شهدای ایران shohadayeiran.com

به گزارش شهدای ایران وبلاگ شهیدان مولایی نوشت:

سالروز شهادت شهید مهدی زین الدین

شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم. صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار