شهدای ایران shohadayeiran.com

۲۸ آذر سال ۱۳۵۶ شمسی، آیت‌الله خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شدند؛ پس از ۶ بار دستگیری، «تبعید» به‌نظر ساواک مجازاتی بزرگ بود، ولی به‌خواست خدا «سفر» بود و «سیر آفاق و انفس» بود و خاطره‌ساز شد و مایه ‌خیر هم شد برای ایرانشهری‌ها.
به گزارش شهدای ایران، امین رحیمی: واقعه تبعید رهبر انقلاب به ایرانشهر در سیستان‌ و بلوچستان روایت‌هایی دلنشین دارد. ماجرا به‌روایت ایشان در کتاب «خون‌ دلی که لعل شد» این‌طوری شروع شد: «مرا به مرکز ساواک مشهد بردند، در یک زیرزمین جا دادند، به من اطلاع دادند که تبعیدگاهم ایرانشهر است. پس از آن به طرف زاهدان و بعد ایرانشهر حرکت کردیم. پس از آن که به این شهر رسیدیم در مقر پلیس از من تعهد گرفتند که شهر را ترک نکنم و هر روز برای امضاء به مرکز پلیس بروم. یکه‌ و‌ تنها از آنجا بیرون رفتم و سراغ مسجدی را گرفتم. مرا به مسجد «آل رسول» راهنمایی کردند... یکی از نخستین کارهای من در ایرانشهر احیاء مسجد «آل رسول» بود چون به حالت تعطیل درآمده بود. علت این مشکل این بود که بانی مسجد در شهر اقامت نداشت بلکه دهه محرم هر سال می‌آمد روضه برپا می‌کرد و برمی گشت. به‌تدریج روابط خوبی با علمای اهل سنت پیدا کردیم».

بعدها در تیرماه سال ۱۳۵۷ شمسی یک اتفاق مهم نیز افتاد؛ «پس از نماز مغرب دیدم سیل شهر را فرا گرفته و آب بالا آمده تا جایی که به ایوان مسجد هم رسیده. جریان سیل دو سه ساعت ادامه داشت. در این مدت صدای آوار خانه‌ها را یکی پس از دیگری می شنیدیم، همه‌چیز وحشتناک بود... قبلا این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیری می‌توان به تربت سیدالشهدا (ع) به اذن خدای متعال توسل جست. قطعه‌ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه پیامبر (ص) بدان شرافت بخشیده در جیبم داشتم، آن را از جیب بیرون آوردم و به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد».

برکتِ حضورِ تبعیدی‌ها!

این اتفاق سیل، خیر هم در پیش داشت به‌سبب حضور آیت‌الله خامنه‌ای در ایرانشهر و رهبر انقلاب چنین روایت کرده‌اند: «پس از آن کمیته‌ای برای کمک به سیل‌زدگان تشکیل دادیم... به شهر برگشتیم و در کمیته‌ نجات و امدادی که تشکیل داده بودیم، مستقر شدیم. خبر دادند که هشتاد درصد خانه‌های شهر ویران شده و تمام خانه‌هایی را هم که ویران نشده، آب فراگرفته است... ناگهان به ذهنم رسید مردم شهر از دیروز تاکنون غذایی نخورده‌اند و گرسنه‌اند، نانواها به علت سیل نانوایی را بسته و آب وارد مغازه‌ها شده بود... به اداره پست رفتم به آقای کفعمی در زاهدان، عالم بزرگ معروف استان سیستان‌و‌بلوچستان تلفن زدم و از ابعاد فاجعه با او صحبت کردم و گفتم ما نان و خرما و اگر بشود پنیر هرچه زودتر به هراندازه که بتوانید، نیاز داریم. از او خواستم با آقای صدوقی در یزد و با مشهد و تهران نیز تماس بگیرد و به همه اطلاع دهد که ما به غذا نیاز داریم...

دو سه ساعت بیشتر طول نکشید که یک کامیون بزرگ پر از نان و خرما و هندوانه و پنیر رسید. بلندگوی مسجد را با تلاوت قرآن باز کردیم و بعد اعلام کردیم که مسجد آل‌ رسول مرکز کمک به مردم و رساندن غذا برای نجات مردم است... در هر حال کار ما در ایرانشهر ۵۰ روز ادامه داشت. به دیدار مردم در خانه‌ها و آلونک‌ها و چادرها می‌رفتیم و تعداد افراد خانواده‌ها را آمار می‌گرفتیم... توزیع را براساس آمارهایی که نوشته بودیم، قراردادیم. برگه‌هایی برای کوپن خواربار تهیه کردیم و هر خانواده طبق برگه کوپن سهمیه دریافت می‌کرد... در پایان ۵۰ روز امدادرسانی پس از برطرف کردن آثار سیل تا جایی که می‌توانستیم جشن بزرگی برپا کردیم».

در کنار آیت‌الله خامنه‌ای گروهی از روحانیون تبعیدی نیز بودند و برای کمک به مردم آستین بالا زدند و ناجی محرومان شدند و نتیجه این شد که ساواک گزارش داد: روحانیون تبعیدی مقیم ایرانشهر به سرپرستی [آیت‌الله] سید علی حسینی خامنه‌ای ضمن تماس با اهالی شهرستان‌هایی نظیر یزد و زاهدان، آرد، برنج، نان و غیره تهیه و با در اختیار گذاردن حواله‌ای به شرح «مسجد آل رسول ـ گروه امدادی علمای اسلامی، سید علی خامنه‌ای»، مواد مزبور را بین سیل‌زدگان توزیع می‌نمایند.

احساس غربت نکردم...

دوران تبعید رهبر انقلاب آن‌قدرها که ساواک می‌خواست، طولانی نشد؛ چون سال ۱۳۵۷ بود. به‌عنوان حُسن‌ختامِ ماجراهای ایرانشهر این سخنان رهبر انقلاب را بخوانید که سال ۱۳۸۱ در جمع ایرانشهری‌ها فرمودند: «شهر عزیز ایرانشهر برای من نقطه درخشنده‌ای در خاطرات گذشته است. مردم و جوانان این شهر در این فصل خاطره تاریخی من، هر کدام نقشی و جایی دارند. اگرچه هرکسی در دوری از خانه و زندگی خود احساس غربت می‌کند اما من در سال ۵۶ و ۵۷ در ایرانشهر احساس غربت نکردم... دل‌های گرم مردم و محبت‌های جوشان آنها توانست در آن مدتی که من و بقیه دوستان تبعیدی در این شهر بودیم یک پیوند مستحکمی به‌وجود آورد. من همیشه به دوستان گفته‌ام، ایرانشهر را از خود و خود را از ایرانشهر می‌دانم».
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار