به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود.
به گزارش شهدای ایران، به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود. موضوع سخنرانی این مجلس، "مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)" است و متن پیش رو حاصل سخنرانی شبهای چهارم، پنجم و ششم ماه محرم است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ التِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیةَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَةِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجعَل جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسلامیَّه فی اَنحاءِ العالَم سِیَّما حُضّارَ هذَا المَجلِس فی دِرعِكَ الحَصِينَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِيهَا مَن تُرِيدُ.
خلاصهی مباحث شب گذشته
محور بحث ما مقام اصحاب سالار شهیدان صلوات الله و سلامه علیه بود. نام مبارک یکی از اصحاب به نام محمد بن عبدالله بن جعفر طیار برده شد که بنابر تحقیقی که محققین دارند، ایشان فرزند همسر زینب کبری سلام الله علیها است؛ یعنی از جهت مادری، زینب کبری مادر ایشان نیست و زینب کبری مادر عون، فرزند دیگر [عبدالله]، است؛ عون بن عبدلله بن جعفر طیار.
عرض کردیم که از محمد بن عبدلله در تاریخ و مقاتل چیزی جز یک رجز مختصر نقل نشده است که این رجز را در میدان جنگ، در مقابل سپاه دشمن و لحاظاتی قبل از شهادت بر زبانشان جاری نمودهاند. عرض کردیم که اگر بخواهیم به همهی ابعاد همین رجز -که پنج مصراع است- رسیدگی کنیم، به لحاظ معارف بلندی که در این رجز هست، ما باید برای تبیین همین رجز یک دهه وقت بگذاریم. لکن به طور اجمال بعضی از نکاتی که این رجز دارد را خدمت عزیزان عرض میکنیم.
یکی از این نکات را در دو جلسه مورد بحث قرار دادیم و آن این بود که وقتی که محمد بن عبدالله مقابل سپاه دشمن قرار میگیرد، اینگونه رجز میخواند: «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ».
اینجا عرض کردیم که یک شکایت الی الله داریم و یک شکایت من الله و عرض کردیم که یک شکایت ممدوح داریم و یک شکایت مذموم و باز عرض کردیم که یک شکایت از خود داریم و یک شکایت از خلق خدا. که بحث اینها در جلسهی قبل خدمت عزیزان طرح شد که دیگر نیازی به تکرار ندارد.
انجام وظایف عبودی در کنار شکوی
یک نکته در باب شکوی و شکایت الی الله، یعنی شکایت به خدا -چه شکایت از خود به خدا و چه شکایت از خلق به خدا- مطرح است که این را عرض میکنیم و وارد نکته بعدی میشویم. آن [نکته] این است که معنای شکایت الی الله بیتحرکی و انزوا و خمودگی نیست.
بلکه انسان وظایف عبودی خودش را چه در باب جهاد اکبر که همان جهاد با نفس است و چه در باب جهاد اصغر که مبارزه با دشمن بیرون است، در عین اینکه شکوی به حضرت حق دارد، این وظایف عبودی خودش را در هر دو بخش انجام میدهد.
لذا شما میبینید که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار در حالی این رجز را میخواند که وسط میدان آمده است و میداند لحظاتی بعد به فوز عظیم شهادت نائل میشود.
پس معنای شکوی و شکایت به سوی خدا، این نیست که انسان در گوشهای بنشیند و فقط بگوید من به خدا شکایت میکنم یا در باب جهاد با نفس بدون اینکه گامهای جدی عملی و استوار بردارد و عظم جدی بر تهذیب نفس داشته باشد، مناجات شاکین امام زینالعابدین صلوات الله و سلامه علیه را فقط در حد یک شکایت کردن بخواند اما هیچ اقدامی نداشته باشد. این نکتهای بود که باید خدمت عزیزان عرض میکردم.
کوری باطنی
محمد بن عبدلله وقتی رجز می خواند، اینطور عرض میکند که «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ»؛ من از این دشمنان به خدا شکایت میکنم. بعد شروع میکند به توصیف کردن این دشمنان که اینها چه ویژگی هایی دارند.
«فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ»؛ میگوید از کارها و افعال اینها که در پستی کوری و نابینایی قرار گرفته اند به خدا شکایت میکنم.
تعبیری که جناب محمد بن عبدلله دارند، تعبیر به «عُمْيَان» -«عُمْيَان» یعنی همین کوری- یعنی اینها در پستی کوری قرار گرفتهاند.
این چه کوریی است؟ او انگشت گذاشته است روی یکی از آن مسائل و معارف عمیق قرآنی که ذات اقدس ربوبی از جلوه و ظهور و انکشاف این مسئله در عالم قیامت پردهبرداری میکند و این مسئهای بسیار راهگشا و هشداردهنده و انذارکننده برای همهی ما است.
وقتی جناب محمد بن عبدلله تعبیر میکند به «عُمْيَان» که از کوری اینها من به خدا شکایت میکنم، خب اینها واقعا کور بودند؟ اینها از بینایی ظاهری برخوردار بودند، اینها که کور نبودند.
اینها کسانی بودند که در درجهی بینایی ظاهری در حدی بودند که حرمله هم قلب و سینه اباعبدلله را نشانه میگیرد و تیر سهشعبه را رها میکند و به هدف می نشاند و هم به قدری از بینایی ظاهری برخوردار است که گلوی نازنین علیاصغر را، آن هم روی دوش پدر، از فاصلهی دور هدف می گیرد و این تیر سهشعبه را به گلوی علیاصغر مینشاند.
پس اینها کور نبودند. این کوری چه کوریی است که محمد بن عبدالله از کوری اینها به خدا شکایت میکند؟
از این کوری در فرهنگ قرآن تعیبر به کوری باطنی میشود که این کوری باطنی هم مراتبی دارد. یعنی خود ما، من خودم را عرض میکنم، خود ما هم یک مراتبی از این کوری باطنی را متاسفانه داریم و درگیرش هستیم و اگر در این عالم تلاش جدی برای رفعش نداشته باشیم، آثارش در عالم آخرت ظهور و بروز خواهد کرد.
این حقیقت را ذات اقدس ربوبی در قرآن بیان کرده است. پس ببینید محمد بن عبدالله بن جعفر طیار، یک جوان، چقدر انسان بامعرفت و آشنا با معارف قرآنی است که قبل از شهادتش در قالب چند مصراع چه معارفی را در میدان نبرد ظهور و بروز میدهد.
قرآن میفرماید «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ»؛ در رابطه با گمراهان میفرماید اینها چشمشان کور نیست؛ «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ». اینکه چشمها کور نیست یعنی دید ظاهریشان کار میکند، قدرت بینایی ظاهریشان فعال است. خب مشکل کجاست؟ «وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»؛ چشم دل اینها است که بینایی خودش را از دست داده است و نمیبیند.
ببینید ما هم دید ظاهری داریم، هم دید باطنی؛ چشم ظاهری داریم، چشم باطنی داریم؛ زبان ظاهری داریم، زبان باطنی داریم؛ گوش ظاهری داریم، گوش باطنی داریم؛ لذا شما وقتی که بیدار هستید، چشمتان میبیند، گوشتان میشنود، زبانتان کار میکند اما وقتی میخوابید، یک خوابی را میبینید، در این مشاهدهای که در عالم رویا دارید، حرفهایی را میشنوید با اینکه صدای اطرافیانی که نزد شما حرکت میکنند نمیشنوید.
پس معلوم میشود گوش دیگری در کار است که میشنوید. این گوش ظاهری اگر میخواست بشنود، باید سر و صداها [اطراف] را میشنید. یا در همان عالم خواب شما حرفهایی میزنید، سخنهایی میگویید، درحالیکه هرکس شما را نگاه کند، میگوید دهان شما بسته است و زبان شما حرکت نمیکند.
چشم شما حقایقی را میبیند که حالا یا اینها اموری شادیبخش و بشارتآمیز هست یا اندوه و غم و ... را به دنبال دارد؛ امور سوء است، امور شرّی را مشاهده میکنید؛ خب چشم شما بسته است؛ معلوم میشود که چشم دیگری هست که با آن چشم شما دارید اینها را نگاه میکنید.
قرآن میفرماید که «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» چشم ظاهر اینها میبیند اما چشم باطن اینها و چشم قلب اینها کور است، نابینا است، نمیبیند.
در یک جای دیگر میفرماید که «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» اینها گوش باطنشان کر است؛ زبان باطنشان لال است؛ دیدهی باطنشان نابینا است؛ به حقایق اعتراف نمیکنند؛ حقایق را نمیشنوند؛ حقایق را نمیبینند؛ حقایق هست اما اینها نمی بینند؛ حقایق هست اما اعتراف به این حقایق را نمیکنند؛ کلام پیغمبر هست، کلام خدا هست، واقعیت دارد اما مثل کسی که کر است و کور است و لال است، از کنار این آیات الهی و کلمات ذوات طاهرهی معصومین صلوات الله علیهم عبور میکنند.
نگاه به دنیا منشأ کوری باطنی
خب ببینید عزیزان، جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار میگوید «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ، فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ». [در] اینجا ما باید منشأ را پیدا کنیم، [منشأ] اینکه میگوید من از کوری اینها -که کوری باطنی است- به خدا شکایت میکنم، منشأ این کوری کجاست؟ چه چیزی باعث شده است که سپاه دشمن به این رذیله، یعنی کوری باطنی و ندیدن حقایق، ابتلا پیدا کند؟ منشأش چیست؟ منشأش را وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه در نهجالبلاغه بیان فرمودهاند.
هر دو استاد بزرگوار ما، مرحوم آیتالله جعفری و مرحوم آیتالله پهلوانی، میفرمودند مرحوم علامه مکرر این بیان امیرالمومنین، بیان راهگشا و کوتاه اما فوقالعاده عمیق، را بیان میکردند.
بیان و تعبیر حضرت این است، میفرماید: «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا»؛ هرکس نگاه کند به سبب دنیا، به دنیا نگاه کند، «بَصَّرَتْهُ»؛ دنیا او را بینا میکند، بصیر میکند و «وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ». ببینید به «أَعْمَىٰ» تعبیر شده است، «أَعْمَتْهُ». همان کلامی که هم در قرآن و هم در کلام محمد بن عبدالله بود؛ «أَعْمَتْهُ». کسی که به دنیا نگاه کند، دنیا او را کور میکند. این را باید ما یک مقداری توضیح بدهیم.
توضیحش این است که ما یک «بِهِ یُنظَر» داریم و یک «فِیهِ یُنظَر». اگر بخواهیم این را در قالب مثال تبیین کنیم، آینه را باید مثال بزنیم.
وقتی که شما به یک مغازهی آینهفروشی می روید که آینهای را برای منزلتان بخرید، نگاه شما به این آینه «فِیهِ یُنظَر» است؛ یعنی در این آینه نگاه میکنید [تا] ببینید جیوهاش در چه پایهای است، تاب دارد، صاف است، براق است، زیبا نشان میدهد.
این نگاه شما هنگام خرید آینه، «فِیهِ یُنظَر» است؛ یعنی به خود این آینه نگاه میکنید. اگر نگاه ما به دنیا «فِیهِ یُنظَر» باشد، «أَعْمَتْهُ» دنیا ما را کور میکند. اما وقتی این آینه در خانهی شما نصب میشود وقتی میروید جلوی این آینه میایستید؛ میخواهید موی خودتان و محاسن خودتان را تنظیم کنید، اینجا نگاه شما به آینه «فِیهِ یُنظَر» نیست، به آینه نگاه نمیکنید، به چهرهی خودتان نگاه میکنید.
به اینکه به چهرهی خودتان نگاه میکنید و در همین آینه نگاه میکنید تا خودتان را ببینید، میگویند «بِهِ یُنظَر»؛ یعنی به سبب آینه شما نگاه میکنید [تا] خودتان را ببینید. اینجا آینه جنبهی آنی و مقدماتی پیدا میکند؛ شما دیگر به آینه استقلال نمیدهید.
خاک کربلا، معراج قرب اصحاب
اگر نگاه ما به دنیا یک چنین نگاهی باشد، دنیا ما را بینا میکند؛ «وَ فِی کُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ». اگر انسان به دنیا به عنوان وسیله، به عنوان یک آیینهای که میخواهد جمال حضرت حق و کمالات و صفات ذات اقدس ربوبی را در آن مشاهده کند [نگاه کند]، این دنیا انسان را نه فقط کور نمیکند [بلکه] انسان را بینا میکند، چشم دل انسان را باز میکند.
کسانی که در این طرف لشکر بودند، یعنی در صف یاران حسین بن علی، نگاهشان به دنیا «بِهِ یُنظَر» بود؛ دنیا برای اینها هدف نبود، دنیا وسیله بود؛ دنیا وسیلهی کمال بود، خاک کربلا برای اینها معراج قرب بود؛ آنها اینطور به دنیا نگاه کردند.
کسانی که در مقابل بودند به دنیا به عنوان «فِیهِ یُنظَر» نگاه کردند؛ دنیا را هدف گرفتند. حتی اباعبدالله صلوات الله و سلامه علیه به اینها وعدهی دنیا هم داد اما چون تردید داشتند، وعدهی حضرت را نپذیرفتند و دست به این جنایت بیبدل تاریخ هستی زدند.
این خطر برای همهی ما هست؛ تمام مسئولین ما در این چهل سال، رفقای ما، دوستان ما، بستگان ما؛ منشأ لغزشهای آنهایی که لغزش پیدا کردهاند، در همین نگرششان به دنیا است که «بِهِ یُنظَر» است یا «فِیهِ یُنظَر».
برای من و شما هم هیچ تضمین نیست. باید دائماً مراقب باشیم که نگاه ما به این دنیا چگونه است «بِهِ یُنظَر» است یا «فِیهِ یُنظَر». اگر «فِیهِ یُنظَر» است دنیا چشم ما را کور میکند. اگر «بِهِ یُنظَر» است دنیا چشم ما را بینا میکند.
قیامت ظرف ظهور حقایق
خب قیامت ظرف حدوث حقایق نیست. این را خوب دقت بفرماید! ما یک حدوث داریم، یک ظهور داریم. قیامت ظرف ظهور حقایق است؛ یعنی حقایق هست، آنجا ظهور پیدا میکند، آشکار می شود، نه اینکه نباشد و در عالم قیامت حدوث پیدا کند.
اینجا چشم ظاهری ما میبیند اما چشم دل ما کور است. در عالم قیامت این کوری باطنی ما ظهور پیدا میکند و ما کور محشور خواهیم شد و آن کسی که در عالم دنیا چشمش کور است -ما میگوییم روشندل، میگوییم نابینا است- اگر در عالم دنیا چشم باطنش باز باشد، در عالم قیامت بینا محشور میشود که حالا اینجا مطالبی هست از آیات قرآن و بعضی از روایات، اگر عمری باقی باشد انشاءالله فردا شب عرض خواهیم کرد.
قیامت ظرف ظهور حقایق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ التِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیةَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَةِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجعَل جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسلامیَّه فی اَنحاءِ العالَم سِیَّما حُضّارَ هذَا المَجلِس فی دِرعِكَ الحَصِينَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِيهَا مَن تُرِيدُ.
خلاصهی مباحث شب گذشته
محور بحث ما مقام اصحاب سالار شهیدان صلوات الله و سلامه علیه بود. نام مبارک یکی از اصحاب به نام محمد بن عبدالله بن جعفر طیار برده شد که بنابر تحقیقی که محققین دارند، ایشان فرزند همسر زینب کبری سلام الله علیها است؛ یعنی از جهت مادری، زینب کبری مادر ایشان نیست و زینب کبری مادر عون، فرزند دیگر [عبدالله]، است؛ عون بن عبدلله بن جعفر طیار.
عرض کردیم که از محمد بن عبدلله در تاریخ و مقاتل چیزی جز یک رجز مختصر نقل نشده است که این رجز را در میدان جنگ، در مقابل سپاه دشمن و لحاظاتی قبل از شهادت بر زبانشان جاری نمودهاند. عرض کردیم که اگر بخواهیم به همهی ابعاد همین رجز -که پنج مصراع است- رسیدگی کنیم، به لحاظ معارف بلندی که در این رجز هست، ما باید برای تبیین همین رجز یک دهه وقت بگذاریم. لکن به طور اجمال بعضی از نکاتی که این رجز دارد را خدمت عزیزان عرض میکنیم.
یکی از این نکات را در دو جلسه مورد بحث قرار دادیم و آن این بود که وقتی که محمد بن عبدالله مقابل سپاه دشمن قرار میگیرد، اینگونه رجز میخواند: «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ».
اینجا عرض کردیم که یک شکایت الی الله داریم و یک شکایت من الله و عرض کردیم که یک شکایت ممدوح داریم و یک شکایت مذموم و باز عرض کردیم که یک شکایت از خود داریم و یک شکایت از خلق خدا. که بحث اینها در جلسهی قبل خدمت عزیزان طرح شد که دیگر نیازی به تکرار ندارد.
انجام وظایف عبودی در کنار شکوی
یک نکته در باب شکوی و شکایت الی الله، یعنی شکایت به خدا -چه شکایت از خود به خدا و چه شکایت از خلق به خدا- مطرح است که این را عرض میکنیم و وارد نکته بعدی میشویم. آن [نکته] این است که معنای شکایت الی الله بیتحرکی و انزوا و خمودگی نیست.
بلکه انسان وظایف عبودی خودش را چه در باب جهاد اکبر که همان جهاد با نفس است و چه در باب جهاد اصغر که مبارزه با دشمن بیرون است، در عین اینکه شکوی به حضرت حق دارد، این وظایف عبودی خودش را در هر دو بخش انجام میدهد.
لذا شما میبینید که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار در حالی این رجز را میخواند که وسط میدان آمده است و میداند لحظاتی بعد به فوز عظیم شهادت نائل میشود.
پس معنای شکوی و شکایت به سوی خدا، این نیست که انسان در گوشهای بنشیند و فقط بگوید من به خدا شکایت میکنم یا در باب جهاد با نفس بدون اینکه گامهای جدی عملی و استوار بردارد و عظم جدی بر تهذیب نفس داشته باشد، مناجات شاکین امام زینالعابدین صلوات الله و سلامه علیه را فقط در حد یک شکایت کردن بخواند اما هیچ اقدامی نداشته باشد. این نکتهای بود که باید خدمت عزیزان عرض میکردم.
کوری باطنی
محمد بن عبدلله وقتی رجز می خواند، اینطور عرض میکند که «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ»؛ من از این دشمنان به خدا شکایت میکنم. بعد شروع میکند به توصیف کردن این دشمنان که اینها چه ویژگی هایی دارند.
«فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ»؛ میگوید از کارها و افعال اینها که در پستی کوری و نابینایی قرار گرفته اند به خدا شکایت میکنم.
تعبیری که جناب محمد بن عبدلله دارند، تعبیر به «عُمْيَان» -«عُمْيَان» یعنی همین کوری- یعنی اینها در پستی کوری قرار گرفتهاند.
این چه کوریی است؟ او انگشت گذاشته است روی یکی از آن مسائل و معارف عمیق قرآنی که ذات اقدس ربوبی از جلوه و ظهور و انکشاف این مسئله در عالم قیامت پردهبرداری میکند و این مسئهای بسیار راهگشا و هشداردهنده و انذارکننده برای همهی ما است.
وقتی جناب محمد بن عبدلله تعبیر میکند به «عُمْيَان» که از کوری اینها من به خدا شکایت میکنم، خب اینها واقعا کور بودند؟ اینها از بینایی ظاهری برخوردار بودند، اینها که کور نبودند.
اینها کسانی بودند که در درجهی بینایی ظاهری در حدی بودند که حرمله هم قلب و سینه اباعبدلله را نشانه میگیرد و تیر سهشعبه را رها میکند و به هدف می نشاند و هم به قدری از بینایی ظاهری برخوردار است که گلوی نازنین علیاصغر را، آن هم روی دوش پدر، از فاصلهی دور هدف می گیرد و این تیر سهشعبه را به گلوی علیاصغر مینشاند.
پس اینها کور نبودند. این کوری چه کوریی است که محمد بن عبدالله از کوری اینها به خدا شکایت میکند؟
از این کوری در فرهنگ قرآن تعیبر به کوری باطنی میشود که این کوری باطنی هم مراتبی دارد. یعنی خود ما، من خودم را عرض میکنم، خود ما هم یک مراتبی از این کوری باطنی را متاسفانه داریم و درگیرش هستیم و اگر در این عالم تلاش جدی برای رفعش نداشته باشیم، آثارش در عالم آخرت ظهور و بروز خواهد کرد.
این حقیقت را ذات اقدس ربوبی در قرآن بیان کرده است. پس ببینید محمد بن عبدالله بن جعفر طیار، یک جوان، چقدر انسان بامعرفت و آشنا با معارف قرآنی است که قبل از شهادتش در قالب چند مصراع چه معارفی را در میدان نبرد ظهور و بروز میدهد.
قرآن میفرماید «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ»؛ در رابطه با گمراهان میفرماید اینها چشمشان کور نیست؛ «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ». اینکه چشمها کور نیست یعنی دید ظاهریشان کار میکند، قدرت بینایی ظاهریشان فعال است. خب مشکل کجاست؟ «وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»؛ چشم دل اینها است که بینایی خودش را از دست داده است و نمیبیند.
ببینید ما هم دید ظاهری داریم، هم دید باطنی؛ چشم ظاهری داریم، چشم باطنی داریم؛ زبان ظاهری داریم، زبان باطنی داریم؛ گوش ظاهری داریم، گوش باطنی داریم؛ لذا شما وقتی که بیدار هستید، چشمتان میبیند، گوشتان میشنود، زبانتان کار میکند اما وقتی میخوابید، یک خوابی را میبینید، در این مشاهدهای که در عالم رویا دارید، حرفهایی را میشنوید با اینکه صدای اطرافیانی که نزد شما حرکت میکنند نمیشنوید.
پس معلوم میشود گوش دیگری در کار است که میشنوید. این گوش ظاهری اگر میخواست بشنود، باید سر و صداها [اطراف] را میشنید. یا در همان عالم خواب شما حرفهایی میزنید، سخنهایی میگویید، درحالیکه هرکس شما را نگاه کند، میگوید دهان شما بسته است و زبان شما حرکت نمیکند.
چشم شما حقایقی را میبیند که حالا یا اینها اموری شادیبخش و بشارتآمیز هست یا اندوه و غم و ... را به دنبال دارد؛ امور سوء است، امور شرّی را مشاهده میکنید؛ خب چشم شما بسته است؛ معلوم میشود که چشم دیگری هست که با آن چشم شما دارید اینها را نگاه میکنید.
قرآن میفرماید که «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» چشم ظاهر اینها میبیند اما چشم باطن اینها و چشم قلب اینها کور است، نابینا است، نمیبیند.
در یک جای دیگر میفرماید که «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» اینها گوش باطنشان کر است؛ زبان باطنشان لال است؛ دیدهی باطنشان نابینا است؛ به حقایق اعتراف نمیکنند؛ حقایق را نمیشنوند؛ حقایق را نمیبینند؛ حقایق هست اما اینها نمی بینند؛ حقایق هست اما اعتراف به این حقایق را نمیکنند؛ کلام پیغمبر هست، کلام خدا هست، واقعیت دارد اما مثل کسی که کر است و کور است و لال است، از کنار این آیات الهی و کلمات ذوات طاهرهی معصومین صلوات الله علیهم عبور میکنند.
نگاه به دنیا منشأ کوری باطنی
خب ببینید عزیزان، جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار میگوید «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ، فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ». [در] اینجا ما باید منشأ را پیدا کنیم، [منشأ] اینکه میگوید من از کوری اینها -که کوری باطنی است- به خدا شکایت میکنم، منشأ این کوری کجاست؟ چه چیزی باعث شده است که سپاه دشمن به این رذیله، یعنی کوری باطنی و ندیدن حقایق، ابتلا پیدا کند؟ منشأش چیست؟ منشأش را وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه در نهجالبلاغه بیان فرمودهاند.
هر دو استاد بزرگوار ما، مرحوم آیتالله جعفری و مرحوم آیتالله پهلوانی، میفرمودند مرحوم علامه مکرر این بیان امیرالمومنین، بیان راهگشا و کوتاه اما فوقالعاده عمیق، را بیان میکردند.
بیان و تعبیر حضرت این است، میفرماید: «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا»؛ هرکس نگاه کند به سبب دنیا، به دنیا نگاه کند، «بَصَّرَتْهُ»؛ دنیا او را بینا میکند، بصیر میکند و «وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ». ببینید به «أَعْمَىٰ» تعبیر شده است، «أَعْمَتْهُ». همان کلامی که هم در قرآن و هم در کلام محمد بن عبدالله بود؛ «أَعْمَتْهُ». کسی که به دنیا نگاه کند، دنیا او را کور میکند. این را باید ما یک مقداری توضیح بدهیم.
توضیحش این است که ما یک «بِهِ یُنظَر» داریم و یک «فِیهِ یُنظَر». اگر بخواهیم این را در قالب مثال تبیین کنیم، آینه را باید مثال بزنیم.
وقتی که شما به یک مغازهی آینهفروشی می روید که آینهای را برای منزلتان بخرید، نگاه شما به این آینه «فِیهِ یُنظَر» است؛ یعنی در این آینه نگاه میکنید [تا] ببینید جیوهاش در چه پایهای است، تاب دارد، صاف است، براق است، زیبا نشان میدهد.
این نگاه شما هنگام خرید آینه، «فِیهِ یُنظَر» است؛ یعنی به خود این آینه نگاه میکنید. اگر نگاه ما به دنیا «فِیهِ یُنظَر» باشد، «أَعْمَتْهُ» دنیا ما را کور میکند. اما وقتی این آینه در خانهی شما نصب میشود وقتی میروید جلوی این آینه میایستید؛ میخواهید موی خودتان و محاسن خودتان را تنظیم کنید، اینجا نگاه شما به آینه «فِیهِ یُنظَر» نیست، به آینه نگاه نمیکنید، به چهرهی خودتان نگاه میکنید.
به اینکه به چهرهی خودتان نگاه میکنید و در همین آینه نگاه میکنید تا خودتان را ببینید، میگویند «بِهِ یُنظَر»؛ یعنی به سبب آینه شما نگاه میکنید [تا] خودتان را ببینید. اینجا آینه جنبهی آنی و مقدماتی پیدا میکند؛ شما دیگر به آینه استقلال نمیدهید.
خاک کربلا، معراج قرب اصحاب
اگر نگاه ما به دنیا یک چنین نگاهی باشد، دنیا ما را بینا میکند؛ «وَ فِی کُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ». اگر انسان به دنیا به عنوان وسیله، به عنوان یک آیینهای که میخواهد جمال حضرت حق و کمالات و صفات ذات اقدس ربوبی را در آن مشاهده کند [نگاه کند]، این دنیا انسان را نه فقط کور نمیکند [بلکه] انسان را بینا میکند، چشم دل انسان را باز میکند.
کسانی که در این طرف لشکر بودند، یعنی در صف یاران حسین بن علی، نگاهشان به دنیا «بِهِ یُنظَر» بود؛ دنیا برای اینها هدف نبود، دنیا وسیله بود؛ دنیا وسیلهی کمال بود، خاک کربلا برای اینها معراج قرب بود؛ آنها اینطور به دنیا نگاه کردند.
کسانی که در مقابل بودند به دنیا به عنوان «فِیهِ یُنظَر» نگاه کردند؛ دنیا را هدف گرفتند. حتی اباعبدالله صلوات الله و سلامه علیه به اینها وعدهی دنیا هم داد اما چون تردید داشتند، وعدهی حضرت را نپذیرفتند و دست به این جنایت بیبدل تاریخ هستی زدند.
این خطر برای همهی ما هست؛ تمام مسئولین ما در این چهل سال، رفقای ما، دوستان ما، بستگان ما؛ منشأ لغزشهای آنهایی که لغزش پیدا کردهاند، در همین نگرششان به دنیا است که «بِهِ یُنظَر» است یا «فِیهِ یُنظَر».
برای من و شما هم هیچ تضمین نیست. باید دائماً مراقب باشیم که نگاه ما به این دنیا چگونه است «بِهِ یُنظَر» است یا «فِیهِ یُنظَر». اگر «فِیهِ یُنظَر» است دنیا چشم ما را کور میکند. اگر «بِهِ یُنظَر» است دنیا چشم ما را بینا میکند.
جلسه پنجم
قیامت ظرف ظهور حقایق
خب قیامت ظرف حدوث حقایق نیست. این را خوب دقت بفرماید! ما یک حدوث داریم، یک ظهور داریم. قیامت ظرف ظهور حقایق است؛ یعنی حقایق هست، آنجا ظهور پیدا میکند، آشکار می شود، نه اینکه نباشد و در عالم قیامت حدوث پیدا کند.
اینجا چشم ظاهری ما میبیند اما چشم دل ما کور است. در عالم قیامت این کوری باطنی ما ظهور پیدا میکند و ما کور محشور خواهیم شد و آن کسی که در عالم دنیا چشمش کور است -ما میگوییم روشندل، میگوییم نابینا است- اگر در عالم دنیا چشم باطنش باز باشد، در عالم قیامت بینا محشور میشود که حالا اینجا مطالبی هست از آیات قرآن و بعضی از روایات، اگر عمری باقی باشد انشاءالله فردا شب عرض خواهیم کرد.
قیامت ظرف ظهور حقایق
یکی از مباحث مهمی که در باب قیامت مطرح است این است که عالم قیامت ظرف ظهور است؛ ظهور حقایق. عالم قیامت ظرف حدوث نیست، عالم دنیا ظرف حدوث است؛ افعالی را انسان انجام میدهد، کارهایی را صورت میدهد، حرفهایی را میزند، قدم میزند، اینها همه حوادثی است که در عالم دنیا حدوث پیدا میکند.
یا انسان به صفاتی آراسته میشود. اینها در همین عالم دنیا اتفاق میافتد اما این امور ظاهری که در عالم دنیا اتفاق میافتد، ظرف ظهورش عالم قیامت است، حقیقت اینها در عالم قیامت آشکار میشود؛ لذا حضرت امام رضوان الله تعالی علیه یک بیانی دارند، میفرمایند که چهرههای بعضی از انسانها در عالم قیامت به گونهای است که خوک و میمون خیلی زیباتر از این افراد هستند. یک بیانی هم دارند که بعضی از افراد ترکیبی از حیوانات مختلف را دارند، در عالم قیامت به این شکل ظهور پیدا میکند.
یکی از آن چیزهایی که در عالم قیامت ظهور پیدا میکند، همین کوری باطنی در عالم دنیاست.
لذا در قرآن میفرماید که «مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ» ؛ آن کسی که در عالم دنیا کور است، در عالم آخرت هم کور خواهد بود.
این کوری مربوط به کوری باطنی است و الا کسانی که روشندل هستند، در عالم دنیا بینایی ظاهری ندارند، اینها اگر اهل توحید، اهل دیانت و اهل تهذیب باشند، در عالم آخرت بینا حضور پیدا میکنند.
ببینیم منشا این کوری باطنی چیست. منشا همان امری است که در شب قبل عرض کردم، نگاه ما به عالم دنیا. نگاه ما به عالم دنیا اگر «فِیهِ یُنظَر» باشد، یعنی به دنیا نگاه کنیم، وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه در نهجالبلاغه میفرماید انسان را کور میکند.
اگر نگاه ما به عالم دنیا «بِهِ یُنظَر» باشد، یعنی به سبب دنیا نگاه کنیم، دنیا یک ابزار و وسیله ای برای نظر و نگاه باشد، «بَصَّرَتْهُ»؛ انسان را بینا میکند، بصیرت به انسان میدهد.
ذات اقدس ربوبی در قرآن از این حقیقت پردهبرداری کرده است چون ما محجوب هستیم؛ «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» . ما چون از آن حقایق باطنی محروم هستیم، دیدهی دل ما بینا نیست لذا ذات اقدس ربوبی در قرآن و انبیا و اولیایش برای ما پردههایی را کنار زدهاند، حقایقی را برای ما آشکار کردهاند، خبر دادهاند.
کوری باطنی، نتیجهی بیاعتنایی به آیات الهی
قیامت که میشود کسانی که به آیات الهی در این عالم بیاعتنایی کردند، بیتوجهی کردند -شما از ابتدای قرآن تا انتهای قرآن یک بار قرآن را با این دید نگاه کنید؛ یعنی همینطور ورق بزنید آیات را ببینید، ببینید به کدام آیه بیاعتنایی کردهاید، بیمهری کردهاید، کدام آیه در زندگی شما پیاده شده است- کسانی که آیات قرآن را در ماه رمضان، در غیر ماه رمضان میخوانند اما فقط خواندن است، عملی در کار نیست، بیاعتنا به این آیات هستند؛ امر به معروف هست، بیاعتنا است؛ خدمت به والدین است، بیاعتنا است؛ ظلم به مردم است، بیاعتنا است؛ مسئولیتپذیری است، بیاعتنا است؛ ولایت است، به آن بیاعتنا است؛ اینها در عالم قیامت قرآن خبر میدهد «نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ»؛ اینها در عالم دنیا بینا هستند اما در عالم قیامت کور محشور خواهند شد.
وقتی میبینند نمیبینند [و] کور محشور شدهاند، ذات اقدس ربوبی را مورد خطاب قرار میدهند، «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا». خوب به این آیات قرآن دقت کنید! «لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا». این «بَصِيرًا» همان بصیرت ظاهری است. خدایا من در دنیا بینا بودم، میدیدم اما الآن که عالم آخرت شده است من کور محشور شدهام؛ «لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا». ذات اقدس ربوبی پاسخ اینها را اینگونه میدهد -این آیه را ما با خودمان تطبیق بدهیم- «كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَىٰ» ؛ چون آیات ما آمد «أَتَتْكَ آيَاتُنَا»، شما چه کار کردید؟ با این آیات چه معاملهای انجام دادید؟ «َنَسِيتَهَا» از کنار اینها رد شدید.
خب یک آدمی که ترتیب اثر نمیدهد، توجهی نمیکند مثل یک آدم نابینا میماند که چیزی از این آیات نمیبیند. این حقیقت که همان کوری باطنی است، در عالم آخرت ظهور پیدا میکند و انسان کور محشور خواهد شد.
رنج کوری عالم آخرت هم مثل کوری عالم دنیا نیست. در همین آتشی که نسبت به جهنم مطرح است، وقتی میگویند آتش جهنم، ما خیال میکنیم همین آتش دنیا است. نه، اینگونه نیست! در روایات تا آن مقداری که ظرفیت بشری و ظرفیت عالم دنیا امکان داشته است، این را باز کردهاند.
حالا در عالم مثال «أَسْوَد مِنَ الْقَار» از قیر سیاهتر است. آتش دنیا نور دارد اما آتش قیامت نور ندارد. «أَسْوَد مِنَ الْقَار»؛ از قیر سیاهتر است. کوری عالم آخرت هم با کوری عالم دنیا فرق میکند. معلوم میشود که یک رنج غیرقابل جبرانی نصیب چنین انسانهایی میشود که از حضرت حق سوال میکنند: «لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا». این آیه از آن آیاتی است که تکاندهنده است.
این کسانی که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار در میدان جنگ، لحظاتی قبل از شهادت، اینها را توصیف میکند و شکایت میکند به حضرت حق، اینها اینگونهاند: «فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ»؛ اینها کور باطن هستند. این کوری باطنی آنها را محمد بن عبدالله است که میبیند. او میبیند و از این بینایی خودش نسبت به این کوری خبر میدهد که اینها کور باطن هستند و الا دیدهی ظاهری اینها میدید.
البته یک بحثی را ما قبلا داشتیم که شهدای کربلا همهشان از اولیای الهی هستند، این مسئله در زیارتشان تصریح شده است و همهشان به برکت وجود مقدس حضرت سیدالشهدا اهل شهود شدند.
البته بعضی از اینها مثل حبیب و بعضی از شهدای دیگر، اینها اهل شهود بودند و حجابها را دریده بودند؛ حجابهای ظلمانی و بعضی حتی حجابهای نورانی که آن بحثش مفصل است.
اما در شب عاشورا وقتی که حضرت فرمودند که حالا بروید، اینها بعد از اینکه اظهار وفاداری کردند و گفتند میمانیم، (این خیلی عجیب است!) این که معروف است حضرت جای اینها را نشان داد، این دقیق نیست؛ حضرت جای تکتک آنها را نشان داد -چون خود شهدا دارای مراتبند- جای تکتکشان را حضرت نشان داد. بعد در تاریخ هم هست که اینها برای رسیدن به آن جایی که حضرت به ایشان نشان داده است از تیرها و نیزهها استقبال میکردند.
بینایی ظاهری ابزاری برای دستیابی به بینایی باطنی
اینکه محمد بن عبدالله ابن جعفر طیار میفرماید که اینها کور باطنی هستند؛ خدا مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی حائری رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند. مرحوم آقا شیخ مرتضی دو جریان را نقل میکند، هر دو هم خواب و رویای صادقی است که خود مرحوم آقا شیخ مرتضی دیده بودند. مرحوم آقا شیخ مرتضی پسر مرحوم آیتالله موسس، مرحوم آیت الله حائری است و رابطهی خاصی هم با مرحوم علامه طباطبایی ایشان داشتند.
مرحوم حاج آقا مرتضی میفرمایند که من در خواب یکی از آقایان را دیدم که نابینا است با این که در عالم دنیا او بینا بود؛ وقتی از دنیا رفته بود، دیدم چشمش نمیبیند. میفرماید بعد به رسالهی مناسک مرحوم آیتالله بروجردی رضوان الله تعالی علیه مراجعه کردم.
دیدم در آنجا مرحوم آقای بروجردی آوردهاند که در روایت است کسی که واجب الحج میشود و به حج مشرف نمیشود، کور و به دین نصرانی یا یهودی محشور خواهد شد. بعد که دقت کردم دیدم این آقا به حج مشرف نشده است.
بعد میگوید یک خانمی بود، کلفتی بود به نام ننه بلقیس که در خانهی ما کار میکرد؛ یکی از چشمهای او نابینا بود. میگوید از دنیا که رفت خواب ایشان را دیدم، دیدم هر دو چشمش بیناست.
پس این بینایی ظاهری، یکی از نعمتهای الهی است؛ این ابزاری است برای آن بینایی باطنی. اگر از این بینایی ظاهری استفادهی حرام کنیم، در عالم آخرت کور محشور میشویم «نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ». این هم یکی از توصیفاتی که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار دارد.
تحریف؛ یکی از مشکلات فراروی انقلاب
توصیف دیگری میکند که درد امروز جوامع دینی ما، همین مسئله است. یکی از مشکلاتی که فراروی انقلاب ما هست هم، همین مسئله است که باید به شدت مراقبت بشود.
محمد بن عبدالله میگوید که اینها کسانی هستند که «قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ، وَ مُحْكَمَ التَّنْزِيلِ وَ التِّبْيَانِ» -محمد بن عبدالله اینها را در میدان جنگ میگوید- میگوید اینها کسانی هستند که مَعلَمها را -مَعلَم آن نشانهها است.
نشانه، چیزی است که انسان راه را گم نکند. اگر الآن شما میخواهید به سمت قم بروید، تابلوهایی هست، اینها معلم است. جمعش میشود معالم. اینها را اگر بردارند، شما راه را گم میکنید؛ به جای اینکه به سمت قم بروید، به سمت ساوه میروید- میگوید اینها آمدند چه کار کردند؟ نشانههای قرآن را تبدیل کردند؛ یعنی تحریف کردند.
تحریف دو قسم است. یا این تحریف، تحریف لفظی است که در تحریف لفظی یا یک کلمهای را حذف میکنند [یا] یک کلمهای را اضافه میکنند یا اینکه کلمات را جابهجا میکنند. «قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ».
خب اینها آیات قرآن را عوض کردند؟ نه! نه کلماتی از قرآن حذف شد، نه کلماتی به قرآن اضافه شد و نه کلماتی از قرآن جابهجا شد؛ پس تحریف لفظی در کار نبوده است.
آن تحریفی که محمد بن عبدالله آن را میخواهد به دیگران بفهماند، تحریف معنوی است؛ تأویلات؛ آیات قرآن را از معانی خیلی دور کردند.
این چیزی است که الآن ما در زمان خودمان هم میبینیم؛ قانون اساسی ما موجود است، مذاکرات مجلس خبرگان موجود است، زحمتی هم ندارد انسان مراجعه کند، اسناد همهی اینها در دسترس است، در دسترس همه است اما شما میبینید وقتی با بعضی از جوانها انسان صحبت میکند، میگویند ولایت فقیه یعنی ولایت بر صغار یا از ولایت فقیه به عنوان دیکتاتور یاد میکنند.
این همان تحریف است؛ تحریف معنوی. آیات قرآن را به یک شکل خاصی که مقصودشان هست معنا کردند. میگوید اینها آمدند این کار را کردند. در باب امامت تحریف کردند، در بابت خلافت تحریف کردند، در رابطه با آیه غدیر، آیه ولایت تحریف کردند اما همهی این تحریفها، تحریفهای معنوی بود نه تحریمهای لفظی.
ولایت و امامت را به معنای دوستی آمدند معنا کردند «قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ، وَ مُحْكَمَ التَّنْزِيلِ وَ التِّبْيَانِ». حالا اینجا باز مطالبی هست اگر عمری باقی باشد، انشاءالله عرض خواهیم کرد.
جلسه ششم
تحریف محکمات، تحریف معنویموضوع بحث ما مقام اصحاب بود. در شبهای قبل مطالبی در رابطه با رجز جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار خدمت عزیزان عرض شد.
در شب قبل به بیت بعدی رجز رسیدیم: «قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ، وَ مُحْكَمَ التَّنْزِيلِ وَ التِّبْيَانِ». ویژگی دیگری که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار برای دشمنان به میدان آمده در روز عاشورا بیان میکند این است که اینها معالم و محکمات قرآن را تحریف کردهاند.
بعضی از آیات قرآن به آیات محکم و بعضی از آیات به آیات متشابه تعبیر میشود. برای اینکه معنای آیات متشابه قرآن واضح شود، به آن آیاتی که جزو محکمات قرآن است رجوع میکنند.
اگر کسی بیاید در محکمات قرآن تحریفی ایجاد کند، قهراً اثر خودش را هم در برداشت از محکمات میگذارد، هم در [برداشت از] متشابهات قرآن؛ به این تحریف، تحریف معنوی میگویند.
همانطور که در شب قبل عرض کردم اینها به آیات قرآن نه چیزی اضافه کردند نه چیزی [از آن] حذف کردند. این تبدیلی که [در] «قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ» [آمده است]، همان تحریف معنوی است که [باعث میشود] انسانها راه را گم کنند و به مقصد و مقصود حقیقی راه پیدا نکنند. این وصف و ویژگیای است که محمد بن عبدالله برای دشمنان مطرح میکند.
نکتهای که باید در اینجا به آن توجه شود این است که در [رابطه با] تحریف باید توجه داشته باشیم که گاهی آثار تحریف، آثار شدید و مخرب چشمگیری نیست و گاهی آثارش مخرب و چشمگیر است.
این به آن موضوعی که مورد تحریف قرار میگیرد برمیگردد. به هر اندازه که آن موضوع مورد تحریف از شدت اهمیت و تاثیرگذاری برخوردار باشد، آثار تخریبی آن تحریف هم شدیدتر خواهد بود.
راهکار امام برای جلوگیری از تحریف لفظی
لذا ما در همین انقلاب، میگوییم کلمات امام راحل جزو محکمات انقلاب است. لذا شما میبنید که در سالگرد حضرت امام، مقام معظم رهبری روحی فداه در مباحثشان به کلمات امام استناد میکنند؛ یعنی اگر نسبت به من حرفی دارید، این دیگر کلمات امام است.
اینجا دشمن و همینطور آن کسانی که راه دشمن را میروند، میبینند که این کلمات از محکمات است و رهبری به آن استناد میکند، برای اینکه کار خود را پیش ببرند، [میگویند:] «خب ما باید در اینها دست ببریم؛ حالا یا تحریف لفظی کنیم یا تحریف معنوی.»
امام رضوان الله تعالی علیه در وصیتنامهشان از تحریف لفظی پیشگیری کردند. فرمودند یا دستخط من که کارشناسان بگویند این خط امام است یا آن مطالبی که در صدا و سیما ضبط شده است؛ امام جلوی تحریف لفظی را گرفتند.
حالا آمدند به تحریف معنوی رو آوردند. تحریف معنوی چه طور است؟ یکی از راههایش همین بیان خاطرات است: «بله ما با امام بودیم، یک خاطرهای از امام داریم، امام وقتی این را گفتند بعد این را برای ما گفتند» خب چه کسی آنجا بود؟ «هیچکس، من بودم و امام!» به تحریف معنوی رو میآورند. چرا؟ برای اینکه محکمات انقلاب را از ما بگیرند.
پس مسئلهی تحریف، مسئلهی بسیار مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم. یکی [از نمونههایش] همین حادثهی عاشورا است.
شما ببینید در طول تاریخ چه قدمهایی برای تحریف حقیقت و واقعیت این حادثهی عاشورا زده شد. چون اگر تحریف در این واقعه صورت بگیرد، دیگر نمیتواند به یک الگوی رهاییبخش تبدیل شود.
کفر آمیخته با طغیان
جناب محمد بن عبدلله بن جعغر طیار همهی ما را به این حقیقت توجه داده است که کار اینها این است که آمدند معالم قرآن را تبدیل کردند؛ محکمات قرآن را تحریف کردند که همان تحریف معنوی است. به دنبال این مسئله، [در] مصراع پایانی این رجز -که عرض کردیم پنج مصراع دارد- محمد بن عبدالله میگوید: «وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ مَعَ الطُّغْيَانِ» ؛ این دشمنان کسانی هستند که آمدند کفر را همراه با طغیان اظهار کردند؛ یعنی علنی کردند، آشکار کردند. حالا عرض خواهیم کرد که کفر در اینجا چه معنایی دارد.
تعبیری که محمد بن عبدلله دارد، تعبیر بسیار دقیقی است؛ او نمیگوید «وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ» [بلکه] میگوید «وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ مَعَ الطُّغْيَانِ».
یک وقت انسانی هست که کافر است اما طاغی نیست؛ انقلاب را قبول ندارد اما در خیابان نمیریزد، حقوق انسانها را زیر پا قرار نمیدهد، جان انسانها را در معرض آسیب قرار نمیدهد، محاربهای از او دیده نمیشود.
در باب ایمان هم همینطور است؛ کسی هست که ایمان به خدا و انبیا و اولیا ندارد، کافر است، یا اهل کتاب است، اما هیچ طغیانی از او دیده نمیشود.
خب اینها در حکومت اسلامی زندگی خودشان را میکنند؛ به عنوان یک شهروند بهرهی خودشان را از حقوقی که در حکومت برایشان تعریف شده است، در قانون اساسی آمده است، میبرند اما یک وقت هست این کفر آمیخته با طغیان میشود؛ طغیان یعنی تجاوز، یعنی دیگر از حد بگذرد.
محمدبن عبدلله میگوید که اینها در روز عاشورا کسانی هستند که کفر همراه با طغیان اظهار کردهاند، آشکار کردهاند. خب به جنگ سیدالشهدا آمدهاند [تا] امام جامعه را به شهادت برسانند.
کفری که در اینجا محمد بن عبدلله از آن یاد میکند آیا [به این معنا است که] اینها خدا را قبول نداشتند؟ نه، خدا را که قبول داشتند. همین جناب حر بن یزید ریاحی وقتی با هزار سوار راه را میبندد، هنگام نماز که میشود -رسم بر این بوده است امیر لشکر به امام جماعتی میایستاده است و لشکر هم به او اقتدا میکردند- [لشکریان حر] خواستند در همانجا نماز بخوانند و به حر اقتدا کنند، حر گفت نه، در نماز به سیدالشهدا اقتدا کنید و اینها پشت سر امام نماز هم خواندند.
پس اینها کافر به معنای قبول نداشتن حضرت حق و اینکه خدایی نیست یا ربوبیت الهی [نیست]، نه، اینطور نبودند.
کفر جحود؛ انکار حقایق یقینی
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه یک روایتی را از حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه نقل میکنند که من خلاصهی آن روایت را خدمت عزیزان مطرح میکنم [تا] این کفر معنا بشود و معلوم بشود کفر اینها چگونه بوده است.
کفر بر پنج قِسم است؛ یعنی کفر مراتبی دارد. محمد بن عبدلله که میگوید اینها کافرند، چهار قسم کفر را اینها دارند اما یک قسم کفر را ندارند.
یکی از اقسام کفر، کفر جحود است، جحود یعنی انکار کردن. کفر جحود دو قسم است یک قسمش این است که انسان منکر خدا و ربوبیت ذات اقدس الهی بشود؛ به این میگویند کفر جحود. این را اینها نداشتند.
یک قسم دیگر کفر هست که کفر جحودی است، قرآن هم از آن به عنوان جحود یاد میکند. آن این است که با اینکه حق را میشناسند و حق برایشان یقینی شده است، به انکار حق میپردازند.
پس ببینید حق یقینی را انسان انکار کند. قرآن از این تعبیر به کفر جحود میکند. پس کفر جحود دو قسم است، قسم اول را اینها نداشتند اما قسم دوم را داشتند. قرآن می فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» ؛ از روی ظلم و تکبر آن حق یقینیشان را انکار میکنند.
«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا»؛ با اینکه یقین داشتند. حالا ما باید خودمان را تطبیق بدهیم، ببینیم ما کدام یک از این کفرها را داریم، این یک قسم. پس دو قسم کفر مطرح شد؛ یعنی کفر جحود دو قسم است، قسم اولش را اینها نداشتند، قسم دوم را داشتند.
مقام معظم رهبری، نعمتی غیرقابل مقایسه
قسم سوم کفر، کفر بر نعمتهای الهی است. قرآن میفرماید که «لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» ؛ از ناسپاسی نسبت به نعمتهای الهی قرآن تعبیر به کفر میکند. «لَئِنْ كَفَرْتُمْ»؛ کفران نعمت.
اینها این کفران نعمت را داشتند، بالاترین نعمت عالم هستی وجود مقدس سیدالشهدا بود که اینها میتوانستند عالیترین، لطیفترین و بلندترین استفادههای معنوی را از حضرت بکنند، دنیا و آخرت خودشان را به معنای حقیق کلمه آباد کنند اما کفران نعمت کردند.
کفران نعمت چیزی است که نوع ما به آن مبتلا هستیم. تمام داشتههایی که ما داریم، نعمتهای الهی است و تمام این داشتهها باید در مسیر کمال عبودیت به کار گرفته شود. اگر در مسیری که ما را از کمال عبودیت دور کند به کار گرفته شود، کفران نعمت است.
عمر نعمت است، مال نعمت است، جمال و زیبایی نعمت است، استاد و مربی و معلم خوب نعمت است، آموزشگاه و مجموعهی تربیتی نعمت است، حوزه رفتن نعمت است، دانشگاه نعمت است، فراهم شدن بستر رویش علمی نعمت است، سلامتی جسمانی نعمت است؛ همهی اینها نعمت است.
اگر این نعمتها در راستای هدف خلقت -که کمال عبودیت و بندگی حضرت حق است- به کار گرفته نشود، این کفران نعمت میشود. لذا قرآن میفرماید: «لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ».
یکی از نعمتهایی که در همین دوران خود ما نصیب همهی ما شده است و با هیچ نعمتی از این نعمتهایی که در اختیار ما هست، قابل مقایسه نیست، نعمت وجود مقام معظم رهبری است. اگر ما به حرف او گوش نکردیم، برای پیاده کردن مطالبات او اقدام نکردیم، توصیههای او را نادیده گرفتیم، این کفران نعمت میشود.
وقتی کفران نعمت شد، «لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ». عذاب هم مراتب دارد یا عذاب دنیوی است یا عذاب اخروی است؛ عذاب خودش مراتب دارد. این قسم کفر در بین دشمنان سیدالشهدا بود.؛ کفران کردند.
عدم پذیرش دستورات مسلم دینی
قسم چهارم کفر که قرآن از آن یاد میکند [و] ما کم و بیش به آن مبتلا هستیم این است که نسبت به دستورات الهی، بعضی از این دستورات را قبول میکنیم و میپذیریم [اما] به بعضی از این دستورات بیتوجه هستیم.
بعضی پا را از این فراتر میگذارند، میگویند ما اصلاً این را قبول نداریم، نماز را قبول داریم، روضه را قبول داریم اما این را دیگر قبول نداریم؛ با اینکه دستور مسلم دینی است! از این هم قرآن تعبیر به کفر میکند. میفرماید: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ»، به بعضی از آیات قرآن ایمان دارید «وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» اما نسبت به بعضی از آیات کفر می ورزید و آنها را قبول ندارید.
میگویند: «آیه حجاب داریم.» میگوید: «من قبول ندارم، آزادی است» میگویند: «نماز چه؟» میگوید: «نماز میخوانم، زیارت هم میروم، علاقه به سیدالشهدا هم دارم. آنها را [قبول] دارم، این را قبول ندارم.» میگویند: «خمس»، میگوید: «من خمس را قبول ندارم.
برای چه آدم خمس بدهد؟ مال خودش است، برای چه بدهد؟» اما از آنطرف نماز هم میخواند، روزه هم میگیرد، حج هم میرود. قرآن از این به عنوان کفر یاد میکند.
این کفر را سپاه دشمن داشت. یعنی چه سپاه دشمن این کفر را داشت؟ یعنی اینکه آنها نماز میخواندند، روزه هم میگرفتند اما نسبت به وجود مقدس سیدالشهدا قصد قربت میکردند و امامکشی میکردند. نسبت به آیات ولایت کفر میورزیدند، قبول نداشتند. این هم یک قسم.
قسم پنجم کفر، کفر برائت است، برائت یعنی بیزاری جستن. افراد بخاطر بتپرستی، با یکدیگر در عالم دنیا جمع میشوند و رعایت دوستیها را میکنند اما بخاطر همان بتپرستیشان. عالم آخرت که میشود، کشف حقیقت که میشود، اینها از هم بیزاری میجویند.
این در بین دشمنان اهل بیت بود. یعنی اینها بخاطر رسیدن به دنیا با هم متحد شده بودند، با هم پیوستگی داشتند اما همینها پایشان که به عالم آخرت میافتد شروع میکنند یکدیگر را لعن کردن. از این، قرآن پردهبرداری میکند: «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» بخاطر همین بتپرستی در عالم دنیا با هم مهر و محبت و پیوستگی دارند. قیامت چه میشود؟ «ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» تعبیر قرآن را ببینید! «يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ» بعضی نسبت به بعضی کفر میورزند «وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا». اینجا یزید و عمر سعد است، ابن زیاد است، شمر است؛ با هم پیوستگی دارند. قیامت نسبت به هم کفر میورزند و یکدیگر را لعن میکنند.
پس این که محمدبن عبدلله جعفر طیار میگوید «وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ مَعَ الطُّغْيَانِ»، کفر پنج قسم شد، دشمن چهار قسم این کفر را دارد. ما باید ببینیم که به کدام یک از این چهار قسم ابتلا داریم.
خودبینی منشأ تمام گرفتاریها و طغیانها
خب تعبیر به طغیان میکند؛ کفر اینها همراه با طغیان است. منشأ طغیان چیست؟ طغیان یک منشأ بیشتر ندارد، منشأ حقیقیش یک چیز بیشتر نیست و آن خودبینی است، خودخواهی است. اهل معرفت تعبیر میکنند به حجاب اِنّیَت، به مَنیَت.
منشأ تمام گرفتاریها و طغیانها همین است. منتها این من، این خود موهوم، این خود خیالی، این منیت، این خودخواهی، وقتی باز میشود میبینید که بحث حسادتها، برتریجوییها، مقامخواهیها به این شکل جلوه میکند و اینها سبب همین طغیان نفس میشود.
کار انسان را به جایی میرساند که حاضر میشود برای یک زندگی چرب و شیرین موقت دنیا، یک چنین جنایت بیسابقهای را در عالم به تصویر بکشد.
پس منشأ همین، خودیت است. لذا اگر گفتند هفتادتا حجاب داریم، نه ما یک حجاب بیشتر نداریم منتها این یک حجاب وقتی که باز میشود، تکثیر میشود و جلوههای مختلفی پیدا میکند و الا حجاب ما همین یک چیز بیشتر نیست.
یک قدم بر خویشتن نه وان دگر در کوی دوست
اگر انسان این من را، این من موهوم را، از بین ببرد و آن حقیقت، یعنی ذات اقدس ربوبی را به جای آن بنشاند دیگر این گرفتاریها را پیدا نخواهد کرد.
شخصیت بعدی جناب عون بن عبدالله بن جعفر طیار است که ایشان فرزند زینب کبری و برادر محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است که حالا اگر عمری باقی بود و توفیقی داشتیم انشاءالله فردا شب عرض خواهیم کرد.