پس از خروج آمریکا از برجام، دولت همچنان ترجیح داد تا همچنان در توافقی که دستاورد آن «تقریبا هیچ» بود باقی بماند. دولت روحانی به «سندروم استکهلم» مبتلا شده بود و عاشق زندانبان خود شده بود.
به گزارش شهدای ایران، از سال ۲۰۰۵ تا کنون که ایران همواره
خواستار عضویت کامل در سازمان همکاریهای شانگهای بوده، دلایل مختلفی برای
عدم پذیرش این درخواست از سوی کشورهای عضو دائم مطرح بوده است. مشکلات
سیاسی ایران و تاجیکستان یکی از بزرگترین موانع این مهم بود که در سالهای
گذشته رفع شده بود و در صحنه سیاست عامل مهم دیگری برای این عضویت وجود
نداشت. اما چرا این اتفاق تا امروز به تاخیر افتاده بود؟
به گزارش رجا، باید کمی به عقب برگردیم.
تیرماه ۱۳۹۴ برجام امضا شده و در دی ماه همان سال اجرایی میشود. پس از ۱۴
سال، رئیس جمهور چین به تهران سفر میکند. شی جین پینگ با شش وزیر، سه
معاون نخست وزیر و تعداد زیادی از بازرگانان و رسانههای چینی وارد تهران
میشود. این رویداد در تلاقی دو اتفاق مهم برگزار میشود: دو سال پس از طرح
«جاده جدید ابریشم» و «اجرای برجام». چین، همراه دوره تحریم که در کنار
هند به عنوان اصلیترین خریداران نفت ایران حضور داشتند، اکنون و با تصور
تعلیق تحریمها به دنبال گسترش همکاریهای خود با ایران در سطح «راهبردی»
است. موضوع مهمی که پیش از سفر شی جین پینگ به تهران در طی یادداشتی در
روزنامه ایران به چاپ رسیده و در دیدار وی با رهبر انقلاب، مهر «درست و
حکمت آمیز» میخورد.
باز هم عقبتر برویم. قبل از انعقاد
برجام، در سوی دیگر دنیا، در ایالات متحده ساختار تحریمها به علت عدم
همراهی قدرتهای بزرگ فرسوده شده و کارایی سابق را ندارد. جان کری میگوید
«متحدانمان ما را همراهی نمیکنند اگر از آنها بخواهیم بیشتر از این
فداکاری کنند و منافع تجاری و بانکهای خودشان را قربانی مخالفت آمریکا
کنند» و اوباما اعتراف میکند که «برای اینکه این تحریمها ادامه پیدا کند
باید برای مثال بزرگترین بانکهای جهان را تحریم میکردیم، یا باید
کشورهایی مانند چین را از مبادلاتمان حذف میکردیم». در آمریکا جمعبندی بر
این است که همکاری ایران با کشورهای قدرتمندی مانند چین، یعنی پایان
تحریم!
به ایران برگردیم. دولت یازدهم سرمست از
توافق برجام با پشتیبانی کامل رسانههای زنجیرهای، لغو کامل تحریمها را
جشن گرفتهاند. اصحاب «امضای کری تضمین است» گویا فراموش کردهاند که برای
دوستان دوران سختی و تحریم، این میزان از سرمستی و خوشحالی برای پناه گرفتن
در دامن غرب معنای خوبی ندارد. حالا در سال ۱۳۹۴ رئیس جمهور چین به ایران
آمده و بر سر همکاری راهبردی در عالیترین سطح دو حکومت توافق شده است. اما
حسن روحانی، هیات عالی و پرتعداد چینی را یک روز بیشتر میزبانی نکرده و
مهمترین سفر دیپلماتیک آن ایام را «یک روزه» جمع و جور میکند و پرونده
تفاهم راهبردی با چین به بایگانی وزارت خارجه میرود.
این اما پایان ماجرا نبود. گویا
غربگرایان اصرار داشتند تا پیام روشنی به دوستان دوران تحریم بدهند: «شما
فقط در دوره سختی به درد ما میخورید و اکنون دوره خوشی ماست!». حسن روحانی
دقیقا روز بعد از بدرقه چینیها، عازم اروپا است تا ماه عسل توافق را در
پاریس و رم بگذارند. اما او به طرز تحقیرآمیزی از سوی ایتالیا و فرانسه
مورد استقبال قرار میگیرد. در رم، زیر مجسمه امپراتور فاتح ایران در دوران
اشکانی پذیرایی میشود و در الیزه هم با استقبالی خلاف عرف دیپلماتیک
روبرو میشود.
ماجرا به همین جا ختم نشد، شرکتهای
اروپایی که در آستانه ورشکستگی بودند با حضور در بازار ایران توانستند خود
را بازیابی کنند و رقبای چینی خود را با حمایت سیاسی دولت ایران از دور
خارج کنند. داستان خداحافظی شرکت CNPC چین و جایگزینی آن با توتال از پروژه
پارس جنوبی نماد کامل این روند بود که در نهایت نیز به شکل یک طرفه از سوی
این شرکت لغو شد و توتال با مجموعه اطلاعات ذیقیمت از صنعت نفت و گاز
کشور، ایران را ترک کرد.
پس از خروج آمریکا از برجام، دولت همچنان
ترجیح داد تا همچنان در توافقی که دستاورد آن «تقریبا هیچ» بود باقی بماند.
دولت روحانی به «سندروم استکهلم» مبتلا شده بود و عاشق زندانبان خود شده
بود. به هیچ قیمتی حاضر نبود فرمان سیاست خارجی خود را از غرب به سمت شرق
بچرخاند و پیام همکاری به خاور دور ارسال کند. برجام، نیمه جان شده و البته
تحریمها بازگشته است. دولت همچنان به غرب چشم دوخته و توجیه ثابتی برای
فاصله گرفتن از شرق دارد: «تحریم و FATF».
هیچ چیز متناقضتر از این نیست که برای
پیوستن به سازمانی چون شانگهای، که کارکرد آن همکاریهای فرامنطقهای است و
پیگیری آن برای خنثی کردن تحریم از نان شب واجبتر است، توجیهاتی از جنس
خود تحریم آورده شود. خلاصه استدلال دولت این بود: «من چون تحریم هستم،
نمیتوانم تحرم را خنثی کنم»! کشورهای عضو شانگهای و از جمله چین، با نحوه
تعاملی که دولت روحانی با غرب در پیش گرفته بود، هیچگاه نمیتوانستند خیال
خود را از عضویت دائم ایران در این سازمان راحت ببینند و همواره نگاهی
تردیدآمیز به این اتفاق داشتند. دولت ایران نیز البته نه تنها تلاشی برای
رفع این ذهنیت نکرد، بلکه با بیعملی و اصرار خود بر برجام در کما رفته و
دل خوش کردن به سراب «اینستکس» طرف شرقی را درباره قضاوت خود مطمئن میکرد.
تا اینکه پس از سالها، پرونده تفاهم
راهبردی با چین از بایگانی وزارت خارجه بیرون آمد و از سوی سطوح عالیتر
نظام، در سال ۱۳۹۹ پیام احیای روابط با چین به پکن ارسال شد. دستگاه
دیپلماسی موظف شد تا این پروژه را مستقل از رویکردهای خود و در سطحی بالاتر
دنبال کند و علی لاریجانی که در گذشته در جریان این روند قرار داشت، به
عنوان رابط اصلی این تفاهم در نظر گرفته شد. امضای تفاهم راهبردی ایران و
چین آنقدر برای آمریکا مهم است که جو بایدن در فرودگاه و پای هواپیما به آن
واکنش نشان میدهد: «من سالهاست نگران این موضوع بودهام». او به خوبی از
اثرات این همکاری آگاه است و چه بسا اظهارات اوباما درباره ناکارآمد شدن
تحریمهای ایران را نیز خودش برای او نوشته باشد.
دولت دوازدهم رو به پایان گرفته و ظریف
باید تجربه توافق برجام را در تاریخ ثبت کند. او نامهای دویست صفحهای به
سازمان ملل نوشته و اسم آن را «شش سال بدعهدی غرب» میگذارد. او در همان
روزهای پایانی دولت در اعترافی دیرهنگام میگوید: «اگر در مورد ضرورت کار
متوازن با شرق و غرب به اجماع ملی رسیده بودیم و با خوشخیالی، دوستان
دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود نرنجاده بودیم،
دوستان ما سرخورده نمیشدند و در دوران سختی ما را رها نمی کردند».
سیدابراهیم رئیسی از روزهای آغاز کار خود،
بر نگاه به شرق و چندجانبهگرایی و تمرکز بر همسایگان تاکید دارد. مواضع
قاطع او در نخستین نشست خبری پس از انتخابات و نطق تحلیف، دوستان و
همسایگان ایران را از آغاز دور جدید دیپلماسی آگاه کرد. ترکیب
امیرعبداللهیان آشنا با منطقه و همسایگان، علی باقری قاطع در مذاکره و مهدی
صفری متخصص در دیپلماسی اقتصادی، اثر خود را در ارسال پیام به آسیا نشان
داد و آغوش باز سازمان شانگهای برای عضویت دائم ایران اولین پیامد آن است.