شهدای ایران shohadayeiran.com

در دهه اول محرم قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا (س) میزبان مراسم روضه خوانی و عزاداری اباعبدالله است.
شهدای ایران: قطار روی ریل خط تجریش کهریزک در حرکت است، با خارج شدن از تونل‌های تنگ و تاریک مترو آسمان صاف و آبی نیمه مرداد خودش را نشان می‌دهد، هرچه قطار از شهر فاصله می‌گیرد به وسعت آسمان و زمین افزوده می‌شود، چند روزی از محرم گذشته است که به شوق دیدار با سربازان جدید امام حسین قصد رفتن به بهشتی‌ترین نقطه تهران را می‌کنم، دوست دارم کمی از هیئت‌های شلوغ و صدا‌های بلند فاصله بگیرم و جانم را به گوشه‌ای دنج، خلوتی عارفانه و معنی بخش بکشانم و کجا بهتر از گلزار شهدا؟

محفلی به دعوت شهدا/ فانوس‌های اینجا روضه خوان اباعبدالله هستند

چند ایستگاه به حرم مطهر مسافر زیادی در مترو باقی نمانده، نزدیکی ایستگاه حرم مطهر دختر جوانی که مقابلم نشسته مشغول تماس گرفتن می‌‎شود، به فرد پشت خط محل را یادوآور می‌شود با توصیفاتی دقیقی که نشان می‌دهد مسار همیشگی این قطعه از بهشت است، از بین حرف‌هایش کلید واژه‌ها را به ذهنم می‌سپارم «گلزار شهدا، قطعه شهدای گمنام، همونی که فانوس داره، سنگ قبرهاش سادست، ساعت ۶» میفهمم مقصدش با من یکیست.


به حکم خلوتی وسط هفته بهشت زهرا (س) خلوت است، این را از نبود تاکسی‌های کنار مترو هم می‌شود فهمید، احتمالا این ساعت از روز وسط هفته تنها آنان که دلشان به بهانه‌ای گره خورده به صاحبان اینجا، حاضران در این زمین هستند. از در مترو یک راست به سراغ شهدای قطعه ۵۰ می‌روم، جایی که در یک نگاه شهدای مدافع حرم، شهدای منا، شهدای رسانه، شهدای مد افع امنیت کشور جای می‌گیرند. از کنار مزار ابوزینب، سلامی می‌دهم به همه شهدای افغانستانی فاطمیون که غریب‌های آشنای قطعه ۵۰ هستند از جوان ۱۸ ساله در میانشان هست تا مرد جا افتاده‌ی سن و سال دار، سنگ مزار یک دست در مساحت نه چندان اندکشان دل را می‌لرزاند، خیلی‌هایشان از ذریه سادات هستند و البته غریب. غربت با نام افغانستانی‌ها پیوند خورده، این مهاجران دلیر و مظلومی که تا ندای هل من ناصر عمه سادات را شنیدند بی درنگ لبیک گفتند و چه خون‌هایی که در این راه ندادند. روی مزار ابوزینب یک دسته دنات گذاشته‌اند به نیت خیرات، چندتایی برمی‌دارم، اما توی دلم می‌گویم «ما به چند دونات و شکولات از شما راضی نیستیم، چشممان به اجابت خواسته‌های بزرگتر به شما دوخته شده» از کنار مزار شهیدان حسین معز غلامی، سجاد زبرجدی، محمد کامران، محمدحسین میردوستی هم رد می‌شوم، فاتحه‌ای برای بابانفسی می‌خوانم، شهید محمد رحیم آقایی پور که در فاجعه منای سال ۱۳۹۴ به شهادت رسیده است.
محفلی به دعوت شهدا/ فانوس‌های اینجا روضه خوان اباعبدالله هستند


اندک زائران گلزار شهدا اکثرا جوانانی هستند که برای زیارت شهدا بر سر مزاری نشسته‌اند. شهدای مدافع حرم میزبانان بیشتری دارند، شهید رسول خلیلی همیشه چند نفری سر مزارش هستند، بماند که پنجشنبه‌ها کنار سنگ قبر سبزش جای سوزن انداختن نیست. بالای مزار شهید خلیلی، محرم ترک، اسماعیل حیدری و چند شهید مدافع حرم دیگری که در ۵۳ هستند با سربند‌های مشکی و پرچم مشکی متبرک به نام امام حسین (ع) مزین شده، صدای مداحی گوشی چند جوان به گوش می‌رسد، پیراهن مشکی عزا به تن دارند.


نزدیکب ه قطعه ۵۳، همانجایی که دختر جوان توی مترو آدرسش را می‌داد، قطعه ۴۰ قرار دارد. قطعه‌ای که به نام سرداران بی پلاک، شهدای گمنام و قطعه فانوس هم معروف است. در بخشی از این قطعه پیکر‌های مطهر شهدای گمنام دوران دفاع مقدس به خاک سپرده شده و در ماه‌های اخیر میزبان مراسمات هفتگی روایتگری بوده است. مردم کم کم در حال پرکردن فرش‌های پهن شده بین سنگ‌های مزار هستند، قرار است تا دقایقی دیگری مراسم روضه اباعبدالله در کنار شهدای گمنام برگزار شود. با اینکه این مراسم قدمت چندانی ندارد، اما به واسطه فضای معنوی گلزار شهدا حال و هوای خاص خودش را دارد. همه شهدا را به چشم واسطه‌هایی میبینند که دستشان را مستقیم توی دست اباعبدالله می‌گذارد. خانومی که کنارم نشسته با دختر جوانش به این مراسم آمده، خودش را صدیقی معرف می‌کند و می‌گوید «ما خیلی وقت‌های در مراسمات مختلف به گلزار شهدا می‌‎آییم» از چراییش که می‌پرسم یک جواب ساده دارد «اینجا کنار شهدا حس بودن در کربلا را داریم، ضمن اینکه شهدا انتخاب شده هستند، شاید به واسطه آنان خداوند به ماهم نظری کند.»

خانواده‌های شهدا مهمانان همیشگی گلزار شهدا هستند، آنان که روزی عزیزی را در دل خاک این منطقه گذاشته‌اند و امروز به بهانه دیدار با او سری هم به قطعه شهدای گمنام زده‌اند.
محفلی به دعوت شهدا/ فانوس‌های اینجا روضه خوان اباعبدالله هستند


مراسم با خواندن آیاتی از قرآن کریم آغاز می‌شود. کم کم به جمعیت حاضران اضافه می‌شود طوری که علاوه بر فرش‌ها مابین سنگ مزار‌ها هم افرادی می‎‌نشینند، اینجا همه خاکی خاکی هستند، چه دلشان و چه سر و رویشان، زیر انداز که پیدا نکنند روی زمین می‌نشینند. سخنران مراسم اصحاب کریمی مدیر بنیاد شهید تهران و از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس است، کمی در بابا خودسازی صحبت می‌کند و سپس با خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس نامی از شهدای بهزیستی به میان می‌آورد که در اوج گمنامی به شهادت رسیده‌اند.

روضه خوان پس از دقایقی از شروع مراسم وارد مجلس می‌شود، کلامش را با روضه‌ای از حضرت رقیه (س) شروع می‌کند، دل‌های سوخته روانه خرابه شام می‌شود، اشک بر صورت حاضرین می‌نشیند و صدای گریه و شیون به هوا بلند می‌شود. بعد از یک ساعت نوحه خوانی و سینه زنی که با حضور کربلایی علی پور کاوه و مداحان نوجوان انجام می‌شود، مراسم با دعا پایان میابد، از گوشه مراسم صدای زنی را می‌شنوم که به دختر جوانی می‌گوید «خدا خیرت بده، حاجتاتو قبول کنه که واسطه خیر شدی امروز بیاییم اینجا.» از ذهنم، اما می‌گذرد این دعوت به واسطه خود شهداست که ما را به یاد خود فرا می‌خوانند، همانطور که سخنران هم تاکید کرد «اگر امروز اینجایید، یقین بدونید به دعوت شهداست.»

*دفاع  پرس
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار