سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ آذر(سید مهدی) شریعت رضوی، مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی نام هایی است که شاید کمتر شنیده باشیم. اسامی که در سایه واقعه 16 آذر گم شده اند اما غافل از اینکه شاید اگر مجاهدت و شجاعت این سه شهید بزرگوار نبود، امروز تقویم ما در روز 16 آذر خالی از هر گونه واقعه تاریخی بود.
همه دارایی سید مهدی پس از شهادت/ 6ریال پول نقد، کارت تحصیلی و یک دست لباس خونی
مهدی (آذر) در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد كه دفاع از مرز و بوم انگیزه اش بود، او نه ساله بود كه برادر بزرگش علی اصغر شریعت رضوی (طوفان) در سال ۱۳۲۰ در حال دفاع از وطن شهید شد. آذر هم پس از كودتای ۲۸ مرداد قبل از شهادت به خاطرات مبارزات سیاسی علیه حكومت شاه مدتی در زندان باغ شاه زندانی شد، او یك جوان مبارز ملی بود.»
دکتر غلامرضا شریعت رضوی درباره روحیات برادر شهیدش سید مهدی شریعت رضوی اینچنین می گوید: «از دوره دوم دبیرستان در هر حال، یك عصبانیت و عصیان و طغیان نسبت به دولت حاكم، نسبت به اختلاف طبقاتی، نسبت به تودههای محروم و فقیری داشت كه در هر حال هیچ چیز نداشتند. همیشه معترض بود به این وضع، و خوب یادم هست كه مرتب زمزمه میكرد و این شعارش بود كه:
گر چرخ به كام ما نگردد
کاری بکنیم تابگردد
همه را تشویق میكرد كه باید قیام كرد، باید اعتراض كرد و این شعر و این فلسفه ایشان مبین این آیه قرآن است كه «ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما با نفسهم» و معتقد بود اگر مردم بجنبند، اگر ما نترسیم پیروز میشویم.»
برادر سیدمهدی از ارتباط نزدیک برادرش با مردم خبر می دهد و می گوید: «با وجود اینكه ما خانواده متوسطی بودیم، او معتقد بود كه باید با مردم زندگی كرد. باید دردهایشان را شناخت. باید مشكلاتشان را دید، تنها با شنیدن اینكه مردم گرسنهاند یا كار ندارند نمیتوانیم به دردهایشان پی ببریم، باید برویم بین مردم، با مردم زندگی كنیم، مرتب ساعت های آزادش را با مردم فقیر سر میبرد، درست عکس این كه متاسفانه هنوز هم روشنفكران ما و حتی دستاندركاران کشور آن طور كه باید فقر را نمیشناسد. محرومیت در زندگی را، نداشتن خانه را، نداشتن آب را، آن طور كه باید لمس نمیكنند.
همیشه از منزل تا دانشگاه پیاده میرفت حتی اتوبوس هم سوار نمیشد. روزی كه شهید شد وسایلی كه به من تحویل دادند توی جیب این جوان فقط 6 ریال پول بود. كارت تحصیلی و دفترچه و لباس خونآلود.»
انتقال اجساد شهدا از خاوران به امامزاده عبدالله
اما روایت پوران شریعت رضوی خواهر سید مهدی و همسر دکتر علی شریعتی از روز واقعه و اتفاقات پس از شهادت برادرش خواندنی است: «پدر و مادرم در آن زمان در مشهد بودند، برادر دیگرم به جست وجوی آذر مجدداً به دانشگاه برمی گردد و پس از جست وجو تا ساعت ۱۰ شب، به او خبر می دهند كه آذر به همراه دو دانشجوی دیگر به شهادت رسیده است. از طریق سرهنگ فرجاد كه یكی از اقوام خانوادگیمان بود و نیز از سوی پدر «بزرگ نیا» كه ارتشی بود، متوجه شدیم كه اجساد این سه شهید به قبرستانی در جاده خاوران منتقل شده است. سپس با وساطت این دو، اجساد تحویل داده شدند. در این فاصله دانشگاه تهران آرام و كلاس ها تعطیل می شود تا این كه... به مناسبت بزرگداشت چهلمین روز شهادت این سه دانشجو از طرف حكومت اجازه داده شد كه این سه خانواده مراسمی در محل دفن آنان (امامزاده عبدالله شهرری) برگزار كنند به شرط این كه آرامش برقرار باشد. ضمناً هر خانواده می تواند تا ۵۰۰ نفر میهمان داشته باشد.»
شهادت «قندچی» با آب جوش و کوتاهی بیمارستان 2 نیروی مسلح شاهنشاهی
احمد قندچی یکی دیگر از شهدا واقعه 16 آذر است. وی در سال ۱۳۱۲ به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا سال اول دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه داد.
در دانشگاه فعالیت شدیدی را دنبال میکرد و آن زمان که عضو جبهه ملی بود با پخش اعلامیههای افشاگرانه مبارزه خود را آغاز کرد. روزی که نیکسون معاون وقت آیزنهاور میخواست به تهران بیاید فعالیت شدیدی میکرد تا با به راه انداختن یک تظاهرات مانع از ورود نیکسون شوند.
اما در مقابل، رژیم وابسته به امپریالیسم میخواست با یورش وحشیانه به حریم دانشگاه از بروز هر گونه اعتراضی از سوی دانشجویان جلوگیری کند. لذا با یک حمله غافلگیرانه به دانشگاه تهران سه تن از دانشجویان را که یکی از آنها «احمد» بود، مورد اصابت گلوله قرار داد. پس از اینکه احمد زخمی شد، از بالای سقف لوله شوفاژ نیز ترکید و آب جوش نیز روی سر و صورتش ریخت و سوخت. سپس به وسیله عناصر رژیم به بیمارستان شماره ۲ نیروی مسلح شاهنشاهی منتقل شد اما به علت نرساندن خون به بدنش و خونریزی شدید شهید شد.
تعقیب برادر پس از شهادت احمد
برادر احمدقندچی از فشارهای رژیم شاهنشاهی پس از شهادت برادرش می گوید: «پس از شهادت برادرم با کوشش و تلاش فراوان بالاخره توانستیم جسد او را تحویل بگیریم و در امامزاده عبدالله به خاک بسپاریم. اما رژیم از برگزاری شب هفت جلوگیری کرد و ما را و حتی مادرم را زیر فشار شدید قرار داد، به جایی رسید که ما حتی نتوانستیم در تهران بمانیم.
اما نکتهای که باید بگویم این است که ما نتوانستیم با خانواده های دو شهید دیگر شریعت رضوی و بزرگنیا تماس بگیریم و چون شهید شریعت رضوی به وسیله رژیم در «مسگرآباد» به خاک سپرده شده بود و ما از این جریان آگاهی یافتیم، بلافاصله همراه با خانواده بزرگنیا و شریعترضوی به مسگرآباد رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را به امامزاده عبدالله منتقل کردیم و با دو شهید دیگر دفن کردیم.
بدینترتیب آرامگاه شهدای ۱۶ آذر دانشگاه تهران در امامزاده عبدالله شکل گرفت. بافشار ساواک مجبور به ترک تهران شدیم و مدتی بعد من به تهران مراجعت کردم در بازار مشغول فعالیت شدم اما بلافاصله از سوی ساواک احضار شدم و از من تعهد گرفتند که هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته باشم. اما من این وضع را نتوانستم تحمل کنم و بازار را ترک گفتم.»
مرگ افتخارآمیز بهتر از زندگی ننگین
مصطفی بزرگنیا یکی دیگر از شهدای ۱۶ آذر است. او هنگام شهادت ۱۹ سال داشت و دانشجوی دانشکده فنی بود مرگ وی آن چنان اندوهی در ما ایجاد کرد که تقریبا منجر به نابودی خانواده ما شد.
وی علاقه زیادی به مستضعفان و محرومان جنوب شهر داشت. شبهای جمعه مواد غذایی میخرید و به جنوب شهر میرفت. شب عید که میشد برنج و ماهی در کیسههای کوچک تهیه میکرد و با کمک دوستانش با دوچرخه به جنوب شهر میبردند و تقسیم میکردند. همان شب یادم است که برای او لباس و کفش نو خریده بودیم ولی روز بعد دیدیم باز هم لباس کهنه بر تن اوست بعدها متوجه شدیم که لباس نو خودش را به یک دانشجوی شهرستانی که وضعش بدتر بوده داده است.
از نظر روحیه خیلی با شهامت بود جمله معروف وی همین بود که میگفت: مرگ افتخارآمیز را از زندگی ننگین بهتر میدانم.
روایت برادر از تحویل جنازه برادر!
سال ۳۲ که من با درجه ستوان یکمی افسر شهربانی بودم بعد از اطلاع از ماجرا به دانشگاه رفتم. آنجا به من گفتند که به بیمارستان شماره ۲ ارتش مراجعه کنید به آنجا رفتم گفتند وی را به لشکر زرهی بردهاند که فرماندهشان سرهنگ بختیار بود که پس از سرنگون کردن دولت دکتر مصدق فرماندار نظامی تهران شده بود در بیمارستان شماره ۲ گفتند که باید از سرلشکر دادستان اجازه بگیرید.
برای تحویل جنازه پیش سرلشکر دادستان رفتم وی قسم خورد که من تا این لحظه نمیدانم در دانشگاه چه واقعهای اتفاق افتاده است بالاخره جنازه را در پزشکی قانونی یافتیم. برادرم و شریعت رضوی در لحظه اول با تیری که به قلبشان اصابت کرده بود کشته شده بودند ولی مرحوم قندچی ۲۴ ساعت در حال جان کندن بود و نگذاشته بودند به او خون برسد و با رنج و درد شهید شد. بالاخره هر سه نفر را با هم در امامزاده عبدالله دفن کردیم.
شیطنت بستگان احمدرضا پهلوی در مورد شهید بزرگ نیا
خاطره دیگری که برای ما دردناک بود و ما خوشبختانه جبرانش کردیم این که وقتی خبر مرگ برادرم در روزنامه منعکس شد، شخصی به نام دانش بزرگنیا که اهل مشهد بود و دخترش را به احمدرضا پهلوی داده بود. فورا بعد از چاپ خبر در روزنامه آگهی کرد که ما با این خانواده وابستگی نداریم و این خیلی مرا رنج میداد تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب یادداشتی به روزنامههای اطلاعات و کیهان دادیم بهاین مضمون که ما خانواده مصطفی بزرگنیا اولین شهید دانشگاه در ۱۶ آذر ۳۲ کوچکترین نسبتی با خانواده بزرگنیای خراسانی منتسب به دربار منفور پهلوی نداریم.
گزارش پزشکی قانونی از شهادت سه شهید واقعه 16 آذر
پزشكی قانونی، گزارش خود از معاینه پیكرهای بزرگ نیا، شریعت رضوی و قندچی را در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۳۲ منتشر كرد. در این گزارش آمده است: «علت فوت سه نفر از دانشجویان دانشگاه از طرف اداره پزشكی قانونی چنین تشخیص داده شده است:
۱-مصطفی بزرگ نیا دانشجوی دانشكده فنی بر اثر یك گلوله كه از طرف راست سینه وارد و از زیر بغل چپ او خارج شده فوت كرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به كلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده می شود كه تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.
۲-شریعت رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت كرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به كلی خرد كرده و شریانها را پاره كرده و در نتیجه خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یك گلوله نیز به دست راست وی اصابت كرده كه جلدی بوده و نمی توانسته باعث مرگ باشد.
۳-مقتول دیگر احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلوله ای كه وارد شكم وی شده و احشاء داخلی را پاره كرده درگذشته است.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد