وقتی در 12 بهمن 1357، حضرت امام خمینی قدم بر خاک میهن گذاردند، یک تیم مجرب نظامی از انقلابیون مسلمان، وظیفه حفاظت از ایشان را برعهده گرفته بود.
شهدای ایران: تیمی که 10 دستگاه اتومبیل ضد گلوله برای محافظت از امام و یارانشان تدارک دیده، صدها نفر افراد مسلح در فرودگاه و مسیر عبور ماشین ایشان به بهشت زهرا و سپس محل اقامتشان مستقر ساخته، برای درگیریهای احتمالی با مزدوران شاه وتانکهایی که در فرودگاه موضع گرفته بودند، سلاح آرپی جی به داخل انتقال داده و حتی مکان ایستادن هواپیمای امام را به گونهای تعیین کرده بودند که نتوانند هنگام خروج امام از هواپیما، از برج مراقبت فرودگاه، ایشان را هدف قرار دهند. 1
آن تیم نظامی مسلح به گروهی از انقلابیون پیرو امام به نام «گروه توحیدی صف» تعلق داشت و فرماندهاش، یک جوان 24 ساله رشید، زیبا و خندهرو بود که در گروه با نام «میرزا» شناخته میشد. گروهی که ابتدا با عنوان «فجر اسلام» برای پخش و توزیع اعلامیهها و متن سخنرانیهای امام به وجود آمد و سپس به مبارزه مسلحانه روی آورد.
محمد بروجردی و یارانش برای آنکه وظیفه حفاظت از امام را در روز ورودشان به میهن برعهده بگیرند، شرط و شروط چندانی نداشتند. اما برای شورای انقلاب دو گزینه مطرح شده بود؛ گزینه نخست مجاهدین خلق بودند که در آن روزها نام و نشانی برای خود داشتند علیرغم اینکه نفاقشان در داخل زندان، مارکسیست شدن آنها در بیرون زندان و تصفیههای خونین اعضای مذهبی، دیگر آبرویی برایشان در میان انقلابیون باقی نگذارده ولی پروپاگاندای رسانههای شاهنشاهی و وابسته به کانونهای معلومالحال در چند ماه منتهی به پیروزی انقلاب، مجددا خیانتها و جنایتهای آنها را در محاق برده بود.
مجاهدین خلق شرط وشروط بسیاری مطرح کردند، از قبیل دریافت مقادیر معتنابهی اسلحه و مهمات، عدم دخالت افراد دیگر حتی شورای انقلاب در حفاظت از امام و تصمیمگیری انحصاری آنها و...
اما گروه توحیدی صف، علیرغم فعالیتهای بسیار و خالصانه، گروه ناشناختهای بود که تنها نزدیکان امام از جمله آیتالله بهشتی و استاد مطهری و حاج مهدی عراقی از عملکردشان مطلع بودند. انقلابیون صف هیچ شرط خاصی برای محافظت از امام نداشتند؛ همه سلاحها را خودشان تامین میکردند و در مقابل حداکثر 150 نفر تیم پیشنهادی مجاهدین خلق، تامین 4000 نفر نیروی مسلح را برعهده گرفته بودند... اما یک شرط داشتند؛ در آن جلسه شورای انقلاب، محمد بروجردی، دکتر بهشتی را به کناری کشاند و شرط خود را آرام برای ایشان گفت:
«... هیچ کس متوجه نشود که ما افتخار این مسئولیت را به عهده گرفتهایم. میخواهیم چون گذشته ناشناخته باشیم. ترس از آن را داریم که تمام زحمات ما نزد خدا بیاثر شود. ما قصد نداریم سهمی برای خود قائل شویم.»2
محمد بروجردی و گروهش قبل از آن هم در گمنامی و تنها برای نهضت امام فعالیت کرده و جان خود را به خطرانداخته بودند. او اخلاص را از روحانیون مبارزی مانند حجتالاسلام مهدی شاه آبادی آموخت. از همان زمان و به دلیل شور انقلابی که داشت، از طریق مبارزانی همچون حاج مهدی عراقی راهی سوریه و لبنان شد، به اردوگاههای جنبش امل رفت و در آنجا با دکتر مصطفی چمران آشنا گردید و دورههای آموزش نظامی را طی کرد.
محمد بروجردی پس از بازگشت به ایران، گروه توحیدی صف را تشکیل داد و از همان لحظه نخست هدف این گروه را اربابان شاه یعنی آمریکاییها قرار داد، مستشاران نظامی آمریکا که در واقع ایران را به اشغال خود در آورده و ضمن تحقیر ایرانیها، محیط را برای غارت هرچه سهل و آسانتر غرب فراهم کرده بودند.
گروه صف در نخستین اطلاعیه خود به تاریخ 22 مرداد1357، دلیل این هدف را چنین توضیح داد:
«... عامل اصلی قتل عامهای وحشیانه و بیرحمانه ملت ما و سر منشاء فساد در کشورمان، امپریالیسم آمریکا میباشد و سردمداران آمریکا با فرستادن فاحشهها و بیماران جنگ ویتنام و به طور کلی وازدگان جامعه آمریکا در لباس کارشناسان سیاسی-نظامی-اقتصادی، سرمایههای مادی و معنوی خلق محروم ایران را مورد چپاول و غارت قرار میدهند و جامعه را به فقر و فساد و فحشاء کشانیدهاند...»3
انفجار رستوران خوانسالار تهران که مکان عیش و عشرت همین مستشاران آمریکایی بود، به عنوان اولین عملیات آنها طراحی شد و پس از آن مینیبوس این مستشاران را در مسیر لویزان منفجر کردند، همچنین به هنگام سفر جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا در دی ماه 1356 به ایران، دست به یک سری انفجارات در پایگاههای فساد رژیم شاه زدند تا نشان دهند این سرزمین اشغال شده آمریکاییها، یک جزیره ثبات نیست و بالاخره برای عملیات دیگری حمله به هلیکوپتر سازی بل را تدارک دیده بودند که بنا بر اسناد ساواک، محل جاسوسان سازمان سیا و جنایتکاران جنگ ویتنام بود.
اما هنگامی که پس از دیدار با امام در نجف، دریافتند ایشان با مبارزه مسلحانه محض و جدای از مردم، موافق نیستند، بدون هیچگونه تردیدی راه خود را اصلاح کرده و تمامی طرحهای خود برای عملیات مسلحانه خصوصا علیه ارتش را لغو نمودند چرا که امام تاکید بسیار داشتند مبنی براینکه هیچ تعرضی به ارتش نباید انجام گیرد.
بروجردی و یارانش از آن پس براساس نظر امام تنها به مسلح ماندن برای حفاظت و پشتیبانی از نهضت مردم اکتفا کردند. از همین روی بود که در راهپیماییهایی مثل راهپیمایی اربعین به طور مسلح حضور پیدا کردند تا در صورت حمله مزدوران شاه به مردم، بتوانند از آنها دفاع کنند.
سرانجام در روزهای تعیینکننده 20 و 21 و 22 بهمن به رسالتی که سالها برای خود پیشبینی کرده بودند، عمل نموده و به طور تمام عیار با عوامل رژیم شاه درگیر شده و به دفاع از مردمی پرداختند که شجاعانه نهضت امام خود را پیروی میکردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، محمد بروجردی و یارانش همچنان در کنار امام و برای حفاظت از ایشان، حضور داشتند تا اینکه غائله کردستان از همان اوان پیروزی انقلاب، همچون خنجری در پهلوی انقلاب فرو رفت.
غائله افرادی معلومالحال و نشاندار کانونهای صهیونیستی که از دیرباز مترصد چنین فرصتی برای فریب مردم پاک ضمیر کُرد و ضربه زدن به این بخش مهم سرزمین ایران بودند.
فرمان صریح امام برای نجات کردستان از دست مزدوران صهیونیسم، علیرغم همه عشق و علاقه سرشار بروجردی به ایشان، باعث شد تا از محضر مراد و رهبر و مقتدای خود دل بکند که اصلا برای او امر سهل و آسانی نبود. اما امر امام واجبالاطائه بود ولو به قیمت زیر پا گذاردن عشق و علاقه خود.
محمد بروجردی به کردستان رفت و کاری کارستان در آن خطه انجام داد، به گونهای که بسیاری از مردم کُرد را شیفته و دوستدار خویش گردانید.
حضور محمد بروجردی در کردستان، وجوه مختلفی داشت؛ او که از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، از یک سوی به مقابله بیامان با ضد انقلاب افسارگسیخته پرداخت و با تشکیل گردانهای جندالله شامل نیروهای سازماندهی شده سپاه، آنها را تار و مار کرد و شهرهایی مانند پاوه و سنندج و... را یک به یک از چنگ آنها آزاد نمود و از طرف دیگر به یاری مردم محروم کُرد شتافت و با تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، به آنها نزدیک شد و سعی کرد هرچه بیشتر در رفع محرومیتهای سالیان طولانی آنها بکوشد تا جایی که از سوی همان مردم کُرد که تا چندی قبل بنا به تبلیغات ضد انقلاب، امثال او را دشمن میپنداشتند، «مسیح کردستان» لقب گرفت.
شهيد حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) درباره آن روزهای شهید بروجردی گفته است:
«... وقتي موفق شديم ضدانقلاب را عقب بزنيم اولين ديدار ما با ايشان آغاز شد. در چهره اين مرد روحاني و اين ميرزا، تبسم عجيبي ديدم که براي اولين بار در زندگي احساس کردم با مردي آشنا شدم که در همه زمينههاي اخلاقي با ديگران تفاوت دارد. ما شاگردي اين آقا و معلم کبير و اين ميرزا را به عهده داشتيم...»4
با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای غرب شتافت و در طی یکی دو ماه، دوبار مجروح شد. پس از منطقهای شدن سپاه، با برعهده گرفتن فرماندهی سپاه غرب، نقش مهمی در مقابله با ارتش صدام ایفا کرد و در عملیات متعدد منطقه فوق طی سالهای 1360 و 1361 از جمله عملیات مطلع الفجر و فتح المبین شرکت داشت.
تشکیل تیپ ویژه شهداء و برپایی قرارگاه حمزه سیدالشهداء در آن برهه زمانی از اقدامات موثر شهید بروجردی بود که خود نیز فرماندهی قرارگاه یاد شده را برعهده گرفت. قرارگاهی که در عملیات متعدد سالهای دفاع مقدس نقش مهمی ایفا نمود. حضرت امام خمینی (رحمهًْالله علیه) با توجه به پیروزیهای پیدرپی این قرارگاه خطاب به شهید بروجردی و شهید امیر سرلشکر حسن آبشناسان (که او هم از فرماندهان قرارگاه حمزه سیدالشهداء بود) نوشتند:
«... اسلام و مسلمانان متعهد به این پیروزیهای چشمگیر شما چشم دوختهاند و از یاد هیچ یک از ما نخواهند رفت. شما فرزندان ملت هستید. فتحی که به دست شما صورت گرفت برای ملت سرافرازی بود...»5
سردار سرلشکر محمد بروجردی در تاريخ اول خرداد 1362 در حالي که با عدهاي ديگر از همرزمانش در مسير جاده مهاباد-نقده حرکت ميکرد بر اثر انفجار مين به آرزوي ديرينهاش (که سالها در نمازها و نيايشهاي نيمه شبانه از درگاه خداوند ميطلبيد) رسيد و به فوز عظيم شهادت نايل شد.
رهبر معظم انقلاب درباره شهید بروجردی فرمودهاند:
«... چهره شهید بروجردی را بازسازی کنید... آن صورت نجیب و سالم. آن آدم کمحرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهید، حالاتش را نشان بدهید.... مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یک بار در سال 1359 یا اوایل 1360 رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر میکند، مسئولیت و وظیفه است...»6
______________________________آن تیم نظامی مسلح به گروهی از انقلابیون پیرو امام به نام «گروه توحیدی صف» تعلق داشت و فرماندهاش، یک جوان 24 ساله رشید، زیبا و خندهرو بود که در گروه با نام «میرزا» شناخته میشد. گروهی که ابتدا با عنوان «فجر اسلام» برای پخش و توزیع اعلامیهها و متن سخنرانیهای امام به وجود آمد و سپس به مبارزه مسلحانه روی آورد.
محمد بروجردی و یارانش برای آنکه وظیفه حفاظت از امام را در روز ورودشان به میهن برعهده بگیرند، شرط و شروط چندانی نداشتند. اما برای شورای انقلاب دو گزینه مطرح شده بود؛ گزینه نخست مجاهدین خلق بودند که در آن روزها نام و نشانی برای خود داشتند علیرغم اینکه نفاقشان در داخل زندان، مارکسیست شدن آنها در بیرون زندان و تصفیههای خونین اعضای مذهبی، دیگر آبرویی برایشان در میان انقلابیون باقی نگذارده ولی پروپاگاندای رسانههای شاهنشاهی و وابسته به کانونهای معلومالحال در چند ماه منتهی به پیروزی انقلاب، مجددا خیانتها و جنایتهای آنها را در محاق برده بود.
مجاهدین خلق شرط وشروط بسیاری مطرح کردند، از قبیل دریافت مقادیر معتنابهی اسلحه و مهمات، عدم دخالت افراد دیگر حتی شورای انقلاب در حفاظت از امام و تصمیمگیری انحصاری آنها و...
اما گروه توحیدی صف، علیرغم فعالیتهای بسیار و خالصانه، گروه ناشناختهای بود که تنها نزدیکان امام از جمله آیتالله بهشتی و استاد مطهری و حاج مهدی عراقی از عملکردشان مطلع بودند. انقلابیون صف هیچ شرط خاصی برای محافظت از امام نداشتند؛ همه سلاحها را خودشان تامین میکردند و در مقابل حداکثر 150 نفر تیم پیشنهادی مجاهدین خلق، تامین 4000 نفر نیروی مسلح را برعهده گرفته بودند... اما یک شرط داشتند؛ در آن جلسه شورای انقلاب، محمد بروجردی، دکتر بهشتی را به کناری کشاند و شرط خود را آرام برای ایشان گفت:
«... هیچ کس متوجه نشود که ما افتخار این مسئولیت را به عهده گرفتهایم. میخواهیم چون گذشته ناشناخته باشیم. ترس از آن را داریم که تمام زحمات ما نزد خدا بیاثر شود. ما قصد نداریم سهمی برای خود قائل شویم.»2
محمد بروجردی و گروهش قبل از آن هم در گمنامی و تنها برای نهضت امام فعالیت کرده و جان خود را به خطرانداخته بودند. او اخلاص را از روحانیون مبارزی مانند حجتالاسلام مهدی شاه آبادی آموخت. از همان زمان و به دلیل شور انقلابی که داشت، از طریق مبارزانی همچون حاج مهدی عراقی راهی سوریه و لبنان شد، به اردوگاههای جنبش امل رفت و در آنجا با دکتر مصطفی چمران آشنا گردید و دورههای آموزش نظامی را طی کرد.
محمد بروجردی پس از بازگشت به ایران، گروه توحیدی صف را تشکیل داد و از همان لحظه نخست هدف این گروه را اربابان شاه یعنی آمریکاییها قرار داد، مستشاران نظامی آمریکا که در واقع ایران را به اشغال خود در آورده و ضمن تحقیر ایرانیها، محیط را برای غارت هرچه سهل و آسانتر غرب فراهم کرده بودند.
گروه صف در نخستین اطلاعیه خود به تاریخ 22 مرداد1357، دلیل این هدف را چنین توضیح داد:
«... عامل اصلی قتل عامهای وحشیانه و بیرحمانه ملت ما و سر منشاء فساد در کشورمان، امپریالیسم آمریکا میباشد و سردمداران آمریکا با فرستادن فاحشهها و بیماران جنگ ویتنام و به طور کلی وازدگان جامعه آمریکا در لباس کارشناسان سیاسی-نظامی-اقتصادی، سرمایههای مادی و معنوی خلق محروم ایران را مورد چپاول و غارت قرار میدهند و جامعه را به فقر و فساد و فحشاء کشانیدهاند...»3
انفجار رستوران خوانسالار تهران که مکان عیش و عشرت همین مستشاران آمریکایی بود، به عنوان اولین عملیات آنها طراحی شد و پس از آن مینیبوس این مستشاران را در مسیر لویزان منفجر کردند، همچنین به هنگام سفر جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا در دی ماه 1356 به ایران، دست به یک سری انفجارات در پایگاههای فساد رژیم شاه زدند تا نشان دهند این سرزمین اشغال شده آمریکاییها، یک جزیره ثبات نیست و بالاخره برای عملیات دیگری حمله به هلیکوپتر سازی بل را تدارک دیده بودند که بنا بر اسناد ساواک، محل جاسوسان سازمان سیا و جنایتکاران جنگ ویتنام بود.
اما هنگامی که پس از دیدار با امام در نجف، دریافتند ایشان با مبارزه مسلحانه محض و جدای از مردم، موافق نیستند، بدون هیچگونه تردیدی راه خود را اصلاح کرده و تمامی طرحهای خود برای عملیات مسلحانه خصوصا علیه ارتش را لغو نمودند چرا که امام تاکید بسیار داشتند مبنی براینکه هیچ تعرضی به ارتش نباید انجام گیرد.
بروجردی و یارانش از آن پس براساس نظر امام تنها به مسلح ماندن برای حفاظت و پشتیبانی از نهضت مردم اکتفا کردند. از همین روی بود که در راهپیماییهایی مثل راهپیمایی اربعین به طور مسلح حضور پیدا کردند تا در صورت حمله مزدوران شاه به مردم، بتوانند از آنها دفاع کنند.
سرانجام در روزهای تعیینکننده 20 و 21 و 22 بهمن به رسالتی که سالها برای خود پیشبینی کرده بودند، عمل نموده و به طور تمام عیار با عوامل رژیم شاه درگیر شده و به دفاع از مردمی پرداختند که شجاعانه نهضت امام خود را پیروی میکردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، محمد بروجردی و یارانش همچنان در کنار امام و برای حفاظت از ایشان، حضور داشتند تا اینکه غائله کردستان از همان اوان پیروزی انقلاب، همچون خنجری در پهلوی انقلاب فرو رفت.
غائله افرادی معلومالحال و نشاندار کانونهای صهیونیستی که از دیرباز مترصد چنین فرصتی برای فریب مردم پاک ضمیر کُرد و ضربه زدن به این بخش مهم سرزمین ایران بودند.
فرمان صریح امام برای نجات کردستان از دست مزدوران صهیونیسم، علیرغم همه عشق و علاقه سرشار بروجردی به ایشان، باعث شد تا از محضر مراد و رهبر و مقتدای خود دل بکند که اصلا برای او امر سهل و آسانی نبود. اما امر امام واجبالاطائه بود ولو به قیمت زیر پا گذاردن عشق و علاقه خود.
محمد بروجردی به کردستان رفت و کاری کارستان در آن خطه انجام داد، به گونهای که بسیاری از مردم کُرد را شیفته و دوستدار خویش گردانید.
حضور محمد بروجردی در کردستان، وجوه مختلفی داشت؛ او که از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، از یک سوی به مقابله بیامان با ضد انقلاب افسارگسیخته پرداخت و با تشکیل گردانهای جندالله شامل نیروهای سازماندهی شده سپاه، آنها را تار و مار کرد و شهرهایی مانند پاوه و سنندج و... را یک به یک از چنگ آنها آزاد نمود و از طرف دیگر به یاری مردم محروم کُرد شتافت و با تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، به آنها نزدیک شد و سعی کرد هرچه بیشتر در رفع محرومیتهای سالیان طولانی آنها بکوشد تا جایی که از سوی همان مردم کُرد که تا چندی قبل بنا به تبلیغات ضد انقلاب، امثال او را دشمن میپنداشتند، «مسیح کردستان» لقب گرفت.
شهيد حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) درباره آن روزهای شهید بروجردی گفته است:
«... وقتي موفق شديم ضدانقلاب را عقب بزنيم اولين ديدار ما با ايشان آغاز شد. در چهره اين مرد روحاني و اين ميرزا، تبسم عجيبي ديدم که براي اولين بار در زندگي احساس کردم با مردي آشنا شدم که در همه زمينههاي اخلاقي با ديگران تفاوت دارد. ما شاگردي اين آقا و معلم کبير و اين ميرزا را به عهده داشتيم...»4
با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای غرب شتافت و در طی یکی دو ماه، دوبار مجروح شد. پس از منطقهای شدن سپاه، با برعهده گرفتن فرماندهی سپاه غرب، نقش مهمی در مقابله با ارتش صدام ایفا کرد و در عملیات متعدد منطقه فوق طی سالهای 1360 و 1361 از جمله عملیات مطلع الفجر و فتح المبین شرکت داشت.
تشکیل تیپ ویژه شهداء و برپایی قرارگاه حمزه سیدالشهداء در آن برهه زمانی از اقدامات موثر شهید بروجردی بود که خود نیز فرماندهی قرارگاه یاد شده را برعهده گرفت. قرارگاهی که در عملیات متعدد سالهای دفاع مقدس نقش مهمی ایفا نمود. حضرت امام خمینی (رحمهًْالله علیه) با توجه به پیروزیهای پیدرپی این قرارگاه خطاب به شهید بروجردی و شهید امیر سرلشکر حسن آبشناسان (که او هم از فرماندهان قرارگاه حمزه سیدالشهداء بود) نوشتند:
«... اسلام و مسلمانان متعهد به این پیروزیهای چشمگیر شما چشم دوختهاند و از یاد هیچ یک از ما نخواهند رفت. شما فرزندان ملت هستید. فتحی که به دست شما صورت گرفت برای ملت سرافرازی بود...»5
سردار سرلشکر محمد بروجردی در تاريخ اول خرداد 1362 در حالي که با عدهاي ديگر از همرزمانش در مسير جاده مهاباد-نقده حرکت ميکرد بر اثر انفجار مين به آرزوي ديرينهاش (که سالها در نمازها و نيايشهاي نيمه شبانه از درگاه خداوند ميطلبيد) رسيد و به فوز عظيم شهادت نايل شد.
رهبر معظم انقلاب درباره شهید بروجردی فرمودهاند:
«... چهره شهید بروجردی را بازسازی کنید... آن صورت نجیب و سالم. آن آدم کمحرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهید، حالاتش را نشان بدهید.... مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یک بار در سال 1359 یا اوایل 1360 رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر میکند، مسئولیت و وظیفه است...»6
1- محمد؛ مسیح کردستان: زندگی نامه شهید محمد بروجردی- نصرت الله محمودزاده – انتشارات روایت فتح- ویراستار جواد کامور بخشایش- چاپ اول- 1395 2- محمد؛ مسیح کردستان: زندگی نامه شهید محمد بروجردی- پیشین 3- اعلامیه گروه توحیدی صف- سند شماره 17- تاریخ شفاهی گروههای مبارز مسلمان هفت گانه- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چاپ اول- پاییز 1383- صفحه 475 4- بروجردی محمد – خبرگزاری دفاع مقدس برگرفته از پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران تهران،مصاحبه با خانواده ودوستان شهيد– 2 دی ماه 1385 5- همان 6- همان