکشد‌، طوری که تمام تاول‌های پایش ترکید و شکل بسیار وحشتناک و دلخراشی پیدا کرد‌، از محل باندها خون جاری شده و پوست پاها از بدن جدا می‌گشت. در همین حین محسن مجددا بیهوش شد و یک بار که به هوش آمد، از شدت درد، پنجه‌هایش را روی شلوارش می‌کشید، مسعود قربانی آب داغ را روی دست‌های محسن ریخت که دست‌هایش پف کرده و چروک شد.
در اتاق دیگر صحنه دلخراشی به وجود آمده بود. پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دست داشت، بالای سر طالب ایستاده بود. وقتی طالب به هوش ‌آمد حرف نمی‌توانست بزند؛ فقط در حالی که دهانش را به سختی باز می‌کرد، ناله‌هایی از او شنیده می‌شد و جواد با حالت عصبانی از او می‌پرسید چرا حرف نمی‌زنی؟ طالب صدای ناله خود را شدیدتر ‌کرد و سرِ خود را به شدت تکان می‌داد. مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را هم برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق خون شد و سپس از هوش رفت.

در همین حین که طالب بیهوش بود، جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت که وقتی طالب به هوش آمد دیگر با آن چشم جایی را نمی‌دید. در هنگام انجام این کارها کابل و پارچه در دست مصطفی بود تا هر وقت صدایی بلند می‌شد با پارچه دهان طالب را می‌گرفت و با کابل به سینه و پاهای او می‌زد.

سپس جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان‌های طالب شد که از دهان طالب خون فوران کرد. مصطفی از آشپزخانه یک گاز پیک‌نیکی و یک سیخ آورد و به جواد داد. جواد سیخ را دو بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی دکمه‌های جلو شلوار طالب گذاشت که شلوار طالب سوخت و سپس سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یک‌دفعه طالب دچار شوک شدید شد و... تمام فضای اتاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت بدن پر کرده بود... با پایان یافتن شکنجه‌ها، مسعود قربانی و جواد محمدی شکنجه‌گاه را ترک کردند.

خسرو زندی و محمدجعفر‌ هادیان، پیکرهای پاسداران را در حالی که هنوز زنده بودند، از رحمان تحویل گرفته، شبانه در گودالی که در باغ‌فیض آماده ساخته بودند، دفن کردند. آنها در حین انتقال پیکر پاسداران به گودال، متوجه نفس کشیدن محسن میرجلیلی و طالب طاهری شده و احساس کردند که بدنشان گرم است اما همچنان به جنایت خود ادامه داده و پیکرهای مثله شده میرجلیلی و طاهری را به داخل گودال ‌انداخته و دفن نمودند.

اما برخی از عوامل حاضر در عملیات شکنجه پاسداران مانند خسرو زندی و مهران اصدقی به فاصله‌اندکی دستگیر و به جنایات خود اعتراف نموده و به مجازات رسیدند، برخی آنها همچون مصطفی معدن پیشه و جواد محمدی و رضا‌هاشملو در درگیری با نیروهای انقلاب کشته شدند و برخی دیگر نیز مثل مسعود قربانی و علی زرکش و مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در جریان عملیات مرصاد یا حمله موشکی به قرارگاه منافقین در عراق به درک واصل شدند.
____________________________________
منابع: اعترافات مهران اصدقی در کتاب‌های «کارنامه سیاه» و «شکنجه» از انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران و «عملیات مهندسی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

*دفتر پژوهش های موسسه کیهان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار