شهدای ایران shohadayeiran.com

از مخملباف تا مهدویان؛
ای کاش شاگرد دوست داشتنی آوینی، نگاهی به راه طی شده بیندازد، آخرین روزهای زمستان خود را بنویسد و مخملباف درون خود را بکشد. مخملبافی که این بار، جای ژان لوک گدار به کوئین تارانتینو علاقه‌مند است.
روایتی از دو کارگردان متاثر از آوینی که رویاهایشان را وارونه می‌بینند!
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران، اگر پنج سال پیش از می‌پرسیدید چند مورد از عجایب دوران را نام ببر به پدیده‌ای به نام مخملباف اشاره می‌کردم. یار دوران اوج سید مرتضی آوینی و چریکی که روزگاری داغ ساواک روی پیشانیش خورده بود. همانی که حتی فریم عینکش شبیه سید شهیدان اهل قلم بود تا شاید دنیا را از قاب چشمان آوینی به نظاره بنشیند. او سال ها پیش در دوران حیاتش در مصاحبه‌ای گفته بود: من عاشق شهادتم و اگر شهید نشوم خسران عمر کرده‌ام.

اما شهادت سرنوشت چریک مسلمان "امت واحده" نبود، او مرد و جسدش هنوز هم در گندآب های پاریس نفس می‌کشد. مبارز مشهور دهه شصت حالا دنیای کرختی را تصویر می‌کند با تاروپودی از زنان بی‌شوهر و جانیان بی مادر. قله دانسته‌هایش در سکس و فلسفه سر ریز شده است. نامه به ربع پهلوی می‌نویسد. در باشگاه حامیان مریم و مسعود ثبت نام کرده و در راه مبارزه با انقلاب کم نمی‌گذارد.
 
مخملباف، رویاهای خود را حالا وارونه می‌بیند و تمام هستی خود را در این مسیر قمار کرده، اما چه شد که این شد؟
 
روایتی از دو کارگردان متاثر از آوینی که رویاهایشان را وارونه می‌بینند!

پاسخ را از سید مرتضی بشنوید، آنجایی که پیرامون اصالت روش و ابزار به مخاطب خود می‌فهماند که ابزار خود به خود گرایشات را در افراد ایجاد می کند و اتمسفر سینما تا حد زیادی قابلیت دارد که رویکرد افراد را دگرگون سازد.
 
حالا مشخص‌تر می‌شود که چرا سیدمرتضی تا بود، جو حاکم سینما آنرا پس می‌زد، آن‌هم نه سینمای چندپاره دهه نود، بلکه سینمایی که در هوای دهه شصت و هفتاد نفس می‌کشید.
 
ماجرای امروز محمد حسین مهدویان هم تا حدودی شبیه مخلباف است، اما نه به تند و تیزی مطلع و مقطع آن. ای کاش این قلم نمی‌نوشت پسری که از خاک روایت فتح جان گرفت و با "بچه های حزب الله" پا به عرصه گذاشت و بارها گفت که آوینی استاد نادیده من است، میوه درخت گردواش، خود تحقیری و تقدیس عدالتخانه اروپایی است.
 
همان اروپایی که در حلبچه‌ عراق و کردستان ایران و ده‌ها نقطه دیگر، آزمایشگاه مواد شیمیایی به راه انداخته بود و تاثیر ترکیب‌های خردلی را بر روی نمونه‌های انسانی می‌آزمود.
 
 اندوه فراوان که محمدحسین ایستاده در غبار سینمای ایران، حالا درد تیغ ملایم سانسورچی را بر نمی‌تابد، زیرا بر زخم کاری او می‌خورد. زخمی که آغشته به خیانت و خشونت است و اینَک او بر آن شده که از حق مخاطبین برای درک کامل کثافت حمایت کند.

روایتی از دو کارگردان متاثر از آوینی که رویاهایشان را وارونه می‌بینند!

ای کاش شاگرد دوست داشتنی آوینی، نگاهی به راه طی شده بیندازد، آخرین روزهای زمستان خود را بنویسد و مخملباف درون خود را بکشد. مخملبافی که این بار، جای ژان لوک گدار به کوئین تارانتینو علاقه‌مند است.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار