من در آن زمان به آقای رجایی زنگ زدم. تقریبا ساعت 10 شب بود. از ایشان سوال کردم که از آقای بهشتی چه خبر؟ ایشان گفتند همین قدر به شما بگویم که کمرمان شکست!
به گزارش شهدای ایران، به مناسبت چهلمین سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری در ادامه خاطرهای از
مرحوم آیتالله مهدویکنی که در آن هنگام وزیر کشور بودند را خواهید خواند.
این نوشتار بخشی از خاطرات آیت الله مهدوی کنی است که به عنوان خاطرات
شفاهی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی گردآوری شده است.
«من در وزارت کشور بودم که خبر انفجار را شنیدم. در آن شب نیروهایی که برای بررسی رفتند گزارش کردند حزب اصلاً به طور کلی منفجر شده، تمام ساختمان از جا کنده شده و تمام برادرانی که آنجا بودند همه زیر آوار ماندهاند، در اثر موج انفجار و آتش انفجاری که پدید آمده بود، بنا فروریخت و هفتاد و چند نفر به شهادت رسیدند و بعضی از برادران به وسیله انفجار و موج آن در دم شهید شدند. مثل مرحوم شهید بهشتی که موج انفجار ایشان را از بین برده بود، چون دست و پایش قطع شده بود و از اینجا معلوم میشود که آن مواد خیلی زیاد بوده که در کنار تریبون گذاشته بودند. ایشان و برخی که جلوتر بودند این طور شهید شدند، اما بقیه در اثر ریزش آوار از بین رفتند.
اگر در نجات افراد، تجربهای بود و وسایل و امکانات زودتر میرسید، شاید تعداد زیادی زنده میماندند. صدای افراد هم میآمد، ولی متاسفانه در اثر عدم تجربه در این کارها قدری طول کشید و آن ها شهید شدند.
من در آن زمان به آقای رجایی زنگ زدم. تقریبا ساعت 10 شب بود. از ایشان سوال کردم که از آقای بهشتی چه خبر؟ ایشان گفتند همین قدر به شما بگویم که کمرمان شکست! ایشان پست تلفن گریه می کرد و این را می گفت. آقای رجایی در عین حال که حزبی نبود، ولی به خصوص نسبت به مرحوم بهشتی خیلی علاقه داشت. واقعا شهادت بهشتی کمر همه دوستان را شکست و امام هم فرمودند ایشان یک ملت بود. آقای رجایی گرچه این حرف را زد، ولی مرد مقاومی بود و این طور نبود که این مصیبت ها باعث عقب نشینی او بشود.
حضور امام و صلابتی که داشت در تمام این حوادث، هیچ شکستی را پذیرا نمی شد و اظهار عجز نمی کرد، همواره برای مسئولین و مردم باعث دلگرمی بود. اگر کسی غیر از امام بود، خودش را می باخت؛ ولی امام همان ایام وقتی خدمت شان شرفیاب می شدیم هیچ خم به ابرو نمی آورد و می گفت بروید به کارتان برسید.
بعد از جریان حزب، امام به من فرمودند که مواظب خودتان باشید! واجب است که شما خودتان را حفظ کنید، از این ماشین های عادی سوار نشوید، ماشین های زرهی سوار شوید. در عین حال که بعضی ها همان زمان اعتراض می کردند که شما چرا در ماشین های زرهی هستید، ولی خود امام دستور دادند که شماها باید حفظ بشوید و در حفاظت خودتان حداکثر دقت را بکنید».
«من در وزارت کشور بودم که خبر انفجار را شنیدم. در آن شب نیروهایی که برای بررسی رفتند گزارش کردند حزب اصلاً به طور کلی منفجر شده، تمام ساختمان از جا کنده شده و تمام برادرانی که آنجا بودند همه زیر آوار ماندهاند، در اثر موج انفجار و آتش انفجاری که پدید آمده بود، بنا فروریخت و هفتاد و چند نفر به شهادت رسیدند و بعضی از برادران به وسیله انفجار و موج آن در دم شهید شدند. مثل مرحوم شهید بهشتی که موج انفجار ایشان را از بین برده بود، چون دست و پایش قطع شده بود و از اینجا معلوم میشود که آن مواد خیلی زیاد بوده که در کنار تریبون گذاشته بودند. ایشان و برخی که جلوتر بودند این طور شهید شدند، اما بقیه در اثر ریزش آوار از بین رفتند.
اگر در نجات افراد، تجربهای بود و وسایل و امکانات زودتر میرسید، شاید تعداد زیادی زنده میماندند. صدای افراد هم میآمد، ولی متاسفانه در اثر عدم تجربه در این کارها قدری طول کشید و آن ها شهید شدند.
من در آن زمان به آقای رجایی زنگ زدم. تقریبا ساعت 10 شب بود. از ایشان سوال کردم که از آقای بهشتی چه خبر؟ ایشان گفتند همین قدر به شما بگویم که کمرمان شکست! ایشان پست تلفن گریه می کرد و این را می گفت. آقای رجایی در عین حال که حزبی نبود، ولی به خصوص نسبت به مرحوم بهشتی خیلی علاقه داشت. واقعا شهادت بهشتی کمر همه دوستان را شکست و امام هم فرمودند ایشان یک ملت بود. آقای رجایی گرچه این حرف را زد، ولی مرد مقاومی بود و این طور نبود که این مصیبت ها باعث عقب نشینی او بشود.
حضور امام و صلابتی که داشت در تمام این حوادث، هیچ شکستی را پذیرا نمی شد و اظهار عجز نمی کرد، همواره برای مسئولین و مردم باعث دلگرمی بود. اگر کسی غیر از امام بود، خودش را می باخت؛ ولی امام همان ایام وقتی خدمت شان شرفیاب می شدیم هیچ خم به ابرو نمی آورد و می گفت بروید به کارتان برسید.
بعد از جریان حزب، امام به من فرمودند که مواظب خودتان باشید! واجب است که شما خودتان را حفظ کنید، از این ماشین های عادی سوار نشوید، ماشین های زرهی سوار شوید. در عین حال که بعضی ها همان زمان اعتراض می کردند که شما چرا در ماشین های زرهی هستید، ولی خود امام دستور دادند که شماها باید حفظ بشوید و در حفاظت خودتان حداکثر دقت را بکنید».