داوود آبادی منتشر کرد:
حمید داوود آبادی در کانال تلگرامی خود نوشت:پروفسور سمیعی که ظاهر در طول سال فقط چند روزی به ایران می آید و به لطف خدا و همت والایش، کولاک می کند و بیماران بسیاری را درمان می کند، پذیرفت که همسر رضا را عمل کند...
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران، «حمید داوودآبادی» نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در فضای مجازی نوشت:
«بعضی خاطرات را صدبار هم بخوانیم و بگوییم، باز هم کم است. از جمله این:
«مجید
حدادی» از بچه محلهای ما، سال 67 اواخر جنگ، درحالی که خدمت سربازی را در
ارتش میگذراند، چشمانش مورد اصابت ترکش قرار گرفتند و نابینا شد. ده بیست
سالی است که ازدواج کرده. خدا همسر و فرزندش رو براش نگه داره.
چندسال
پیش، خانمش دچار درد و مشکل عجیبی شد. وقتی به بیمارستان مراجعه کرد، جواب
معاینات و آزمایش پزشکان خیلی بد بود. یک تومور بدخیم در سر همسر او جا خوش
کرده بود.
به پیشنهاد یکی از دکترها، مدارک رو برای پروفسور «مجید
سمیعی» که خارج از ایران بود، ایمیل کردند. در کنار مدارک، توضیحی هم از
وضعیت خانوادگی بیمار و اینکه شوهرش جانباز نابیناست، نوشتند.
پروفسور
سمیعی که ظاهر در طول سال فقط چند روز به ایران میآید و به لطف خدا و همت
والایش، بیماران بسیاری را درمان میکند، پذیرفت که همسر مجید را عمل کند.
مدتی
بعد، پروفسور سمیعی به تهران آمد و همسر مجید را خدمت ایشان بردند. پس از
معاینات اولیه، برای عمل و برداشتن تومور وقت تعیین کرد.
قرار شد اولین عمل در نوع خود در ایران روی سر آن خانم صورت بگیرد.
آن طور که میگفتند، احتمال داشت عمل موفق نباشد و همسر مجید حدادی...
آن طور که میگفتند، احتمال داشت عمل موفق نباشد و همسر مجید حدادی...
روز عمل، مجید که تحمل چنین مسئلهای را نداشت، همراه خانمش به بیمارستان نرفت. کادر پزشکی و اتاق عمل آماده شدند.
بیمار
را که به اتاق عمل آوردند، پروفسور سمیعی مکثی کرد. از کادر پزشکی سراغ
همسر بیمار یعنی آقا مجید را گرفت که به ایشان توضیح دادند به دلیل اینکه
احتمال خطر برای همسرش هست، تحمل نداشته و نیامده است.
پروفسور سمیعی، در اقدامی عجیب گفت:
«تا همسر ایشان نیاید، من عمل را شروع نمیکنم.»
بالاجبار با مجید تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند.
«تا همسر ایشان نیاید، من عمل را شروع نمیکنم.»
بالاجبار با مجید تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند.
مجید که وارد بیمارستان شد، پروفسور سمیعی جلو رفت و دولا شد و بر سینه مجید که روی صندلی بود بوسه زد و گفت:
«من فقط خواستم تو را ببینم تا بهت بگم:
«من مدیون فداکاری امثال شما هستم. کاری که تو و امثال تو برای کشور انجام دادید، از کارهای من خیلی باارزشتر و بزرگتره.»
«من مدیون فداکاری امثال شما هستم. کاری که تو و امثال تو برای کشور انجام دادید، از کارهای من خیلی باارزشتر و بزرگتره.»
و
همسر مجید را بدون اخذ ریالی، عمل کرد. پروفسور سمیعی شب قبل وارد ایران
شده بود و پس از ساعتها که صرف عمل کرد، مجددا به آلمان بازگشت.
انگار ماموریت الهی داشت که فقط بیاید ایران و همسر مجید را عمل کند و برود.
به لطف خدا و معجزه علم و عمل پروفسور سمیعی، خوب شد و همچنان درکنار خانواده خوش میگذراند.»
به لطف خدا و معجزه علم و عمل پروفسور سمیعی، خوب شد و همچنان درکنار خانواده خوش میگذراند.»