پنجمین جلسهی درس هفتگی اخلاق آیتالله حایری شیرازی ویژهی هنرمندان و فعالان فرهنگی، فردا برگزار میشود.
شهدای ایران؛ پنجمین جلسهی درس هفتگی اخلاق حضرت آیتالله حایری شیرازی نمایندهی ولی فقیه در استان فارس، فردا برگزار خواهد شد. مخاطب اصلی این جلسه، هنرمندان و فعالان فرهنگی میباشند.
این جلسه که به همت سازمان هنری رسانهای اوج و دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار میگردد، فردا سهشنبه ساعت 18:30 در محل حسینیهی هنر به نشانی تهران، خیابان انقلاب، خیابان 16 آذر، شمارهی 60 آغاز خواهد شد.
آنچه در ادامه میآید مشروح بیانات آیتالله حایری شیرازی در جلسهی قبلی این کلاس است:
*****
از رنجها و زحمتها نترسید. رنجها ظاهر سخت و بدی دارند، اما باطن خوبی دارند. فکر کنید اگر به ما حمله نمیکردند و جنگ به ما تحمیل نمیشد، الان بسیار آسیبپذیر بودیم. چرا الان ما را تهدید میکنند، ولی آن را عملی نمیکنند؟ مگر رحم دارند؟ نه. به خودشان رحم میکنند.
چرا وقتی یک نیرو به سوریه قرار میرود، غربیها مثل گندم برشته بالا و پایین میپرند؟
ما در جنگ پرورش پیدا کردیم؛ در اتاق جنگ.
ریشه اخلاق را میزنند
در هنر هم همینطور است. اگر ما وارد هنر نشویم، به هنر دیگران نیاز خواهیم داشت. دیگران به وسیله هنر ریشه اخلاق ما را میزنند. با فیلم زیبا و جذاب، اما بدعاقبت. ما مزایایی در آن میبینیم و به آن دلیل، فیلم را پخش میکنیم، بعد از چند سال اثرش ظاهر میشود که جامعه ما گرفتار مشکل بیسابقه شده است.
بیشتر فکر کنید
شما را دعوت میکنم بیش از آنچه حرف میزنید، فکر کنید.
آیتالله العظمی سبحانی میگوید کتابهایی که بر مکاسب شیخ انصاری حاشیه زده بودند، جمع کردم و پیش امام بردم که برای درس استفاده کند. گفت اگر اینهمه کتاب را بخوانم، دیگر نمیتوانم فکر کنم. یکی ـ دو کتاب را برداشتند و بقیه را پس دادند.
به شما توصیه میکنم مواظب باشید فکر کردنتان تعطیل نشود. وقتی روش فکر کردن و اندیشیدن را به دست آوردید، آرام آرام بر مسألهها سوار میشوید. اما اگر بیش از اندازهای که فکر میکنید، کار کنید. بعد از مدتی میبینید دیگران بر شما مسلط شدهاند. کار به شما دادهاند و شما را با کار، آنجور ساختهاند که خودشان میخواستند.
نابغههای عالم، گاهی بچههای قابل قبولی برای کلاس اول ابتدایی نیستند. معلمها آنها را نمیپذیرند. گاهی حتی آنها را از مدرسه اخراج میکنند. دلیلش این است اینها که به کار تقلیدی و ندانسته قانع نمیشوند. اینها میگویند باید بدانیم چرا؟ عدهای میگویند ما باید کار کنیم. عدهای هم میگویند چرا باید کار کنیم؟ چرا باید این کار را کنیم؟
نیروی نظامی میخواهد به او بگویند آتش! و او نپرسد چرا؟ چون فرصت نیست. به همین دلیل نیروی نظامی را به نظام جمعی عادت میدهند. مربی میگوید یک، دو، سه، چهار، متناسب با آن پاها و دستهایشان را به شکلی هماهنگ بالا میبرند. این نظام جمع خوب است. اما حد دارد. خوبیاش این است که جمع کثیری را به واحد تبدیل میکند. یک مجموعه را در یک عمل متمرکز میکند. اگر متمرکز نباشد، چه اتفاقی میافتد؟
باید متمرکز شوید
دوست داشتم با شما تجسمی صحبت کنم، نه تخیلی. یعنی عملا به شما نشان بدهم این لحظه چه معنایی دارد. یک فرش 300 کیلویی اینجاست. آن را روی شمدی گذاشتهایم که بندهایی دارد. شما هم 40 نفرید و میخواهید آن را بلند کنید. یکی الان زور میزند، یکی بعد، تکان نمیخورد. چه میکنید؟ میگویید یک، دو، سه. همه با هم بلند میکنید. تکان میخورد.
اگر لیوان آبی را زیر آفتاب بگذارم، مثل ذرهبین عمل میکند و کاغذ را آتش میزند. ذرهبین انرژی را یک جا جمع میکند.
اینها که چشم دیدن ولایت فقیه را ندارند، به این دلیل است. چون همه را یکجا جمع میکند. وقتی امام نبود، ما با تشتت زندگی میکردیم، با تشتت کار میکردیم.
چون نور ز ذرهبین گذر کرد
آتش به میان کاغذ افکند
ارباب وحدت
رهبری، ذرهبین است و همه را در یکجا جمع میکند. امام جماعت، وقتی رکوع میرود، همه رکوع میروند. نماز دور کعبه را دیدهاید، همه رو به کعبه سجده میکنند. همه با هم بلند میشوند، سجده میروند. اگر امام جماعت نداشته باشد، چقدر زشت میشود. کارگردان را از مجموعه ارکستر بیرون بکشید، صداها با هم مخلوط میشود. برنامه زشت و متنفرکنندهای به وجود میآید.
اخلاق همین کار را میکند. شما غریزه دارید، عزتطلبی، قدرتطلبی دارید.
اگر اینها پراکنده عمل کنند، موجود هجوی میشوید. اخلاق یعنی مجموعه خواستههای من، یک امام جماعت داشته باشند و در من یک حرکت هماهنگ ایجاد کنند. انسانهایی که یک ایده ندارند که امام جماعت رفتار و تجربهها و اخلاقشان باشد، موجود آشفتهای میشوند. همینطور که نشسته، چند فکر نامربوط با هم میجنگند. خط مشی ندارد. شما میخواهید موفق شوید، عالم را نگاه کنید. سرتان را زیر لحاف نکنید. در عالم گشت بزنید. ببینید عالم چه خبر است. عالم را ببینید تا راهکار دستتان بیاید. فیلم پرواز مرغابیها را دیدهاید. چهطور صدها پرنده یکدفعه در هوا یک کره تشکیل میدهند. یکدفعه به خط مستقیم میشوند، بدون اینکه بینظمی داشته باشد. اینها اینهمه میپرند، بالهایشان به هم نمیخورد.
هوای قلبتان را داشته باشید
خدا میخواهد بگوید عالم صاحب دارد. من را بپا. نگاه کن پرندگان را و مرا پیدا کن. به شما میگویم خدا را در عالم پیدا کنید. در عالم بگردید تا خدا را بجورید. خدا در مخلوقاتش متجلی است. خدا به شما اختیار داده، از آن استفاده کنید. اساس اخلاق همین است که من اختیاری را که پیدا کردم، هدفمند مصرف کنم. میخواهم حرف بزنم، چرا؟ نگاه کنم، چرا؟ گوش بدهم، چرا؟
گوش و چشم و دست انسان مأمومانی باشند که یک امام دارند. خدا قلب ما را آفریده که امام جماعت اعضا باشد. عقل و قلب ما، شما که میخواهید در هنر موفق شوید، اول خودتان را اصلاح کنید. مالک زبان و چشم و دستتان شوید، بعد کارگردان، بیاید مالک همه شما شود، خب بشود. تصمیم گرفتهاید به حکم کارگردان در فیلمی مشارکت کنید، حالا باید دست و زبان و چشم حرف شما را گوش کنند یا نه؟ امام جماعت اعضایتان باشید تا بتوانید عضو خوبی از یک ارکستر شوید.
اعضای بدنتان را مدیریت کنید. غذا را برای چه میخورم؟ چه غذایی؟ چه اندازهای؟ جامعه ما سلامتمحور نیست. چون از هنرمندان، سلامتمحوری یاد نگرفته است. اگر به کسی میگفتند این غذا را بخور، میگفت این غذا، زمان غذا، اندازه غذا برای من مناسب نیست.
عقل را تعطیل نکنید
هزار نصیحت را میشود در یک فیلم گنجاند. بدون اینکه بدانند آنها را نصیحت میکنید. اگر شما از آب و گل درآیید، بهترین صادرکنندگان دین خواهید بود. چرا فوتبال را چند میلیارد نفر تماشا میکنند. یک کار جمعی است. 2 تیم با هم کار میکنند. کارهایشان دقیق است.
اگر یک فوتبالیست بهعنوان نمونه پیدا میشد، همان یکی چقدر برای اسلام عزت بود؟ چقدر روی جوانها اثر میکرد.
میپرسید چه کنیم؟ توصیه میکنم اول از عقلتان استفاده کنید. عقلتان را تعطیل نکنید. بعضیها برای همه کارهایشان استخاره میکنند. استخاره کار خوبی است، ولی اگر زیاد شود، طرف دیگر نمیتواند فکر کند. از تعطیل شدن فکرتان جلوگیری کنید.
عادت کنید اول فکر کنید، بعد صحبت کنید. هر وقت میخواهید صحبت کنید، 2 دقیقه فکر کنید. ببینید رهبر انقلاب چهطور صحبت میکند؟ نت برداشته به آن نگاه میکند و حرف میزند.
راننده باشید
اساس اخلاق این است که رانندگیتان خوب باشد. هرکس فهمید این حرف یعنی چه؟ شما در رانندگی مواظبید از جلو و عقب و کنار نه بزنید، نه بخورید.
میخواستم بگویم نگاه کردن، رانندگی است. گوش کردن، رانندگی است. حرف زدن، با دست اشاره کردن، در یک آن چند وسیله را در چند جهت رانندگی میکنید.
اگر راننده کسی را زیر بگیرد، باید 150 میلیون دیه بدهد. گاهی انسان با یک حرف نامربوط آبروی 10 نفر را میبرد. «عرض المومن کدمه». آبروی 10 نفر را بردید، انگار همه را کشتهاید.
میتوانید جواب بدهید؟
باید برای هر کاری جواب بدهید «ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید».
توی موبایلتان نرمافزاری دارید که هر کاری کردهاید و نوشتهاید، نشان میدهد. حالا میتوانید بگویید نامه عمل دروغ است؟ عصر ما عصر انکار نامه عمل نیست. عصر ما خیلی از این معضلات را حل کرده. خدا با علم خود بشر، حجت را بر بشر تمام میکند. خود بشر چیزی میسازد که همه کارهای ثبتشده در موبایل را نشان میدهد. او که عالم را آفریده، عاجز است چنین نامه عملی به ما بدهد؟
اساس انسان این است که بگوید من بنده خدا هستم. خدا را الگوی خودم قرار بدهم، رضای خدا را رضای خودم قرار بدهم، خودبهخود با بندههای خدا آشتی میکند. هرکس عاشق خداست، عاشق او میشود. بگو من مخلوق خدا هستم، میخواهم خدا مرا بپسندد. نه مردم.
ارباب شما کیست؟
سعی کنید هنرتان را خدا بپسندد. مردم هم شما را میپسندند. در یک کلام اخلاق را خلاصه کنم. یوسف به همسلولیاش گفت خواب تعبیرکن، نگفت من پیغمبر هستم.
یا صاحبی السجن يا صاحبي السجن أ أرباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار، ای همزندانی، انسان ارباب متفرقه داشته باشد، بهتر است یا یک ارباب؟ ام الله الواحد القهار؟ آدم چند آقا داشته باشد بهتر است یا یک آقا؟
کسی که دو ارباب دارد، مثل کسی است که دو تا زن دارد. خودش را گرفتار میکند. کسانی که خدا را از صاحب بودن خودشان میاندازند، همه صاحبشان میشوند. کسی که خدا مالکش نیست، شهوت، شکم، غضب مالکش میشود.
با خدا باش
دین، جوری ما را تربیت میکند که مصیبتها هم برایمان مفید میشود. بدترینها با دین، به بهترینها تبدیل میشوند. غصه و حسرت. کسی گفت به دلم اثر کرده مرگم نزدیک است، چه کنم؟
گفتم میخواهی قبر بکنی و توی قبر بروی، چون خواهی مرد؟
گفت نه.
گفتم الان این فشار روی توست، مثل نیروی دیگ زودپز که فشار میآورد و بیرون میزند. جلو این باد، پروانهای بگیر و از آن برق درست کن.
ترس از خدا، آخرت و جهنم را به دستگاه تبدیلکنندهای بدل کن، مصیبت در مومن به نیروی حرکتدهنده تبدیل میشود.
امام پسری بزرگ کرده بود مجتهد، عاقل، عالم، از دنیا رفت. گویا مسمومش کردند. فکر میکردند امام از این غصه میمیرد. امام گفت مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود. پسر آیتالله وحید، دکتر بود. از دنیا رفت. همان روز درس را تعطیل نکرد. دیگران او را تشییع کردند و نماز خواندند.
وقتی به یاد خدا افتادید، مصیبت هم بر شما اثر مفید میگذارد.
خدا نقاش خوبی است
کتابی هست به اسم برج سربلند. نویسنده، دختری است که قطع نخاع شده، نه دست او کار میکند، نه پایش، قلم به دندان گرفته و کار کرده. شرححال خودش را نوشته. که دختر جوانی بودم، در بندر فلان زندگی میکردم. روزها میرفتم کنار ساحل و شیرجه میرفتم. جایی که سابقه داشتم عمیق است، شیرجه زدم. موج، شنهای ساحلی را آورده بود و سرم خورد به شنها. شنها مقاومت میکرد و همه وزنم به سرم فشار میآورد.
یک ریگ را که رها میکنیم، هر ثانیه 8/9 متر به سرعت آن اضافه میشود. فرمول سرعت، درجه یک است. فرمول شتاب درجه 2 است. طول در سرعت در زمان. آنجا t به کار نمیرود. t2 به کار میرود. یعنی در ثانیه دوم 8/9 متر به این سرعت اضافه شده است. قدرت سقوط آزاد خیلی زیاد است. گردنش شکست، دست و پایش از کار افتاد.
می گوید دوستی آمد و به من گفت انسان بوم نقاشی خداست. خدا هم نقاش خوبی است. هم میل دارد نقاشی خوبی خلق کند. به شرط آنکه انسان زیر دست نقاش تکان نخورد. به این شرط از انسان چیز خوبی ساخته میشود.
قضا و قدر، قلم خداست و با آن روی انسان کار میکند. میگوید حرف او را پذیرفتم و گفتم خدا از من که مهره گردنم شکسته، یک استاد اخلاق برای اهل عالم خلق کرده، اگر این مصیبت برایم واقع نشده بود، عمرم تمام میشد، بدون اینکه تربیت شوم.
اساس اخلاق همین است که فکرتان را به کار ببرید و بگویید فرصت خدا داشتن، در اختیار من است. با خدا حرف بزنید، درد دل کنید، قرار بگذارید و به قرارهایتان عمل کنید.
این جلسه که به همت سازمان هنری رسانهای اوج و دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار میگردد، فردا سهشنبه ساعت 18:30 در محل حسینیهی هنر به نشانی تهران، خیابان انقلاب، خیابان 16 آذر، شمارهی 60 آغاز خواهد شد.
آنچه در ادامه میآید مشروح بیانات آیتالله حایری شیرازی در جلسهی قبلی این کلاس است:
*****
از رنجها و زحمتها نترسید. رنجها ظاهر سخت و بدی دارند، اما باطن خوبی دارند. فکر کنید اگر به ما حمله نمیکردند و جنگ به ما تحمیل نمیشد، الان بسیار آسیبپذیر بودیم. چرا الان ما را تهدید میکنند، ولی آن را عملی نمیکنند؟ مگر رحم دارند؟ نه. به خودشان رحم میکنند.
چرا وقتی یک نیرو به سوریه قرار میرود، غربیها مثل گندم برشته بالا و پایین میپرند؟
ما در جنگ پرورش پیدا کردیم؛ در اتاق جنگ.
ریشه اخلاق را میزنند
در هنر هم همینطور است. اگر ما وارد هنر نشویم، به هنر دیگران نیاز خواهیم داشت. دیگران به وسیله هنر ریشه اخلاق ما را میزنند. با فیلم زیبا و جذاب، اما بدعاقبت. ما مزایایی در آن میبینیم و به آن دلیل، فیلم را پخش میکنیم، بعد از چند سال اثرش ظاهر میشود که جامعه ما گرفتار مشکل بیسابقه شده است.
بیشتر فکر کنید
شما را دعوت میکنم بیش از آنچه حرف میزنید، فکر کنید.
آیتالله العظمی سبحانی میگوید کتابهایی که بر مکاسب شیخ انصاری حاشیه زده بودند، جمع کردم و پیش امام بردم که برای درس استفاده کند. گفت اگر اینهمه کتاب را بخوانم، دیگر نمیتوانم فکر کنم. یکی ـ دو کتاب را برداشتند و بقیه را پس دادند.
به شما توصیه میکنم مواظب باشید فکر کردنتان تعطیل نشود. وقتی روش فکر کردن و اندیشیدن را به دست آوردید، آرام آرام بر مسألهها سوار میشوید. اما اگر بیش از اندازهای که فکر میکنید، کار کنید. بعد از مدتی میبینید دیگران بر شما مسلط شدهاند. کار به شما دادهاند و شما را با کار، آنجور ساختهاند که خودشان میخواستند.
نابغههای عالم، گاهی بچههای قابل قبولی برای کلاس اول ابتدایی نیستند. معلمها آنها را نمیپذیرند. گاهی حتی آنها را از مدرسه اخراج میکنند. دلیلش این است اینها که به کار تقلیدی و ندانسته قانع نمیشوند. اینها میگویند باید بدانیم چرا؟ عدهای میگویند ما باید کار کنیم. عدهای هم میگویند چرا باید کار کنیم؟ چرا باید این کار را کنیم؟
نیروی نظامی میخواهد به او بگویند آتش! و او نپرسد چرا؟ چون فرصت نیست. به همین دلیل نیروی نظامی را به نظام جمعی عادت میدهند. مربی میگوید یک، دو، سه، چهار، متناسب با آن پاها و دستهایشان را به شکلی هماهنگ بالا میبرند. این نظام جمع خوب است. اما حد دارد. خوبیاش این است که جمع کثیری را به واحد تبدیل میکند. یک مجموعه را در یک عمل متمرکز میکند. اگر متمرکز نباشد، چه اتفاقی میافتد؟
باید متمرکز شوید
دوست داشتم با شما تجسمی صحبت کنم، نه تخیلی. یعنی عملا به شما نشان بدهم این لحظه چه معنایی دارد. یک فرش 300 کیلویی اینجاست. آن را روی شمدی گذاشتهایم که بندهایی دارد. شما هم 40 نفرید و میخواهید آن را بلند کنید. یکی الان زور میزند، یکی بعد، تکان نمیخورد. چه میکنید؟ میگویید یک، دو، سه. همه با هم بلند میکنید. تکان میخورد.
اگر لیوان آبی را زیر آفتاب بگذارم، مثل ذرهبین عمل میکند و کاغذ را آتش میزند. ذرهبین انرژی را یک جا جمع میکند.
اینها که چشم دیدن ولایت فقیه را ندارند، به این دلیل است. چون همه را یکجا جمع میکند. وقتی امام نبود، ما با تشتت زندگی میکردیم، با تشتت کار میکردیم.
چون نور ز ذرهبین گذر کرد
آتش به میان کاغذ افکند
ارباب وحدت
رهبری، ذرهبین است و همه را در یکجا جمع میکند. امام جماعت، وقتی رکوع میرود، همه رکوع میروند. نماز دور کعبه را دیدهاید، همه رو به کعبه سجده میکنند. همه با هم بلند میشوند، سجده میروند. اگر امام جماعت نداشته باشد، چقدر زشت میشود. کارگردان را از مجموعه ارکستر بیرون بکشید، صداها با هم مخلوط میشود. برنامه زشت و متنفرکنندهای به وجود میآید.
اخلاق همین کار را میکند. شما غریزه دارید، عزتطلبی، قدرتطلبی دارید.
اگر اینها پراکنده عمل کنند، موجود هجوی میشوید. اخلاق یعنی مجموعه خواستههای من، یک امام جماعت داشته باشند و در من یک حرکت هماهنگ ایجاد کنند. انسانهایی که یک ایده ندارند که امام جماعت رفتار و تجربهها و اخلاقشان باشد، موجود آشفتهای میشوند. همینطور که نشسته، چند فکر نامربوط با هم میجنگند. خط مشی ندارد. شما میخواهید موفق شوید، عالم را نگاه کنید. سرتان را زیر لحاف نکنید. در عالم گشت بزنید. ببینید عالم چه خبر است. عالم را ببینید تا راهکار دستتان بیاید. فیلم پرواز مرغابیها را دیدهاید. چهطور صدها پرنده یکدفعه در هوا یک کره تشکیل میدهند. یکدفعه به خط مستقیم میشوند، بدون اینکه بینظمی داشته باشد. اینها اینهمه میپرند، بالهایشان به هم نمیخورد.
هوای قلبتان را داشته باشید
خدا میخواهد بگوید عالم صاحب دارد. من را بپا. نگاه کن پرندگان را و مرا پیدا کن. به شما میگویم خدا را در عالم پیدا کنید. در عالم بگردید تا خدا را بجورید. خدا در مخلوقاتش متجلی است. خدا به شما اختیار داده، از آن استفاده کنید. اساس اخلاق همین است که من اختیاری را که پیدا کردم، هدفمند مصرف کنم. میخواهم حرف بزنم، چرا؟ نگاه کنم، چرا؟ گوش بدهم، چرا؟
گوش و چشم و دست انسان مأمومانی باشند که یک امام دارند. خدا قلب ما را آفریده که امام جماعت اعضا باشد. عقل و قلب ما، شما که میخواهید در هنر موفق شوید، اول خودتان را اصلاح کنید. مالک زبان و چشم و دستتان شوید، بعد کارگردان، بیاید مالک همه شما شود، خب بشود. تصمیم گرفتهاید به حکم کارگردان در فیلمی مشارکت کنید، حالا باید دست و زبان و چشم حرف شما را گوش کنند یا نه؟ امام جماعت اعضایتان باشید تا بتوانید عضو خوبی از یک ارکستر شوید.
اعضای بدنتان را مدیریت کنید. غذا را برای چه میخورم؟ چه غذایی؟ چه اندازهای؟ جامعه ما سلامتمحور نیست. چون از هنرمندان، سلامتمحوری یاد نگرفته است. اگر به کسی میگفتند این غذا را بخور، میگفت این غذا، زمان غذا، اندازه غذا برای من مناسب نیست.
عقل را تعطیل نکنید
هزار نصیحت را میشود در یک فیلم گنجاند. بدون اینکه بدانند آنها را نصیحت میکنید. اگر شما از آب و گل درآیید، بهترین صادرکنندگان دین خواهید بود. چرا فوتبال را چند میلیارد نفر تماشا میکنند. یک کار جمعی است. 2 تیم با هم کار میکنند. کارهایشان دقیق است.
اگر یک فوتبالیست بهعنوان نمونه پیدا میشد، همان یکی چقدر برای اسلام عزت بود؟ چقدر روی جوانها اثر میکرد.
میپرسید چه کنیم؟ توصیه میکنم اول از عقلتان استفاده کنید. عقلتان را تعطیل نکنید. بعضیها برای همه کارهایشان استخاره میکنند. استخاره کار خوبی است، ولی اگر زیاد شود، طرف دیگر نمیتواند فکر کند. از تعطیل شدن فکرتان جلوگیری کنید.
عادت کنید اول فکر کنید، بعد صحبت کنید. هر وقت میخواهید صحبت کنید، 2 دقیقه فکر کنید. ببینید رهبر انقلاب چهطور صحبت میکند؟ نت برداشته به آن نگاه میکند و حرف میزند.
راننده باشید
اساس اخلاق این است که رانندگیتان خوب باشد. هرکس فهمید این حرف یعنی چه؟ شما در رانندگی مواظبید از جلو و عقب و کنار نه بزنید، نه بخورید.
میخواستم بگویم نگاه کردن، رانندگی است. گوش کردن، رانندگی است. حرف زدن، با دست اشاره کردن، در یک آن چند وسیله را در چند جهت رانندگی میکنید.
اگر راننده کسی را زیر بگیرد، باید 150 میلیون دیه بدهد. گاهی انسان با یک حرف نامربوط آبروی 10 نفر را میبرد. «عرض المومن کدمه». آبروی 10 نفر را بردید، انگار همه را کشتهاید.
میتوانید جواب بدهید؟
باید برای هر کاری جواب بدهید «ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید».
توی موبایلتان نرمافزاری دارید که هر کاری کردهاید و نوشتهاید، نشان میدهد. حالا میتوانید بگویید نامه عمل دروغ است؟ عصر ما عصر انکار نامه عمل نیست. عصر ما خیلی از این معضلات را حل کرده. خدا با علم خود بشر، حجت را بر بشر تمام میکند. خود بشر چیزی میسازد که همه کارهای ثبتشده در موبایل را نشان میدهد. او که عالم را آفریده، عاجز است چنین نامه عملی به ما بدهد؟
اساس انسان این است که بگوید من بنده خدا هستم. خدا را الگوی خودم قرار بدهم، رضای خدا را رضای خودم قرار بدهم، خودبهخود با بندههای خدا آشتی میکند. هرکس عاشق خداست، عاشق او میشود. بگو من مخلوق خدا هستم، میخواهم خدا مرا بپسندد. نه مردم.
ارباب شما کیست؟
سعی کنید هنرتان را خدا بپسندد. مردم هم شما را میپسندند. در یک کلام اخلاق را خلاصه کنم. یوسف به همسلولیاش گفت خواب تعبیرکن، نگفت من پیغمبر هستم.
یا صاحبی السجن يا صاحبي السجن أ أرباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار، ای همزندانی، انسان ارباب متفرقه داشته باشد، بهتر است یا یک ارباب؟ ام الله الواحد القهار؟ آدم چند آقا داشته باشد بهتر است یا یک آقا؟
کسی که دو ارباب دارد، مثل کسی است که دو تا زن دارد. خودش را گرفتار میکند. کسانی که خدا را از صاحب بودن خودشان میاندازند، همه صاحبشان میشوند. کسی که خدا مالکش نیست، شهوت، شکم، غضب مالکش میشود.
با خدا باش
دین، جوری ما را تربیت میکند که مصیبتها هم برایمان مفید میشود. بدترینها با دین، به بهترینها تبدیل میشوند. غصه و حسرت. کسی گفت به دلم اثر کرده مرگم نزدیک است، چه کنم؟
گفتم میخواهی قبر بکنی و توی قبر بروی، چون خواهی مرد؟
گفت نه.
گفتم الان این فشار روی توست، مثل نیروی دیگ زودپز که فشار میآورد و بیرون میزند. جلو این باد، پروانهای بگیر و از آن برق درست کن.
ترس از خدا، آخرت و جهنم را به دستگاه تبدیلکنندهای بدل کن، مصیبت در مومن به نیروی حرکتدهنده تبدیل میشود.
امام پسری بزرگ کرده بود مجتهد، عاقل، عالم، از دنیا رفت. گویا مسمومش کردند. فکر میکردند امام از این غصه میمیرد. امام گفت مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود. پسر آیتالله وحید، دکتر بود. از دنیا رفت. همان روز درس را تعطیل نکرد. دیگران او را تشییع کردند و نماز خواندند.
وقتی به یاد خدا افتادید، مصیبت هم بر شما اثر مفید میگذارد.
خدا نقاش خوبی است
کتابی هست به اسم برج سربلند. نویسنده، دختری است که قطع نخاع شده، نه دست او کار میکند، نه پایش، قلم به دندان گرفته و کار کرده. شرححال خودش را نوشته. که دختر جوانی بودم، در بندر فلان زندگی میکردم. روزها میرفتم کنار ساحل و شیرجه میرفتم. جایی که سابقه داشتم عمیق است، شیرجه زدم. موج، شنهای ساحلی را آورده بود و سرم خورد به شنها. شنها مقاومت میکرد و همه وزنم به سرم فشار میآورد.
یک ریگ را که رها میکنیم، هر ثانیه 8/9 متر به سرعت آن اضافه میشود. فرمول سرعت، درجه یک است. فرمول شتاب درجه 2 است. طول در سرعت در زمان. آنجا t به کار نمیرود. t2 به کار میرود. یعنی در ثانیه دوم 8/9 متر به این سرعت اضافه شده است. قدرت سقوط آزاد خیلی زیاد است. گردنش شکست، دست و پایش از کار افتاد.
می گوید دوستی آمد و به من گفت انسان بوم نقاشی خداست. خدا هم نقاش خوبی است. هم میل دارد نقاشی خوبی خلق کند. به شرط آنکه انسان زیر دست نقاش تکان نخورد. به این شرط از انسان چیز خوبی ساخته میشود.
قضا و قدر، قلم خداست و با آن روی انسان کار میکند. میگوید حرف او را پذیرفتم و گفتم خدا از من که مهره گردنم شکسته، یک استاد اخلاق برای اهل عالم خلق کرده، اگر این مصیبت برایم واقع نشده بود، عمرم تمام میشد، بدون اینکه تربیت شوم.
اساس اخلاق همین است که فکرتان را به کار ببرید و بگویید فرصت خدا داشتن، در اختیار من است. با خدا حرف بزنید، درد دل کنید، قرار بگذارید و به قرارهایتان عمل کنید.