شهدای ایران shohadayeiran.com

شب قدر من، شبی که سلول های وجودم در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛"خدا بود و دیگر هیچ نبود" عنوان کتابی است که به کوشش مهدی چمران برادر شهید مصطفی چمران تهیه شده است ومشتمل بر دست نگاشته‌های شهید دکتر مصطفی چمران به همراه تاریخ نگارش توسط وی می‌باشد.

عنوان کتاب برگرفته از نام یکی از دست‌نوشته‌های شهید چمران است که با عبارت "خدا بود و دیگر هیچ نبود" آغاز می‌شود و گردآورنده بر اساس این دست‌نوشته، نام کتاب را انتخاب کرده است و پس از این دو دست‌نوشته عکس‌هایی از شهید چمران در حالات نماز، رزم، تحصیل و .. وجود دارد.

کتاب با خلاصه‌ای از زندگانی شهید مصطفی چمران آغاز شده است. در قسمت‌های بعد یادداشت‌های آمریکا، یعنی یادداشت‌هایی که در زمان تحصیل در آمریکا داشته است، دیده می‌شود. اولین نوشته این قسمت در اوایل تابستان 1959 نگاشته شده که در آن تصمیم شهید بر پرهیز از گناه و تسلیم در برابر خدا مشاهده می‌شود. در قسمت‌های بعدی یادداشت‌های لبنان درج شده است که بخش اعظم این کتاب را در بردارد و در انتهای آن نیز یادداشت‌های ایران آمده است.

نوشته‌های آن شهید بزرگوار بسیار پرشور است؛ او گاه خداوند را و گاه امام حسین(ع) و ائمه اطهار و گاهی نیز نفس خویش را مخاطب قرار می‌دهد که همگی حکایت از دل پر درد و روح مشتاق او دارد.

متن زیر بخشی از نوشته‌های شهید چمران درباره شب قدر است:

چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمان‌ها.

از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه‌آسای عشق را می‌دانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود. می‌خواست همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان پرواز کند... آن گاه آتش عشق به کمک آمده بود و جسم خاکیم را سوزانده و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمان‌ها اوج می‌گرفت...

شب قدر من، شبی که سلول‌های وجودم در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، می سوخت، نور می‌داد و وحی الهی بر آن نازل می‌شد و مقدس‌ترین پرستش‌گاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه می‌گرفت و به همه اطراف منتشر می‌شد. از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوه‌های غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفان‌های سهمگین به وجود می‌آمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم به دیار نیستی می‌کشانید و مرا از زندان هستی آزاد می‌کرد.

ای کاش می‌توانستم همه خاطرات الهام بخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش می‌رفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود.

نوری بود که در آن شب مقدس بر قلبم تابید، بر زبانم جاری شد و به صوررت اشک بر رخسارم چکید. من همه زندگی خود را به یک شب قدر نمی‌فروشم و به خاطر شب‌های قدر زنده‌ام و تعالای شب قدر عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار