تحلیل استاد حسن رحیمپور ازغدی درباره ویژگیهای مکتب حاجقاسم از منظر مبانی انقلاب اسلامی را خواهیم خواند.
به گزارش شهدای ایران، به نقل از khamenei.ir، بیستوهفتم دیماه ۱۳۹۸ در حالیکه دو هفته از
شهادت سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی میگذشت، رهبر انقلاب در نماز جمعه
تهران حاضر شدند تا با مردمی که داغدار سردارشان بودند، سخن بگویند. حضرت
آیتالله خامنهای در خطبههای این مراسم باشکوه از «مکتب حاجقاسم» سخن
گفتند و روزهای حضور کمنظیر مردم در تشییع این شهید عزیز را یومالله
خواندند. از استاد حسن رحیمپور ازغدی درباره ویژگیهای مکتب حاجقاسم
پرسیدیم و از او خواستیم تا این حضور مردمی را از منظر مبانی انقلاب اسلامی
تحلیل کند.
چرا رهبر انقلاب از شهید سلیمانی بهعنوان مکتب نام بردند؟ درواقع نسبت بین فرد، مکتب، شاخصها و ستون فقرات با این مکتب چیست؟
تعبیر مکتب در برابر فرد چند نکته دارد. اولاً این بحث گرچه بهطور مصداقی متمرکز و معطوف به شخص یا اشخاص خاصی است، ولی همیشه الگوهایی برتر از بقیه دیده میشوند و خداوند آنها را پیش چشم نسلها قرار میدهد؛ چون غالب توجه به ارزشهای انتزاعی و غیرمجسم برایمان سخت است، ولی وقتی الگو داشته باشیم درک آنها برایمان راحتتر میشود. اشخاصی تبدیل به الگو میشوند که بهلحاظ اخلاقی، علمی، عملی، خدمات اجتماعی، فداکاری، خودسوزی در راه حق و خدمت به خلق بدون توقع مادی خدمت کنند؛ بنابراین خود شخص موضوعیت ندارد.
اصلاً اینجور اشخاص اگر برای خود موضوعیت قائل بودند و خود را هدف میدانستند، الگو نمیشدند. به تعبیر حضرت امام که میگفت بگویید مکتب من، نگویید من؛ کسانی که محبوب مردم و جامعه دینی میشوند و تبدیل به الگو و قدیس میشوند و خواسته یا ناخواسته برایشان اشک میریزند و به یادشان هستند، وجه ممیز و اصلیشان این است که گفتند مکتب من، نگفتند من. وقتی رهبر انقلاب تعبیر به مکتب سلیمانی میکنند، منظورشان صرفاً دعوت به شخصپرستی، حتی قهرمانپرستی نیست. ارزش چنین اشخاصی به این است که فانی در مکتباند.
درواقع این همان مکتب انبیا و توحید و همان مکتبی است که امام در این عصر احیا کرد و امثال سلیمانی محصول و فارغالتحصیل این مکتباند.
بنابراین، مکتب سلیمانی مکتبی است که سلیمانی را ساخت، نه مکتبی که سلیمانی ساخته باشد. ایشان چنین ادعایی نداشت و چنین آدمهایی هیچوقت نگفتند من، بلکه همیشه گفتند مکتب من. این نکته مرز مشخصی بین دیدگاه ما با دیدگاههای شخصپرستی و شخصمحوری است. در نگاه توحیدی، هر شخصی در محضر خداوند و نسبتش با حق و توحید و عدالت هیچ است.
آنها که واقعاً باور داشتند هیچکساند، همهکساند؛ چون به خداوند تکیه میکنند و قوی، زیبا و دوستداشتنی میشوند. آنها آگاه میشوند؛ چون به علم، قدرت و جمال مطلق وصل میشوند و هرکس هرمقداری وصل بشود، همان مقدار جمال و قدرت و علم در او متجلی میشود و یک مرتبه همه دوستش دارند. بسیاری از کسانی که برای شهید سلیمانی اشک ریختند و بزرگترین تشییع جنازه دنیا را راه انداختند، خیلیهایشان نمیدانستند چرا اینجور اشک میریزند. این نقبی است از فطرت به فطرتها و این راه دل است.
بعضیها بیشتر به عظمت شهید سلیمانی پی بردند، ولی من این تشییع و اشکها و علاقه مردم را که دیدم، بیش از او، بیشتر به عظمت مردممان پی بردم. هیچکس چنین وضعیتی را تصور نمیکرد. این نشان میدهد مردم ما چقدر جوهرشناس و آدمشناساند و معیارهای واقعیشان چیست.
اما چرا شهید سلیمانی با اینکه یک فرد بسیار متشخص، کمنظیر، انسان بزرگ و شریفی بود، ولی نباید بهعنوان یک فرد به او اصالت داد. قرآن کریم در مورد پیامبر میفرماید: «مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل»؛ محمد هم که انسان کامل و بزرگترین واسطه خدا و خلق است، هیچ استقلالی از خدا ندارد و در برابرش هیچکس است، اما در برابر ما همهکس است، چون در برابر خدا هیچکس است. قرآن میفرماید محمد مرکز نیست و قبل از او هم پیامبرانی آمدند. اسلام محمدیزم نیست.
تشیع علویگری، علیگری و علیپرستی نیست. این نکته را در جواب کسانی عرض میکنم که میگویند ما هر چندوقت یک قدیس و قهرمان درست میکنیم. نه ما درست نکردیم، بلکه خدا درست میکند و خودشان تلاش کردند و به این مقام میرسند.
البته ما قهرمان داریم. بعد از انقلاب، در دوره جنگ، شهدا، مجاهدین، اولیاء و صالحان زیادی دیدیم که با دیدن آنها فهمیدیم مؤمنین صدر اسلام که در قرآن و روایات آمدهاند، چه جور آدمهایی بودند. بخشی از آنها در ذهنها اسطوره بودند، ولی ما در چهل سال گذشته از این اسطورهها دیدیم. بنابراین معیار مکتب سلیمانی است که شهید سلیمانی یکی از آثار این مکتب است.
ثانیاً، مردم مکتبشناس و سلیمانیشناساند، وگرنه ممکن است اینجور آدمها باشند، ولی مردمی باشند که اصلاً قدر و ارزششان را ندانند؛ اما این مردم ارزش این آدمها را میفهمند.
ثالثاً کسانی هم هستند که قهرمانسازی و قهرمانپرستی میکنند، ولی این قهرمانها ارزش قهرمانبودن ندارند و پوک و توخالیاند. انواع و اقسام آدمهایی که بهلحاظ علم، عمل، اخلاق و سبک زندگیشان بههیچوجه صلاحیتی ندارند که الگوی ما باشند، ولی مشهورند.
درواقع سلبریتیسازی که در غرب و شرق عالم میشود. یک مرزی هم بین آدمهای معمولی که فقط تخصص و تکنیک مشهورشدن را بلدند با کسانی مثل سلیمانی هست. هزاران نفر از این چهرهها، هزار بار هم بمیرند، هرگز چنین جمعیتی با اخلاص و با اشکریختن در تشییع جنازهشان نمیآیند. این تفاوت امام و الگوبودن و مکتبیبودن با سلبریتیبودن و قهرمان قلابیبودن است.
شما بعد از شهادت حاجقاسم و آن تشییع عظیم میلیونی، در دیداری با رهبر انقلاب حضور داشتید. ایشان درباره این حادثه و حضور مردمی چه فرمودند؟
مضمون فرمایش ایشان این بود که: این قضیه عادی نبود. تشییعهایی که با آن جمعیت در شهرهای مختلف شد، با این وضعیت و مشکلات اقتصاد برجامی و گرفتاریها، توجیه عادی و مادی نداشت. ایشان به تعبیری فرمودند این تشییع کاملاً امر و نمایش الهی بود و علت اصلیاش هم اخلاص، توحید و جهاد دائمی شهید بود و خدا خواست. خدا میخواهد اینها الگو بشوند. خداوند کسانی را از بین صالحین انتخاب میکند که در عمل صلاحیتشان را نشان دادند و تبدیل به الگو میکند.
با اینکه معصوم نیستند و در ظاهر تحصیلات و تخصص فوقالعاده دانشگاهی و حوزوی ندارند و از بقیه برجستهتر نیستند، اما در انسانیت قلهاند. خداوند میخواهد بعضیها را اینجوری مطرح و در قلبها وارد کند. فقط هم مختص ایران نیست. همهجا اینطور است. در چند ایالت آمریکا تظاهرات کردند و تصاویر شهید سلیمانی در دست معترضان آمریکایی بود و میگفتند رئیسجمهور آمریکا تروریست است، نه فرمانده سپاه قدس که رهبر جنبش آزادیبخش است.
سال گذشته شنیدم در هند نزدیک به پانصد ششصد مجلس عزا و یادبود برای شهید سلیمانی گرفتند. این عادی نیست. یادم هست رهبر انقلاب فرمودند این مساله، اصلاً طبیعی و مادی نیست و من این را یک عنایت الهی برای ملت، انقلاب، شهید سلیمانی و سایر شهدایی که در گمنامی شهید میشوند، میدانم.
این را هم دوستان بدانند ما دهها قاسم سلیمانی در جبههها و کشورهای مختلف داریم که مشغول مبارزه و دفاع هستند و هر روز شهید میشوند و فدای ملتها و مستضعفین جهان میشوند و کسی هم اسمشان را نمیداند. همانطور که تا چند سال پیش شهید سلیمانی را جز افراد خاص، اغلب مردم نمیشناختند. ایشان فرمودند در نمازی که بر شهدا داشتم میخواندم، صدای گریه مردم را از پشت سر شنیدم که چه جور اشک میریزند و گریه میکنند. این گریهها، گریههای عادی و برنامهریزیشده نیست و غیرطبیعی و دست خداست. من عقیده دارم و به ایشان هم عرض کردم دشمن قطعاً گیج شد و ما هم گیج شدیم و توقع چنین چیزی را نداشتیم و مردم هم گیج شدند. اصلاً یک مغناطیس غیرعادی بود.
یکی از کلیدواژههای خطبه رهبر انقلاب، صبّار بودن مردم ایران است. مؤلفههای صبار و ظرفیت مقاومت در آیه کریمه «وَذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکور» چیست که ایشان در مورد این مردم در آن شرایط خاص به کار بردند؟
* ببینید این آیه در مورد حضرت موسی علیهالسلام است. شاید ایشان اولین پیامبری است که توانست به یک معنا تمدنسازی بکند. هجرت بزرگ اجتماعی و درگیری با فرعون بهعنوان ابرقدرت جهان، یک نوع تمدنسازی و هجرت بزرگ سیاسی و اجتماعی است. به همین دلیل نام حضرت موسی علیهالسلام از همه پیامبران در قرآن بیشتر آمده و توجه شده است. خداوند در این آیه میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَک مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّور...»؛ یعنی ما به ایشان فرمان دادیم که بنیاسرائیل را از تاریکیها و ظلمتها رهایی ببخش و خلاصشان کن. بعد میفرماید:
« وَذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکور»؛ یعنی روزهای خدا را به یادشان بیاور که در این قضیه نشانههای زیادی برای کسی است که صبار و شکور باشد و قدرت مقاومت زیادی داشته باشد و بتواند واکنش متناسب با نعمتها، پیروزیها و امکانات از خودش نشان بدهد. این برای کسانی است که ظرفیت و قدرت تحمل مشکلات و تهدیدها و فشارهای بیش از اندازه را دارند؛ یعنی ظرفیت برخورداری از نعمت پیروزی و شکست را دارند و در هر دو شرایط محکم و متین و آراماند و مسیر را ادامه میدهند. این برای آنها نشانه است.
این آیهای که ایشان در این خطبه انتخاب و قرائت کردند بعد از آن بود که برای اولین بار در تاریخ بعد از جنگهای جهانی رسما یک کشوری به پایگاه آمریکاییها حمله میکند. ایران بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا را در منطقه با ده پانزده موشک سنگین به آتش کشید، آن هم با وجود تهدیدهایی که آن مردک رئیسجمهور آمریکا کرد که اگر کوچکترین واکنشی به ترور سلیمانی نشان بدهید ما دهها منطقه در ایران را همزمان بمباران میکنیم.
اینجا ایشان با پشتوانه خدا و اعتمادش به مردم نترسید. اگر رهبر انقلاب به مردم اعتماد نداشت، چنین دستوری صادر نمیکردند. این خیلی معنادار بود. چون کاری بود که هیچ حکومتی در جهان امروز جرأت نمیکند انجام دهد و بعد هم اعلام کند که انتقام انجام نشده و این ادامه دارد. حالا هم که ترامپ و پمپئو و کسانی که این ترور را انجام دادند دیگر از اریکه قدرت پایین آمدهاند انشااللّه رزمندگان بدون مرز و انقلابیون جهان حساب اینها را باید برسند. این اولین باری است که آمریکا دارد رسما تهدید میشود. این انتقام ادامه دارد و هدف اصلی اخراج آمریکا از کل منطقه است.
به این نکاتی که در این آیه کریمه وجود دارد، توجه کنید. خداوند در این آیه بهصراحت میفرماید ما فرستادیم. بعضیها میگویند استناد نهضتهای توحیدی و عدالتخواه انبیاء و پیروان و سربازان خط انبیاء ربطی به خدا ندارد. اینها خودشان ادعا میکنند خداییاند یا از طرف خدا حرف میزنند. اولین پیام این آیه لقد ارسلنا است؛ یعنی شک نکنید و مطمئن باشید ما انبیاء را فرستادیم و آنها از طرف ما مأموریت دارند. پس استناد این نهضت، این حرکت و این مقاومتها به خدای متعال است و یک واکنش عادی غیرالهی، غریزی، بشری و مادی نیست که همه حیوانات و موجودات از خودشان نشان بدهند.
معجزات و اتفاقاتی مثل پیروزی انقلاب که روی میدهد و عادی نیست، اینها جزو آیات و بینات الهی است. قضایای هشت سال مقاومت در جنگ تحمیلی در برابر دهها کشور و بعد آن وضعیت صدام و منطقه عادی نیست. این اتفاقات غیرعادی که در جبهه مقاومت و سپاه قدس و تشییع شهید سلیمانی افتاد و حمله موشکی به پایگاه آمریکا و وضعیت الآن ترامپ و کرونا، نمیخواهم بگویم تفسیر و توضیح طبیعی ندارد، اما برای تمام آیات الهی و اتفاقات ماورای طبیعی که میافتد، یک توضیح طبیعی هم برایش پیدا میشود. اصلاً طبیعت و ماوراءالطبیعه از هم جدا و متقابل با هم نیستند. وقتی ماوراءالطبیعه در عالم دخالت میکند، اینجوری نیست که کلاً مرز صددرصد با طبیعت داشته باشد. کافر کسی است که همه اتفاقات غیرطبیعی و معجزات را یا انکار یا تردید و تشکیک میکند یا اگر بپذیرد توجیه طبیعی میآورد و میگوید اینها هم طبیعی است و معجزه نیست.
نکته دیگر این است که اتفاقات غیرعادی که میافتد از دست بشر عادی برنمیآید و خودتان میفهمید کار شما نیست و کار ماست. البته همان کار طبیعی هم که شما میکنید کار ماست؛ اما بهطور خاص ما خداوند را در ایاماللّه واضحتر میتوانیم ببینیم. خداوند در این آیه میفرماید اگر صبار و شکور نباشید، مفهوم ایاماللّه و آیات الهی را نمیفهمید و درست درک نمیکنید و توجیه عادی میکنید.
امام فرمود این انقلاب کار ما نیست و خداوند دارد این انقلاب را رهبری میکند. تا وقتی مردم خالص در صحنه باشند خدا رهایشان نمیکند. امام فرمود تا در صحنه باشید خداوند این انقلاب را جلو میبرد. این همه پیروزی پشت پیروزی و شکست قدرتها از ابتدای انقلاب تا الآن و شکستهای پیدرپی آمریکا و غرب در منطقه، بهخاطر نهضت اسلامی است که از مردم ایران شروع شد و عادی نیست. امام میگفت گاهی ما برنامهریزی میکنیم که یک کاری بشود، ولی آن برنامهای که ما ریختیم نمیشود و یک کار دیگری میشود، بعداً میفهمیم آن کاری که شد درست بود و اگر برنامه ما میشد، خیلی بدتر بود. کسی مثل امام دست خدا را میبیند و ما نمیبینیم و شروع میکنیم توجیه مادی برایش پیدا میکنیم.
وقتی خداوند میفرماید حق و پرچم توحید و عدالت را یاری کنید من کمکتان میکنم؛ یعنی فراتر از قوانین عادی، قوانین فرامادی کمکتان میفرستم، ظاهراً باید شکست بخورید، اما ده بار پیروز میشوید. هر کس برای رهاسازی و خارجکردن ملتها از تاریکی بهسمت نور تلاش بکند، دارد مأموریت الهی را انجام میدهد.
نکته بعدی در آیه این است که ملتها و جوامع بشری در انواع و اقسام تاریکیها دارند زندگی میکنند. ملتها دارند در تاریکی ظلم، فساد اخلاقی، جنایت و خشونت، گناه، جهل و بیمعرفتی نسبت به خداوند و آخرت زندگی میکنند. پیام آیه این است که هم بنیاسرائیل در آن موقع، هم تمام جوامع بشری الآن حواسشان نیست که دارند در تاریکی کورمالکورمال زندگی میکنند. در ظلماتبودن، یعنی هیچ چیز نمیبینی و داری میروی و نمیدانی چه کار داری میکنی. ظلمت هم یکی نیست و انواع و اقسام ظلمات هست، اما نور و حق یکی است و کل تاریکیها را از بین میبرد. همه بشریت بدون تعالیم انبیاء و توحید و عدالت در تاریکی زندگی میکنند؛ یعنی چشمبسته تمام افعال ما، رفتار خانوادگی و سبک زندگیمان، سیاستورزی، اقتصاد، مناسبات جنسی، مناسبات مالی، مناسبات خانوادگی، تفریحات و روابطمان با دیگران در تاریکی است، ولی نور وجود دارد.
البته ملتها میتوانند از این تاریکی بیرون بیایند و وارد نور بشوند و این امکان وجود دارد. نمونهاش همان مأموریتی است که خدا به حضرت موسی علیهالسلام میدهد و میفرماید بنیاسرائیل را از تاریکی خارجکن. پس امکان خروج دستهجمعی وجود دارد، ولی این مأموریت از طرف خداست و کمک میکند. این آیه از نجات قوم صحبت میکند.
کسانی که فقط از رهایی فردی صحبت میکنند و میگویند دین یک امر شخصی و خصوصی است، همانطور که ظلمات و نور فردی است، اجتماعی نیز است. اینکه خودت در نور باشی و جامعه در ظلمات کافی نیست. این آیه فرمان انقلاب علیه فرعون است. این فرمان حکم دینی است؛ یعنی این سیستم و نظم موجود را بشکن. امروز هم فرعونها بر جهان حاکماند و فرمان همان اخرج قومک و کل اقوام بشری از ظلمات بهسوی نور است. این حکم همان اندازه که شرعی و الهی و مقدس است، همان اندازه عملنکردن به آن معصیت و گناه است؛ چون ملتها قربانی میشوند نه افراد.
به نظر میرسد رهبر انقلاب چنین آیهای را به این دلیل مطرح کردند که بگویند نور و ظلمات؛ یعنی دیدن و ندیدن و جهل و آگاهی. یعنی اگر شما بتوانید ملتها را آگاه بکنید، خودشان همراه با شما میآیند. اخرج، معنیاش این نیست که مردم را با زور زنجیر بهسمت نور ببر. ملت را نمیشود به زور نجات داد. خود مردم و ملتها هستند که باید قیام کنند. قرآن میفرماید انبیاء را برای لیقوم الناس بالقسط فرستادیم تا خودشان قیام به قسط کنند و قسط و عدالت را اجرا کنند. عدالت بخشنامهای نیست. حکومت و رهبران آزادیبخش مسئولیتی دارند، ولی این ملتها هستند که باید اقدام بکنند.
اگر ملتها را آگاه بکنید و حق و باطل، عدل و ظلم، جبهه استکبار و جبهه مقاومت برایشان روشن بشود، زمینه خروج قوم را فراهم کردهاید. بخشی از صدور انقلاب، پروژه حاج قاسم سلیمانی و سپاه قدس برای نجات مستضعفین و به داد ملتهای مظلومرسیدن است. با پول این کارها انجام نشده، بلکه با خون، ایدئولوژی، اخلاص، تجربه، سازماندهی و جهاد انجام شده است. آمریکا هفت هزار میلیارد دلار در این منطقه خرج کرد، ولی شکست خورد. پروژه پیروزی در منطقه و صدور انقلاب، پروژه پولکی نیست. عدهای در عراق، سوریه و کشورهای منطقه میگویند ایران ما را فدای خودش کرد و با جنگ نیابتی دارد حسابهای خودش را با آمریکا تسویه میکند و ما قربانیاش شدیم. آنجا اینجوری تبلیغ میکنند. در ایران هم عدهای میگویند همه پولهایتان را به قاسم سلیمانی دادند و او در عراق، سوریه، فلسطین و یمن خرج کرد. خب همه این حرفها دروغ است. اگر مساله با پول حل میشد، آمریکا، عربستان، قطر و امارات که هزاران میلیارد پول خرج کردند و میکنند، چرا همهشان شکست خوردند؟
بنابراین، همانطور که خداوند به پیغمبر اکرم فرمود: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّور»؛ یعنی ما به تو مأموریت دادیم بشریت را از تاریکی بهسوی نور بیاوری. این خط و مکتب همه انبیاء، امام خمینی و حالا مکتب سلیمانی است. همه شاگرد همان مکتباند. این همان مکتبی است که نباید نسبت به ملتها بیتفاوت باشی و بگویی مهم نیست جوامع دارند در تاریکی، ظلمت، بیچارگی، نکبت، جهل، تحقیر و ظلم زیر سایه استبداد و استعمار زندگی میکنند و به ما ربطی ندارد.
عدهای در ایران میگفتند به ما چه ربطی دارد که مردم ایران تحت سیطره باشند. به من چه و به تو چه نداریم و وظیفه این است که قیام کنید. هر ملتی که میتواند به خودش و به بقیه کمک کند باید اقدام کند. نباید نسبت به نور و ظلمات بیتفاوت بود. اصلاً پیام انقلاب این است. اخرج قومک؛ یعنی نسبت به جامعه بیتفاوت نباش و مردم را حرکت بده و بیدارکن. نور را نشانشان بده و خودت هم جلو بیفت تا بیایند. این اتفاق الآن در سطح وسیعی در ایران و منطقه دارد میافتد.
در اینجا نکتهای که در مساله رهبری نهضتها، حرکتها، جنبشهای آزادیبخش، انقلابها و حکومتها وجود دارد این است که هر کسی نمیتواند ملتها را نجات بدهد. کسانی که در بند خود، دنیا، قدرت، شهرت و شهوتاند، نمیتوانند ملتها را از تاریکیها بهسمت نور ببرند و انقلابهای درستی را رهبری کنند و بعد از مدتی تبدیل به ضدانقلاب و یک استکبار و استبداد جدید میشوند. انقلاب فرانسه بهعنوان نجاتبخش و آزادیبخش شکل گرفت، ولی از زمان ناپلئون تا اوایل قرن بیستم، قبل از جنگهای جهانی اول و دوم تبدیل به استعمارگر وحشی جنایتکار شد. حالا هم دیگر قدرت برتری نیست.
نکته دیگر آیه ، مفهوم ایاماللّه است. همه روزها، روزهای خدا هستند، ولی روزهای خاص خدا چگونه شمرده میشوند؟ چرا مکانها، روزها، اشخاص و اتفاقات خاص عنوان اضافه و نسبت پیدا میکنند و خداوند آنها را به خودش مستقیمتر نسبت میدهد؟ همه روزها ایاماللّه هستند، ولی چرا معجزات و پیروزیهای حضرت موسی علیهالسلام ایاماللّه نامیده شدند؟ چرا پیروزیهای بزرگ جبهه حق به شکل غیرعادی به وجود آمد یا پیروزیهای بزرگ دشمن را به شکست تبدیل کرد؟ بهخاطر اینکه نجاتدادن مردم، امکان رهایی جوامع بشری و حل مشکلات جامعه و از تاریکیها بیرونآمدن شرطش توجه به ایاماللّه است.
ایاماللّه روزهاییاند که بهخاطر اتفاقات خاصی که در آن روزها یا مکانها افتاده، اهمیت بیشتری دارند و نسبتشان با خداوند برای ما محسوستر میشود. مثلاً واقعه کربلا، نسبت خاصی با خداوند دارد. کربلا یک اتفاق عادی نبود و یک نسبت ویژهای بین خدا، خلق، ملک و ملکوت عالم اتفاق افتاد.
استفاده دیگری که از این آیه میشود کرد این است که بفهمیم ایاماللّه روزهاییاند که قبل از ما، الآن و در آینده اتفاق خواهد افتاد، ولی پیشامدها بهگونهای است که طبق محاسبات عادی و مادی قابل توضیح و توجیه نیست. بهرغم اینکه ظاهراً باید شکست میخوردید، پیروز شدید و باید پیروز میشدند شکست خوردند. خلاف همه پیشبینیها و مقدمات مادی اتفاقاتی میافتد. در مورد انبیاء همه اتفاقات بزرگ است.
زمان پیامبر فتح مکه یوماللّه بود. زمان حضرت موسی علیهالسلام و حضرت عیسی علیهالسلام تعبیر ایاماللّه به این معنا به کار رفت که نشاندهنده اتفاق بزرگی بود که با توجیه مادی قابل تفسیر نیست. گرچه توجیه مادی و طبیعت و قوانین طبیعت هم الهی است، اما این توضیح خاص دیگری دارد.
قضایایی که در ایامالله اتفاق میافتد بهطور عادی رایج نیست و همه میفهمند اینها غیرعادی است، ولی فقط آنها که صبار و شکور هستند اهمیت و معنای این اتفاقات را میفهمند و بقیه درست نمیفهمند. این نکته خیلی مهمی است. ایاماللّه روزهاییاند که آیات و نشانههای خاص خدا پدیدار میشود، ولی همه به یک معنا و اندازه نمیفهمند که این اتفاقی عادی نیست و کار الهی است. همه تشییع شهید سلیمانی را دیدند، ولی عدهای هم توجیه مادی کردند و نفهمیدند دست خدا بود.
در واقع این آیه میفرماید آنها که صبار و شکورند، میفهمند. صبار و شکور؛ یعنی اولاً کسانی که در برابر مشکلات، سختیها و خطرات زانو خم نمیکنند، قویاند و تحمل میکنند و از خودشان ضعف نشان نمیدهند. ثانیاً در مورد پیروزیها، نعمتها و پیشرفتها از خودشان بیظرفیتی نشان نمیدهند، خداوند را فراموش نمیکنند، حق و باطل را زیر پا نمیگذارند و عدالت را پس از پیروزی رعایت میکنند. این یک قاعده عام است که خداوند در این آیه میفرماید. این آیه هم انسانشناسی، هم تعلیم و تربیت است.
آیات الهی یوماللّه است. بعضی از مسئولان، روشنفکران، علما و مردم نمیفهمند و همه اینها را فقط تفسیر مادی میکنند. میبینند، ولی نمیفهمند آیه است و نسبت اینها را با خدا نمیفهمند. این هم بحث خیلی مهمی است. میفرماید اگر قدرت صبر و شکرتان بالا باشد و ظرفیت داشته باشید، این نحو تربیت ملی و فردی بدون استثناء همیشه و همه وقت باعث میشود شما مسائلی را درک کنید و بفهمید و آن وقت آرامش پیدا میکنید، قوی میشوید، توکل میکنید و مطمئنتر جلو میروید.
بقیه هم همین صحنه را میبینند، ولی برداشتی که تو میکنی را نمیکنند و نمیفهمند. اینها آیه است، اما نه برای همه. اینجا عمل دخالت میکند در نظر؛ یعنی اهل صبر انقلابی و شکر دائمی باشید. شکر هم همان واکنش درست زبانی و عملی نشاندادن نسبت به امکاناتی که داری و خداوند داده است. درست استفادهکردن از هرچه داری و ارتباط آنها را با خداوند بفهمی و خودت را سپاسگزار و مدیون بدانی. این دو عمل بهاصطلاح تربیتی و اخلاقی، دو سبک وجود انسانی است، ولی قرآن میفرماید اینها آثار معرفتی دارد و باعث میشود کسانی که اینجوری هستند چیزهایی را علامت خدا ببینند که بقیه همان صحنهها و اتفاقات را میبینند، ولی از آن تفسیر الهی نمیکنند.
بعضی از مسئولان ما دائم از قدرتهای بزرگ میترسند و مرتب باج میدهند و هرچه بیشتر تحقیر و تهدید میشوند، تحریمها بیشتر میشود؛ چون صبار و شکور نیستند و ایاماللهی که پیش چشم خودشان اتفاق افتاده را نفهمیدند و نمیفهمند اینها آیات الهی است و نگاه الهی و توحیدی ندارند. امام میفرمود کسانی که از آمریکا میترسند، علتش این است که به قدر کافی تهذیب نفس نکردند. کسی که تهذیب نفس کند و توحید داشته باشد، به این کشورها قدرتهای بزرگ نمیگوید و حرف از آشتی با جهان نمیزند. جهان چه کسانیاند؟ این سه کشور جهانخوار را جهان میگویند؟
صبار بودن، یعنی در برابر مشکلات خم به ابرو نیاوردن، با چندتا مشکل، تهدید و ترور نترسیدن، تردیدنکردن، واندادن، عقبنشینینکردن و باجندادن. این آیه میفرماید اگر صبار و شکور باشید به شما آگاهیهای جدید و درکی بهتر از اتفاقات جهان و سیاست و غیرسیاست و معرفت بیشتر میدهد؛ یعنی این قدرت روحی باعث میشود معرفت ذهنی و آگاهیهای خاصی پیش بیاید و معلوم میشود دانستن همه چیز به همه نمیرسد و همه نمیتوانند همه چیز را بفهمند.
اگر ظرفیتها و قدرتهای روحی را در خودمان به وجود بیاوریم، حقایق متعالیتری را میفهمیم. هزینه درک و معرفتبخشی از آیات الهی خصوصاً ایاماللّه این است که اهل مقاومت و سعه صدر باشیم. اگر صبر و شکر را در خودمان ایجاد کردیم، نسبت به سختیها و راحتیها در شکست و پیروزی چشممان باز میشود و مسائلی را میبینیم که بقیه نمیبینند. در سختترین شرایط همه میترسند، ولی ما دیگر نمیترسیم. صبار و شکور دچار اشتباه و خطای معرفتی نمیشود.
نکته دیگری که وجه انتخاب این آیه و بحث ایاماللّه در این خطبه است. فهمیدن باطن قضایا و اتفاقاتی است که دارد میافتد و احتیاج به صبر دارد. فهمیدن بعضی از مسائل با شتابزدگی و نگاههای یک بعدی به دست نمیآید. گاهی یک اتفاقی میافتد و ما همان لحظه زود قضاوت میکنیم یا یک پیروزی موقتی رخ میدهد و خوشحال میشویم. هر دو اشتباه است. در معنایی دیگر پیامی در این آیه هست که میگوید صبر انقلابی و صبر کامل داشته باشید، کم تحمل نباشید، واکنشهای سریع از خودتان نشان ندهید، زود اظهار ضعف و شکست نکنید.
زود، اظهار برتری و غفلت نکنید و کمی تحمل بکنید. این مسائل پردههای بعدی دارد؛ یعنی صبر انقلابی داشته باشید. ممکن است همان لحظهای که ایاماللّه اتفاق میافتد، بعضیهایش را نفهمید، اما کمی صبر کنید ببینید چه میشود. وقتی امام فرمود شوروی سقوط میکند، هیچکس باور نکرد. ما هم به امام اعتماد کردیم. معیارهای دیگری علاوه بر معیارهای مادی بود و طبق معیارهای مادی نباید اینجوری سقوط میکرد. صبر انقلابی، یعنی زود قضاوت و عجله نکنید، زود دستپاچه و ذوقزده و مأیوس نشوید.
به نظر من رهبر انقلاب نسبت به مردم چنین نگاهی دارند که این مردم صبار و شکورند. این همان خروج از ظلمات بهسوی نور است و هزینهاش را هم داریم میپردازیم و گامبهگام جلو میرویم. این نکات مهمی که در این آیه کریمه و در خطبه رهبر انقلاب به آن اشاره شد، فوقالعاده مهماند.
رهبر انقلاب در بیاناتشان به دو نظام محاسباتی توحیدی و لیبرال اشاره کردهاند. ایشان در همین آیه در خطبهشان فعالشدن دست خداوند در تاریخ را هم مطرح کردند. ابعاد این حوادث و این تعبیر در چهارچوب دو نظام محاسباتی چگونه تحلیل میشود؟
یکی از تحولات مهم بعد از شهادت شهید سلیمانی و ابومهدی، بهرغم همه تهدیدات حمله موشکی به عینالاسد بود. خسارات بسیار سنگینی به آمریکاییها وارد شد و اعلام نکردند؛ ولی مهمتر از کشتههایشان، این حرکت بود که غرور آمریکا و غرب را در دنیا شکست. اینها دنیا را با ملیتاریزم و نظامیگری خودشان میترسانند، ولی برای اولینبار با این حمله خودشان ترسیدند.
برای اولینبار کسی جلویشان ایستاد که نترسید و پیش چشم همه دنیا این اتفاق افتاد. مقالاتی که در مجلات مختلف نوشتند و در تلویزیونها تحلیل کردند، نشان از تعجب آنها بود. روسیه و چین و هیچکس در دنیا جرأت نمیکند به آمریکا بگوید انتقام میگیرم. هیچکس جز ایران چنین جرأتی ندارد. همه دیدند طالوت چگونه بر جالوت غلبه کرد. یک جوان لاغر اندامی که همه مسخرهاش میکردند با یک ضربه جالوت، ابرقدرت را از پا انداخت و ابهت و غرورش را در هم شکست.
ما دو نظام محاسباتی داریم. یک نظام محاسباتی مادی که میگوید جالوت برنده است و طالوت حتماً شکست میخورد. موسی از پس فرعون برنمیآید. امام نمیتواند از پس شاه و آمریکا و ابرقدرتها بربیاید. این نظام محاسباتی مادی میگوید حزباللّه، جهاد اسلامی و حماس محال است بتوانند اسرائیل را شکست بدهند، ولی در چهار جنگ شکست میدهند. نظام محاسباتی مادی میگوید بچههای مجاهد یمن نمیتوانند جلوی آلسعود و امارات و قدرتهای غربی و جهانی بایستند، ولی میایستند.
کسانی که ممکن است مذهبی، مسلمان و اصلاً آخوند باشند، اما نگاه نظام محاسباتیشان مادی و ماتریالیستی است و الهی و توحیدی نیست، نمیتوانند صبار و شکور باشند. ایاماللّه در پیش چشمشان اتفاق میافتد، ولی نمیفهمند؛ چون به دشمن طمع میکنند، به دشمن امیدوار میشوند و به او اعتماد میکنند. اینها از دشمن میترسند و در برابر تهدیدات عقبنشینی میکنند. صبار و شکور در برابر دشمن نه میترسد، نه به دشمن طمع میکند، نه امیدوار میشود و نه اعتماد میکند. تفاوت این دو دستگاه در اینجاست.
در سطوح مدیریتی، کشور ما مسائل و مشکلاتی در نحوه اداره کشور و اقتصاد کشور دارد. آیا امتداد مکتب سلیمانی در حوزه مدیریت کشور و اقتصاد در عرصههای مختلف ظرفیت حل مشکلات مردم را دارد؟
حتماً همینطور است. کسانی مثل شهید سلیمانی محصول انقلاب و هشت سال دفاع مقدساند. اگر مکتب سلیمانی نبود، شهید سلیمانی و ابومهدی و هزاران انسان شریف هم نبودند. اینها آدمهاییاند که در هر رشتهای وارد شوند، با اخلاص، توکل، عقل، تجربه و دقت عمل میکنند و در همان رشته شاگرد اول میشوند. این تیپ آدمها اگر در حوزه شیمی، فیزیک، سلولهای بنیادین و علوم هستهای بروند، در دنیا شاگرد اول میشوند. در اقتصاد، اردوهای جهادی و خدمترسانی هم بیایند، رکورد میزنند. در حوزههای دیگر هم همینطورند؛ چون هدفشان خدمت به خلق و برای خدا و بدون چشمداشت است.
این جور آدمها اگر با مکتب سلیمانی در هر رشتهای از اقتصاد، مدیریت، صنعت و... بیایند، با اخلاص، عقلانیت، تجربه، سادهزیستی، خستگیناپذیری و رعایت حقوق دیگران بهخصوص محرومان که دارند قطعاً پیروز میشوند.
ارزیابی شما از آینده غرب آسیا در مصاف جبهه مقاومت با آمریکا، رژیمصهیونیستی و ارتجاع منطقه و اخراج آمریکاییها از منطقه چیست؟
ما اگر در همین مسیر توحیدی انقلابی حرکت کنیم، بدون هیچ شک و تردیدی در پایان گام دوم این منطقه آزاد خواهد شد و ارکان اصلی تمدن اسلامی شکل خواهد گرفت. آمریکا در چند دهه آینده مثل آمریکای چند دهه گذشته نخواهد بود و اگر مثل شوروی دچار فروپاشی و تجزیه هم نشود که این احتمال خیلی زیاد است، قطعاً تبدیل به یک قدرت درجه دو در جهان خواهد شد و ایران و جهان اسلام تبدیل به یک پتانسیل عظیم میشوند و قوههایی که بهسرعت فعلیت پیدا خواهد کرد و من شکی در این قضیه ندارم. ما با همین کم و کیفی که در این چهل سال گذشته آمدیم، نسل آینده کارهای بسیار عظیم و عظیمتری خواهند کرد.
در سالهای گذشته عدهای از خواص و روشنفکران میگفتند دوره انقلابیگری و مقاومت تمام شده است و مردم دیگر در صحنه نیستند؛ امّا در تشییع شهید سلیمانی یک رستاخیز عظیم مردمی که در سطح جهان بینظیر بود، دیده شد. این مساله عادی نبود و یک حماسه بزرگ بود. آیا این اتفاق را میشود با توجیهات عادی مثل ملیگرایی یا احساساتیشدن تفسیر کرد؟
اگر میشود چنین تفسیری کرد، نمونههای دیگر را نشان بدهند. رهبر انقلاب فرمودند تشییع شهید سلیمانی یوماللّه بود، زدن پایگاه آمریکا هم یوماللّه بود. کسانی که میگویند یوماللّه نیست، برای فهم اینها احتیاج نیست ما اهل صبر انقلابی و اهل مقاوت، قدرت و ظرفیت تحمل پیروزی و مواجهه درست با شکست و پیروزی داشته باشیم. اینها نقشی در آگاهی و معرفت ما ندارند. اگر عقیده دارند این دو اتفاق یوماللّه نبود، نمونههای دیگرش را بگویند. اینها اسمشان روشنفکر است، ولی فقط مادیات و منافع خودشان را میبینند. اصلاً نمیتوانند همه ابعاد مادی و معنوی قضایا را ببینند.
این تیپ روشنفکریشان توجیه ظلم و وضع موجود جهان است. همیشه این تیپ روشنفکرها میگویند واقعگرا و واقعبین باشید. میگویند وضعیت همین است. این علمی و عملی است و تغییر این وضع امکان ندارد. وقتی شوروی بود، بخشی از همینها کمونیست بودند. بعد که کمونیسم سقوط کرد، خیلیهایشان لیبرال و طرفدار سرمایهداری و لیبرال دموکراسی شدند.
همین کارهایی که پیش چشم خود ما انجام شده را میگویند نمیشود، ولی شد. حالا هم میگویند نمیشود، ولی در واقع میشود. وقتی خداوند در این آیه میفرماید اگر توان و روح مقاومت در تو نیست و صبار و شکور نیستی؛ یعنی به پیشرفتها و پیروزیها و امکاناتی که داده شده نگاه نمیکنی و واکنش درست نشان نمیدهی. این روح خراب، مریض و معیوب است. تو اصلاً نمیتوانی بفهمی این یوماللّه بود. تشییع جنازه سلیمانی را میبینی، ولی نمیبینی و نمیفهمی.
این روشنفکری به این معنا نابینایی است. اینها قدرت بینش معنوی و باطنی ندارند. تعابیری در کتابهای رسمی تجربهشده در حوزه دیپلماسی غربی است، دیپلماتهای ما و همه دنیا را آموزش میدهند که سیاست خارجی این است و چه کسانی ابرقدرت و توسعهیافتهاند، شما بدبختید و آنها میتوانند و شما نمیتوانید. واقعبین هم نیستند. معلوم میشود همین واقعیت مادی را هم درست نمیبینند، چه برسد به آن ملکوت و باطن واقعیات. تمام محاسبات و پیشبینیهایشان هم غلط است. آنها واقعیات را نمیبینند. اتفاقاً ما باید به آنها بگوییم واقعبین باشید.
روشنفکرنماها و غربزدهها بیشخصیتاند و میخواهند همه را بیشخصیت بکنند. اینها خودشان میترسند و همه را میترسانند. خودشان پوسیده و فاسد شدند و میخواهند بقیه را هم فاسد کنند. خودشان ضعیف شدهاند، فکر میکنند ملت هم ضعیف شده است. بعضیهایشان، قیاس به نفس میکنند و در این چهل سال به مسائل دنیوی آلوده شدند و از گذشته خودشان فاصله گرفتهاند. اینها بهجای خداپرستی، دلارپرست و طلاپرست شدند و دیگر قبلهشان کعبه نیست.
قبله جسمشان کعبه است، ولی قبله روحشان واشنگتن، لندن و پاریس است. این تعبیر شبه روشنفکری که دوگانهسازی و دوگانهبینی سنتی که خیر مطلق و شر مطلق بود، گذشته است. دشمن فهمیده مقدورات عینی و موقعیت زیستبومی مهم و مؤثر است و به همان اندازه روی ذهن آدمها کار میکند. میگویند اگر بتوانید ذهن تصمیمگیران، نخبگان، رهبران و مسئولان یک کشور را مهندسی کنید، بهجای احتیاج به توپ، تانک و هزار میلیارد پول خرجکردن، کاری که میخواهی را آنها به دست خودشان انجام میدهند.
کسانی این کارها را میکنند که صبار و شکور نیستند. آنها ایاماللّه را نمیتوانند ببینند و بفهمند. آنها به دشمن طمع و امید میبندند و از دشمن میترسند. صبار و شکور به دشمن امید کاذب نمیبندد و از دشمن نمیترسد. این دیدگاه را بشناسیم و از آنها فاصله بگیریم.
غربیها در حوزه سیاست بینالملل و بحثهای دیپلماسیشان یک ایده دارند و میگویند موقعیت زیستشناختی، اهمیت ایدئولوژی، اشراق، روانشناسی و دادن معنا و معنویت به یک فعالیت سیاسی و نظامی به اندازه هزاران میلیارد دلار پول و اسلحه و تانک و بمب اتم کار میکند. میگویند نقطه قوت انقلاب اسلامی این است که ایدئولوژی، هدف و برنامه دارد.
وقتی ایدئولوژی و هدف نداشته باشی، نمیدانی چه باید و نباید انجام داد. البته ایدئولوژی به مفهومی که مورد نظر ماست؛ یعنی یک مکتب منسجم بهلحاظ نظری و عملی که ذهن و عین با هم مرتبط است و برای انسان در ساحت فردی و اجتماعی حقوق و مسئولیت و اولویت مطابق با واقع تعریف میکند، نه ایدئولوژی به مفهوم علم و آگاهی کاذب که محصول ایدئولوژیهای سکولار و مادی چپ و راست خود غرب است.
در پایان عرایضم یکی دو خاطره هم از شهید سلیمانی برایتان بگویم. من چند جلسه خدمت ایشان بودم. در یکی از جلسات که فرماندهان سپاه هم بودند، شهید سلیمانی با آن همه لطف و محبت و سعه صدری که داشت میگفت معیار اسلام، امام، ولایت فقیه، رهبری، شعارها، ارزشهای انقلابی، مبارزه با آمریکا و ظلم است. خط مبارزه و سازش و فساد اقتصادی و سادهزیستی جداست. ایشان جاذبه حداکثری و دافعه حداقلی داشت. بهعنوان یک مؤمن مسلمان همه باید همینطور باشند.
امثال بنده دافعه حداکثری و جاذبه حداقلی داریم. ایشان در آن جلسه خیلی به من محبت کرد و شاید هفت هشت دقیقه آخر صحبتشان به من اظهار محبت کرد که بنده لایقش نبودم و این را حمل بر اخلاق اسلامی ایشان میدانم. بعد از اینکه سخنرانی شهید سلیمانی تمام شد، نوبت من بود که صحبت کنم. ایشان به من گفت دلم میخواست بمانم، ولی کار فوری دارم و باید بروم و نمیتوانم بمانم. من همان اول بسماللّه گفتم و او رفت.
در آخرین نماز جمعه تهران و فیضیه قم که سخنرانیم با واکنش عدهای مواجه شد، بعد که ایشان را دیدم با لبخند من را بغل کرد و صحبتهایم را تأیید و تشویق کرد و گفت این صحبتی که در فیضیه و نماز جمعه کردی، انقلاب با این حرفها میماند، ولو آخرین صحبتت باشد. اینجوری انقلاب و نهضت میماند. تعبیر ایشان این بود که مثل پروانه خودتان را به شمع بزنید تا روشن بشود. خیلی حمایت کرد و گفت من عقیده دارم ادبیات انقلابی و صراحت و صداقت انقلابی توأم با عقلانیت باید حفظ شود و نباید دچار خوف و رجاهای مادی و حیوانی بشویم.
نکته دیگری نیز ایشان به من گفت. آمریکا، انگلیس و فرانسه بهشدت پوشالیاند. یک وجه آن جلساتی که ما با ایشان داشتیم این بود که میگفت راجع به مباحث فرهنگی در کشورهای منطقه چه کار باید کرد. ایشان در بحث فرهنگی و گفتوگوی فرهنگی با نخبگان و روشنفکران و افکار عمومی در منطقه میگفت ما باید با ملتها حرف بزنیم. من نکات ایشان را به بعضی مسئولان و غربزدهها و روشنفکرنماها یادآوری کردم و گفتم شهید قاسم سلیمانی میگفت افسران و سربازان آمریکایی ترسو هستند و مطلقاً ارتش آمریکا، ارتش جنگ نیست و ابداً نمیتوانند بجنگند. اینها فقط یک تصویر هالیوودی از خودشان ساختند. ایشان میگفت رسماً افسران و سربازهایشان پوشک میبندند.
ایشان میگفت ما در داخل پایگاههای آمریکا نیروهای نفوذی داریم و وقتی مثلاً ۵۰کیلومتر آن طرفتر درگیری میشود، اینها در پادگانهایشان از صدای گلولهای که نزدیکشان میآید خیلی میترسند. شهید سلیمانی میگفت من فیلمهای متعددی از داخل پایگاههای آمریکایی، اسرائیلی و انگلیسی دارم که اینها چقدر ترسویند و از مرگ و درگیری و مجروحشدن میترسند. اینها فقط با ترساندن مسئوولان، تأثیرگذاری روی فکر روشنفکرنماها، تبلیغات هالیوودی، بمب اتم، کار روی ذهن مخاطب و رسانه و خریدن آدمهای فاسد در حکومتها و ملتها کارشان را جلو میبرند.
شهید سلیمانی میگفت فیلمهایی از درگیری هست که افسران آمریکایی فرار میکنند و در اتاق مثل بچههای کوچک دورهم نشستهاند و از ترس بعضیهایشان گریه میکنند یا مافوقشان دستور میدهد فلان کار را بکنید و نمیروند. ایشان میگفت اینها بهشدت پوشالی و ضعیفاند. میگفت اگر عدهای محکم و مؤمن جلوی اینها بایستند و صبار و شکور باشند، بهسرعت شکست میخورند و عقبنشینی میکنند.
چرا رهبر انقلاب از شهید سلیمانی بهعنوان مکتب نام بردند؟ درواقع نسبت بین فرد، مکتب، شاخصها و ستون فقرات با این مکتب چیست؟
تعبیر مکتب در برابر فرد چند نکته دارد. اولاً این بحث گرچه بهطور مصداقی متمرکز و معطوف به شخص یا اشخاص خاصی است، ولی همیشه الگوهایی برتر از بقیه دیده میشوند و خداوند آنها را پیش چشم نسلها قرار میدهد؛ چون غالب توجه به ارزشهای انتزاعی و غیرمجسم برایمان سخت است، ولی وقتی الگو داشته باشیم درک آنها برایمان راحتتر میشود. اشخاصی تبدیل به الگو میشوند که بهلحاظ اخلاقی، علمی، عملی، خدمات اجتماعی، فداکاری، خودسوزی در راه حق و خدمت به خلق بدون توقع مادی خدمت کنند؛ بنابراین خود شخص موضوعیت ندارد.
اصلاً اینجور اشخاص اگر برای خود موضوعیت قائل بودند و خود را هدف میدانستند، الگو نمیشدند. به تعبیر حضرت امام که میگفت بگویید مکتب من، نگویید من؛ کسانی که محبوب مردم و جامعه دینی میشوند و تبدیل به الگو و قدیس میشوند و خواسته یا ناخواسته برایشان اشک میریزند و به یادشان هستند، وجه ممیز و اصلیشان این است که گفتند مکتب من، نگفتند من. وقتی رهبر انقلاب تعبیر به مکتب سلیمانی میکنند، منظورشان صرفاً دعوت به شخصپرستی، حتی قهرمانپرستی نیست. ارزش چنین اشخاصی به این است که فانی در مکتباند.
درواقع این همان مکتب انبیا و توحید و همان مکتبی است که امام در این عصر احیا کرد و امثال سلیمانی محصول و فارغالتحصیل این مکتباند.
بنابراین، مکتب سلیمانی مکتبی است که سلیمانی را ساخت، نه مکتبی که سلیمانی ساخته باشد. ایشان چنین ادعایی نداشت و چنین آدمهایی هیچوقت نگفتند من، بلکه همیشه گفتند مکتب من. این نکته مرز مشخصی بین دیدگاه ما با دیدگاههای شخصپرستی و شخصمحوری است. در نگاه توحیدی، هر شخصی در محضر خداوند و نسبتش با حق و توحید و عدالت هیچ است.
آنها که واقعاً باور داشتند هیچکساند، همهکساند؛ چون به خداوند تکیه میکنند و قوی، زیبا و دوستداشتنی میشوند. آنها آگاه میشوند؛ چون به علم، قدرت و جمال مطلق وصل میشوند و هرکس هرمقداری وصل بشود، همان مقدار جمال و قدرت و علم در او متجلی میشود و یک مرتبه همه دوستش دارند. بسیاری از کسانی که برای شهید سلیمانی اشک ریختند و بزرگترین تشییع جنازه دنیا را راه انداختند، خیلیهایشان نمیدانستند چرا اینجور اشک میریزند. این نقبی است از فطرت به فطرتها و این راه دل است.
بعضیها بیشتر به عظمت شهید سلیمانی پی بردند، ولی من این تشییع و اشکها و علاقه مردم را که دیدم، بیش از او، بیشتر به عظمت مردممان پی بردم. هیچکس چنین وضعیتی را تصور نمیکرد. این نشان میدهد مردم ما چقدر جوهرشناس و آدمشناساند و معیارهای واقعیشان چیست.
اما چرا شهید سلیمانی با اینکه یک فرد بسیار متشخص، کمنظیر، انسان بزرگ و شریفی بود، ولی نباید بهعنوان یک فرد به او اصالت داد. قرآن کریم در مورد پیامبر میفرماید: «مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل»؛ محمد هم که انسان کامل و بزرگترین واسطه خدا و خلق است، هیچ استقلالی از خدا ندارد و در برابرش هیچکس است، اما در برابر ما همهکس است، چون در برابر خدا هیچکس است. قرآن میفرماید محمد مرکز نیست و قبل از او هم پیامبرانی آمدند. اسلام محمدیزم نیست.
تشیع علویگری، علیگری و علیپرستی نیست. این نکته را در جواب کسانی عرض میکنم که میگویند ما هر چندوقت یک قدیس و قهرمان درست میکنیم. نه ما درست نکردیم، بلکه خدا درست میکند و خودشان تلاش کردند و به این مقام میرسند.
البته ما قهرمان داریم. بعد از انقلاب، در دوره جنگ، شهدا، مجاهدین، اولیاء و صالحان زیادی دیدیم که با دیدن آنها فهمیدیم مؤمنین صدر اسلام که در قرآن و روایات آمدهاند، چه جور آدمهایی بودند. بخشی از آنها در ذهنها اسطوره بودند، ولی ما در چهل سال گذشته از این اسطورهها دیدیم. بنابراین معیار مکتب سلیمانی است که شهید سلیمانی یکی از آثار این مکتب است.
ثانیاً، مردم مکتبشناس و سلیمانیشناساند، وگرنه ممکن است اینجور آدمها باشند، ولی مردمی باشند که اصلاً قدر و ارزششان را ندانند؛ اما این مردم ارزش این آدمها را میفهمند.
ثالثاً کسانی هم هستند که قهرمانسازی و قهرمانپرستی میکنند، ولی این قهرمانها ارزش قهرمانبودن ندارند و پوک و توخالیاند. انواع و اقسام آدمهایی که بهلحاظ علم، عمل، اخلاق و سبک زندگیشان بههیچوجه صلاحیتی ندارند که الگوی ما باشند، ولی مشهورند.
درواقع سلبریتیسازی که در غرب و شرق عالم میشود. یک مرزی هم بین آدمهای معمولی که فقط تخصص و تکنیک مشهورشدن را بلدند با کسانی مثل سلیمانی هست. هزاران نفر از این چهرهها، هزار بار هم بمیرند، هرگز چنین جمعیتی با اخلاص و با اشکریختن در تشییع جنازهشان نمیآیند. این تفاوت امام و الگوبودن و مکتبیبودن با سلبریتیبودن و قهرمان قلابیبودن است.
شما بعد از شهادت حاجقاسم و آن تشییع عظیم میلیونی، در دیداری با رهبر انقلاب حضور داشتید. ایشان درباره این حادثه و حضور مردمی چه فرمودند؟
مضمون فرمایش ایشان این بود که: این قضیه عادی نبود. تشییعهایی که با آن جمعیت در شهرهای مختلف شد، با این وضعیت و مشکلات اقتصاد برجامی و گرفتاریها، توجیه عادی و مادی نداشت. ایشان به تعبیری فرمودند این تشییع کاملاً امر و نمایش الهی بود و علت اصلیاش هم اخلاص، توحید و جهاد دائمی شهید بود و خدا خواست. خدا میخواهد اینها الگو بشوند. خداوند کسانی را از بین صالحین انتخاب میکند که در عمل صلاحیتشان را نشان دادند و تبدیل به الگو میکند.
با اینکه معصوم نیستند و در ظاهر تحصیلات و تخصص فوقالعاده دانشگاهی و حوزوی ندارند و از بقیه برجستهتر نیستند، اما در انسانیت قلهاند. خداوند میخواهد بعضیها را اینجوری مطرح و در قلبها وارد کند. فقط هم مختص ایران نیست. همهجا اینطور است. در چند ایالت آمریکا تظاهرات کردند و تصاویر شهید سلیمانی در دست معترضان آمریکایی بود و میگفتند رئیسجمهور آمریکا تروریست است، نه فرمانده سپاه قدس که رهبر جنبش آزادیبخش است.
سال گذشته شنیدم در هند نزدیک به پانصد ششصد مجلس عزا و یادبود برای شهید سلیمانی گرفتند. این عادی نیست. یادم هست رهبر انقلاب فرمودند این مساله، اصلاً طبیعی و مادی نیست و من این را یک عنایت الهی برای ملت، انقلاب، شهید سلیمانی و سایر شهدایی که در گمنامی شهید میشوند، میدانم.
این را هم دوستان بدانند ما دهها قاسم سلیمانی در جبههها و کشورهای مختلف داریم که مشغول مبارزه و دفاع هستند و هر روز شهید میشوند و فدای ملتها و مستضعفین جهان میشوند و کسی هم اسمشان را نمیداند. همانطور که تا چند سال پیش شهید سلیمانی را جز افراد خاص، اغلب مردم نمیشناختند. ایشان فرمودند در نمازی که بر شهدا داشتم میخواندم، صدای گریه مردم را از پشت سر شنیدم که چه جور اشک میریزند و گریه میکنند. این گریهها، گریههای عادی و برنامهریزیشده نیست و غیرطبیعی و دست خداست. من عقیده دارم و به ایشان هم عرض کردم دشمن قطعاً گیج شد و ما هم گیج شدیم و توقع چنین چیزی را نداشتیم و مردم هم گیج شدند. اصلاً یک مغناطیس غیرعادی بود.
یکی از کلیدواژههای خطبه رهبر انقلاب، صبّار بودن مردم ایران است. مؤلفههای صبار و ظرفیت مقاومت در آیه کریمه «وَذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکور» چیست که ایشان در مورد این مردم در آن شرایط خاص به کار بردند؟
* ببینید این آیه در مورد حضرت موسی علیهالسلام است. شاید ایشان اولین پیامبری است که توانست به یک معنا تمدنسازی بکند. هجرت بزرگ اجتماعی و درگیری با فرعون بهعنوان ابرقدرت جهان، یک نوع تمدنسازی و هجرت بزرگ سیاسی و اجتماعی است. به همین دلیل نام حضرت موسی علیهالسلام از همه پیامبران در قرآن بیشتر آمده و توجه شده است. خداوند در این آیه میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَک مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّور...»؛ یعنی ما به ایشان فرمان دادیم که بنیاسرائیل را از تاریکیها و ظلمتها رهایی ببخش و خلاصشان کن. بعد میفرماید:
« وَذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکور»؛ یعنی روزهای خدا را به یادشان بیاور که در این قضیه نشانههای زیادی برای کسی است که صبار و شکور باشد و قدرت مقاومت زیادی داشته باشد و بتواند واکنش متناسب با نعمتها، پیروزیها و امکانات از خودش نشان بدهد. این برای کسانی است که ظرفیت و قدرت تحمل مشکلات و تهدیدها و فشارهای بیش از اندازه را دارند؛ یعنی ظرفیت برخورداری از نعمت پیروزی و شکست را دارند و در هر دو شرایط محکم و متین و آراماند و مسیر را ادامه میدهند. این برای آنها نشانه است.
این آیهای که ایشان در این خطبه انتخاب و قرائت کردند بعد از آن بود که برای اولین بار در تاریخ بعد از جنگهای جهانی رسما یک کشوری به پایگاه آمریکاییها حمله میکند. ایران بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا را در منطقه با ده پانزده موشک سنگین به آتش کشید، آن هم با وجود تهدیدهایی که آن مردک رئیسجمهور آمریکا کرد که اگر کوچکترین واکنشی به ترور سلیمانی نشان بدهید ما دهها منطقه در ایران را همزمان بمباران میکنیم.
اینجا ایشان با پشتوانه خدا و اعتمادش به مردم نترسید. اگر رهبر انقلاب به مردم اعتماد نداشت، چنین دستوری صادر نمیکردند. این خیلی معنادار بود. چون کاری بود که هیچ حکومتی در جهان امروز جرأت نمیکند انجام دهد و بعد هم اعلام کند که انتقام انجام نشده و این ادامه دارد. حالا هم که ترامپ و پمپئو و کسانی که این ترور را انجام دادند دیگر از اریکه قدرت پایین آمدهاند انشااللّه رزمندگان بدون مرز و انقلابیون جهان حساب اینها را باید برسند. این اولین باری است که آمریکا دارد رسما تهدید میشود. این انتقام ادامه دارد و هدف اصلی اخراج آمریکا از کل منطقه است.
به این نکاتی که در این آیه کریمه وجود دارد، توجه کنید. خداوند در این آیه بهصراحت میفرماید ما فرستادیم. بعضیها میگویند استناد نهضتهای توحیدی و عدالتخواه انبیاء و پیروان و سربازان خط انبیاء ربطی به خدا ندارد. اینها خودشان ادعا میکنند خداییاند یا از طرف خدا حرف میزنند. اولین پیام این آیه لقد ارسلنا است؛ یعنی شک نکنید و مطمئن باشید ما انبیاء را فرستادیم و آنها از طرف ما مأموریت دارند. پس استناد این نهضت، این حرکت و این مقاومتها به خدای متعال است و یک واکنش عادی غیرالهی، غریزی، بشری و مادی نیست که همه حیوانات و موجودات از خودشان نشان بدهند.
معجزات و اتفاقاتی مثل پیروزی انقلاب که روی میدهد و عادی نیست، اینها جزو آیات و بینات الهی است. قضایای هشت سال مقاومت در جنگ تحمیلی در برابر دهها کشور و بعد آن وضعیت صدام و منطقه عادی نیست. این اتفاقات غیرعادی که در جبهه مقاومت و سپاه قدس و تشییع شهید سلیمانی افتاد و حمله موشکی به پایگاه آمریکا و وضعیت الآن ترامپ و کرونا، نمیخواهم بگویم تفسیر و توضیح طبیعی ندارد، اما برای تمام آیات الهی و اتفاقات ماورای طبیعی که میافتد، یک توضیح طبیعی هم برایش پیدا میشود. اصلاً طبیعت و ماوراءالطبیعه از هم جدا و متقابل با هم نیستند. وقتی ماوراءالطبیعه در عالم دخالت میکند، اینجوری نیست که کلاً مرز صددرصد با طبیعت داشته باشد. کافر کسی است که همه اتفاقات غیرطبیعی و معجزات را یا انکار یا تردید و تشکیک میکند یا اگر بپذیرد توجیه طبیعی میآورد و میگوید اینها هم طبیعی است و معجزه نیست.
نکته دیگر این است که اتفاقات غیرعادی که میافتد از دست بشر عادی برنمیآید و خودتان میفهمید کار شما نیست و کار ماست. البته همان کار طبیعی هم که شما میکنید کار ماست؛ اما بهطور خاص ما خداوند را در ایاماللّه واضحتر میتوانیم ببینیم. خداوند در این آیه میفرماید اگر صبار و شکور نباشید، مفهوم ایاماللّه و آیات الهی را نمیفهمید و درست درک نمیکنید و توجیه عادی میکنید.
امام فرمود این انقلاب کار ما نیست و خداوند دارد این انقلاب را رهبری میکند. تا وقتی مردم خالص در صحنه باشند خدا رهایشان نمیکند. امام فرمود تا در صحنه باشید خداوند این انقلاب را جلو میبرد. این همه پیروزی پشت پیروزی و شکست قدرتها از ابتدای انقلاب تا الآن و شکستهای پیدرپی آمریکا و غرب در منطقه، بهخاطر نهضت اسلامی است که از مردم ایران شروع شد و عادی نیست. امام میگفت گاهی ما برنامهریزی میکنیم که یک کاری بشود، ولی آن برنامهای که ما ریختیم نمیشود و یک کار دیگری میشود، بعداً میفهمیم آن کاری که شد درست بود و اگر برنامه ما میشد، خیلی بدتر بود. کسی مثل امام دست خدا را میبیند و ما نمیبینیم و شروع میکنیم توجیه مادی برایش پیدا میکنیم.
وقتی خداوند میفرماید حق و پرچم توحید و عدالت را یاری کنید من کمکتان میکنم؛ یعنی فراتر از قوانین عادی، قوانین فرامادی کمکتان میفرستم، ظاهراً باید شکست بخورید، اما ده بار پیروز میشوید. هر کس برای رهاسازی و خارجکردن ملتها از تاریکی بهسمت نور تلاش بکند، دارد مأموریت الهی را انجام میدهد.
نکته بعدی در آیه این است که ملتها و جوامع بشری در انواع و اقسام تاریکیها دارند زندگی میکنند. ملتها دارند در تاریکی ظلم، فساد اخلاقی، جنایت و خشونت، گناه، جهل و بیمعرفتی نسبت به خداوند و آخرت زندگی میکنند. پیام آیه این است که هم بنیاسرائیل در آن موقع، هم تمام جوامع بشری الآن حواسشان نیست که دارند در تاریکی کورمالکورمال زندگی میکنند. در ظلماتبودن، یعنی هیچ چیز نمیبینی و داری میروی و نمیدانی چه کار داری میکنی. ظلمت هم یکی نیست و انواع و اقسام ظلمات هست، اما نور و حق یکی است و کل تاریکیها را از بین میبرد. همه بشریت بدون تعالیم انبیاء و توحید و عدالت در تاریکی زندگی میکنند؛ یعنی چشمبسته تمام افعال ما، رفتار خانوادگی و سبک زندگیمان، سیاستورزی، اقتصاد، مناسبات جنسی، مناسبات مالی، مناسبات خانوادگی، تفریحات و روابطمان با دیگران در تاریکی است، ولی نور وجود دارد.
البته ملتها میتوانند از این تاریکی بیرون بیایند و وارد نور بشوند و این امکان وجود دارد. نمونهاش همان مأموریتی است که خدا به حضرت موسی علیهالسلام میدهد و میفرماید بنیاسرائیل را از تاریکی خارجکن. پس امکان خروج دستهجمعی وجود دارد، ولی این مأموریت از طرف خداست و کمک میکند. این آیه از نجات قوم صحبت میکند.
کسانی که فقط از رهایی فردی صحبت میکنند و میگویند دین یک امر شخصی و خصوصی است، همانطور که ظلمات و نور فردی است، اجتماعی نیز است. اینکه خودت در نور باشی و جامعه در ظلمات کافی نیست. این آیه فرمان انقلاب علیه فرعون است. این فرمان حکم دینی است؛ یعنی این سیستم و نظم موجود را بشکن. امروز هم فرعونها بر جهان حاکماند و فرمان همان اخرج قومک و کل اقوام بشری از ظلمات بهسوی نور است. این حکم همان اندازه که شرعی و الهی و مقدس است، همان اندازه عملنکردن به آن معصیت و گناه است؛ چون ملتها قربانی میشوند نه افراد.
به نظر میرسد رهبر انقلاب چنین آیهای را به این دلیل مطرح کردند که بگویند نور و ظلمات؛ یعنی دیدن و ندیدن و جهل و آگاهی. یعنی اگر شما بتوانید ملتها را آگاه بکنید، خودشان همراه با شما میآیند. اخرج، معنیاش این نیست که مردم را با زور زنجیر بهسمت نور ببر. ملت را نمیشود به زور نجات داد. خود مردم و ملتها هستند که باید قیام کنند. قرآن میفرماید انبیاء را برای لیقوم الناس بالقسط فرستادیم تا خودشان قیام به قسط کنند و قسط و عدالت را اجرا کنند. عدالت بخشنامهای نیست. حکومت و رهبران آزادیبخش مسئولیتی دارند، ولی این ملتها هستند که باید اقدام بکنند.
اگر ملتها را آگاه بکنید و حق و باطل، عدل و ظلم، جبهه استکبار و جبهه مقاومت برایشان روشن بشود، زمینه خروج قوم را فراهم کردهاید. بخشی از صدور انقلاب، پروژه حاج قاسم سلیمانی و سپاه قدس برای نجات مستضعفین و به داد ملتهای مظلومرسیدن است. با پول این کارها انجام نشده، بلکه با خون، ایدئولوژی، اخلاص، تجربه، سازماندهی و جهاد انجام شده است. آمریکا هفت هزار میلیارد دلار در این منطقه خرج کرد، ولی شکست خورد. پروژه پیروزی در منطقه و صدور انقلاب، پروژه پولکی نیست. عدهای در عراق، سوریه و کشورهای منطقه میگویند ایران ما را فدای خودش کرد و با جنگ نیابتی دارد حسابهای خودش را با آمریکا تسویه میکند و ما قربانیاش شدیم. آنجا اینجوری تبلیغ میکنند. در ایران هم عدهای میگویند همه پولهایتان را به قاسم سلیمانی دادند و او در عراق، سوریه، فلسطین و یمن خرج کرد. خب همه این حرفها دروغ است. اگر مساله با پول حل میشد، آمریکا، عربستان، قطر و امارات که هزاران میلیارد پول خرج کردند و میکنند، چرا همهشان شکست خوردند؟
بنابراین، همانطور که خداوند به پیغمبر اکرم فرمود: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّور»؛ یعنی ما به تو مأموریت دادیم بشریت را از تاریکی بهسوی نور بیاوری. این خط و مکتب همه انبیاء، امام خمینی و حالا مکتب سلیمانی است. همه شاگرد همان مکتباند. این همان مکتبی است که نباید نسبت به ملتها بیتفاوت باشی و بگویی مهم نیست جوامع دارند در تاریکی، ظلمت، بیچارگی، نکبت، جهل، تحقیر و ظلم زیر سایه استبداد و استعمار زندگی میکنند و به ما ربطی ندارد.
عدهای در ایران میگفتند به ما چه ربطی دارد که مردم ایران تحت سیطره باشند. به من چه و به تو چه نداریم و وظیفه این است که قیام کنید. هر ملتی که میتواند به خودش و به بقیه کمک کند باید اقدام کند. نباید نسبت به نور و ظلمات بیتفاوت بود. اصلاً پیام انقلاب این است. اخرج قومک؛ یعنی نسبت به جامعه بیتفاوت نباش و مردم را حرکت بده و بیدارکن. نور را نشانشان بده و خودت هم جلو بیفت تا بیایند. این اتفاق الآن در سطح وسیعی در ایران و منطقه دارد میافتد.
در اینجا نکتهای که در مساله رهبری نهضتها، حرکتها، جنبشهای آزادیبخش، انقلابها و حکومتها وجود دارد این است که هر کسی نمیتواند ملتها را نجات بدهد. کسانی که در بند خود، دنیا، قدرت، شهرت و شهوتاند، نمیتوانند ملتها را از تاریکیها بهسمت نور ببرند و انقلابهای درستی را رهبری کنند و بعد از مدتی تبدیل به ضدانقلاب و یک استکبار و استبداد جدید میشوند. انقلاب فرانسه بهعنوان نجاتبخش و آزادیبخش شکل گرفت، ولی از زمان ناپلئون تا اوایل قرن بیستم، قبل از جنگهای جهانی اول و دوم تبدیل به استعمارگر وحشی جنایتکار شد. حالا هم دیگر قدرت برتری نیست.
نکته دیگر آیه ، مفهوم ایاماللّه است. همه روزها، روزهای خدا هستند، ولی روزهای خاص خدا چگونه شمرده میشوند؟ چرا مکانها، روزها، اشخاص و اتفاقات خاص عنوان اضافه و نسبت پیدا میکنند و خداوند آنها را به خودش مستقیمتر نسبت میدهد؟ همه روزها ایاماللّه هستند، ولی چرا معجزات و پیروزیهای حضرت موسی علیهالسلام ایاماللّه نامیده شدند؟ چرا پیروزیهای بزرگ جبهه حق به شکل غیرعادی به وجود آمد یا پیروزیهای بزرگ دشمن را به شکست تبدیل کرد؟ بهخاطر اینکه نجاتدادن مردم، امکان رهایی جوامع بشری و حل مشکلات جامعه و از تاریکیها بیرونآمدن شرطش توجه به ایاماللّه است.
ایاماللّه روزهاییاند که بهخاطر اتفاقات خاصی که در آن روزها یا مکانها افتاده، اهمیت بیشتری دارند و نسبتشان با خداوند برای ما محسوستر میشود. مثلاً واقعه کربلا، نسبت خاصی با خداوند دارد. کربلا یک اتفاق عادی نبود و یک نسبت ویژهای بین خدا، خلق، ملک و ملکوت عالم اتفاق افتاد.
استفاده دیگری که از این آیه میشود کرد این است که بفهمیم ایاماللّه روزهاییاند که قبل از ما، الآن و در آینده اتفاق خواهد افتاد، ولی پیشامدها بهگونهای است که طبق محاسبات عادی و مادی قابل توضیح و توجیه نیست. بهرغم اینکه ظاهراً باید شکست میخوردید، پیروز شدید و باید پیروز میشدند شکست خوردند. خلاف همه پیشبینیها و مقدمات مادی اتفاقاتی میافتد. در مورد انبیاء همه اتفاقات بزرگ است.
زمان پیامبر فتح مکه یوماللّه بود. زمان حضرت موسی علیهالسلام و حضرت عیسی علیهالسلام تعبیر ایاماللّه به این معنا به کار رفت که نشاندهنده اتفاق بزرگی بود که با توجیه مادی قابل تفسیر نیست. گرچه توجیه مادی و طبیعت و قوانین طبیعت هم الهی است، اما این توضیح خاص دیگری دارد.
قضایایی که در ایامالله اتفاق میافتد بهطور عادی رایج نیست و همه میفهمند اینها غیرعادی است، ولی فقط آنها که صبار و شکور هستند اهمیت و معنای این اتفاقات را میفهمند و بقیه درست نمیفهمند. این نکته خیلی مهمی است. ایاماللّه روزهاییاند که آیات و نشانههای خاص خدا پدیدار میشود، ولی همه به یک معنا و اندازه نمیفهمند که این اتفاقی عادی نیست و کار الهی است. همه تشییع شهید سلیمانی را دیدند، ولی عدهای هم توجیه مادی کردند و نفهمیدند دست خدا بود.
در واقع این آیه میفرماید آنها که صبار و شکورند، میفهمند. صبار و شکور؛ یعنی اولاً کسانی که در برابر مشکلات، سختیها و خطرات زانو خم نمیکنند، قویاند و تحمل میکنند و از خودشان ضعف نشان نمیدهند. ثانیاً در مورد پیروزیها، نعمتها و پیشرفتها از خودشان بیظرفیتی نشان نمیدهند، خداوند را فراموش نمیکنند، حق و باطل را زیر پا نمیگذارند و عدالت را پس از پیروزی رعایت میکنند. این یک قاعده عام است که خداوند در این آیه میفرماید. این آیه هم انسانشناسی، هم تعلیم و تربیت است.
آیات الهی یوماللّه است. بعضی از مسئولان، روشنفکران، علما و مردم نمیفهمند و همه اینها را فقط تفسیر مادی میکنند. میبینند، ولی نمیفهمند آیه است و نسبت اینها را با خدا نمیفهمند. این هم بحث خیلی مهمی است. میفرماید اگر قدرت صبر و شکرتان بالا باشد و ظرفیت داشته باشید، این نحو تربیت ملی و فردی بدون استثناء همیشه و همه وقت باعث میشود شما مسائلی را درک کنید و بفهمید و آن وقت آرامش پیدا میکنید، قوی میشوید، توکل میکنید و مطمئنتر جلو میروید.
بقیه هم همین صحنه را میبینند، ولی برداشتی که تو میکنی را نمیکنند و نمیفهمند. اینها آیه است، اما نه برای همه. اینجا عمل دخالت میکند در نظر؛ یعنی اهل صبر انقلابی و شکر دائمی باشید. شکر هم همان واکنش درست زبانی و عملی نشاندادن نسبت به امکاناتی که داری و خداوند داده است. درست استفادهکردن از هرچه داری و ارتباط آنها را با خداوند بفهمی و خودت را سپاسگزار و مدیون بدانی. این دو عمل بهاصطلاح تربیتی و اخلاقی، دو سبک وجود انسانی است، ولی قرآن میفرماید اینها آثار معرفتی دارد و باعث میشود کسانی که اینجوری هستند چیزهایی را علامت خدا ببینند که بقیه همان صحنهها و اتفاقات را میبینند، ولی از آن تفسیر الهی نمیکنند.
بعضی از مسئولان ما دائم از قدرتهای بزرگ میترسند و مرتب باج میدهند و هرچه بیشتر تحقیر و تهدید میشوند، تحریمها بیشتر میشود؛ چون صبار و شکور نیستند و ایاماللهی که پیش چشم خودشان اتفاق افتاده را نفهمیدند و نمیفهمند اینها آیات الهی است و نگاه الهی و توحیدی ندارند. امام میفرمود کسانی که از آمریکا میترسند، علتش این است که به قدر کافی تهذیب نفس نکردند. کسی که تهذیب نفس کند و توحید داشته باشد، به این کشورها قدرتهای بزرگ نمیگوید و حرف از آشتی با جهان نمیزند. جهان چه کسانیاند؟ این سه کشور جهانخوار را جهان میگویند؟
صبار بودن، یعنی در برابر مشکلات خم به ابرو نیاوردن، با چندتا مشکل، تهدید و ترور نترسیدن، تردیدنکردن، واندادن، عقبنشینینکردن و باجندادن. این آیه میفرماید اگر صبار و شکور باشید به شما آگاهیهای جدید و درکی بهتر از اتفاقات جهان و سیاست و غیرسیاست و معرفت بیشتر میدهد؛ یعنی این قدرت روحی باعث میشود معرفت ذهنی و آگاهیهای خاصی پیش بیاید و معلوم میشود دانستن همه چیز به همه نمیرسد و همه نمیتوانند همه چیز را بفهمند.
اگر ظرفیتها و قدرتهای روحی را در خودمان به وجود بیاوریم، حقایق متعالیتری را میفهمیم. هزینه درک و معرفتبخشی از آیات الهی خصوصاً ایاماللّه این است که اهل مقاومت و سعه صدر باشیم. اگر صبر و شکر را در خودمان ایجاد کردیم، نسبت به سختیها و راحتیها در شکست و پیروزی چشممان باز میشود و مسائلی را میبینیم که بقیه نمیبینند. در سختترین شرایط همه میترسند، ولی ما دیگر نمیترسیم. صبار و شکور دچار اشتباه و خطای معرفتی نمیشود.
نکته دیگری که وجه انتخاب این آیه و بحث ایاماللّه در این خطبه است. فهمیدن باطن قضایا و اتفاقاتی است که دارد میافتد و احتیاج به صبر دارد. فهمیدن بعضی از مسائل با شتابزدگی و نگاههای یک بعدی به دست نمیآید. گاهی یک اتفاقی میافتد و ما همان لحظه زود قضاوت میکنیم یا یک پیروزی موقتی رخ میدهد و خوشحال میشویم. هر دو اشتباه است. در معنایی دیگر پیامی در این آیه هست که میگوید صبر انقلابی و صبر کامل داشته باشید، کم تحمل نباشید، واکنشهای سریع از خودتان نشان ندهید، زود اظهار ضعف و شکست نکنید.
زود، اظهار برتری و غفلت نکنید و کمی تحمل بکنید. این مسائل پردههای بعدی دارد؛ یعنی صبر انقلابی داشته باشید. ممکن است همان لحظهای که ایاماللّه اتفاق میافتد، بعضیهایش را نفهمید، اما کمی صبر کنید ببینید چه میشود. وقتی امام فرمود شوروی سقوط میکند، هیچکس باور نکرد. ما هم به امام اعتماد کردیم. معیارهای دیگری علاوه بر معیارهای مادی بود و طبق معیارهای مادی نباید اینجوری سقوط میکرد. صبر انقلابی، یعنی زود قضاوت و عجله نکنید، زود دستپاچه و ذوقزده و مأیوس نشوید.
به نظر من رهبر انقلاب نسبت به مردم چنین نگاهی دارند که این مردم صبار و شکورند. این همان خروج از ظلمات بهسوی نور است و هزینهاش را هم داریم میپردازیم و گامبهگام جلو میرویم. این نکات مهمی که در این آیه کریمه و در خطبه رهبر انقلاب به آن اشاره شد، فوقالعاده مهماند.
رهبر انقلاب در بیاناتشان به دو نظام محاسباتی توحیدی و لیبرال اشاره کردهاند. ایشان در همین آیه در خطبهشان فعالشدن دست خداوند در تاریخ را هم مطرح کردند. ابعاد این حوادث و این تعبیر در چهارچوب دو نظام محاسباتی چگونه تحلیل میشود؟
یکی از تحولات مهم بعد از شهادت شهید سلیمانی و ابومهدی، بهرغم همه تهدیدات حمله موشکی به عینالاسد بود. خسارات بسیار سنگینی به آمریکاییها وارد شد و اعلام نکردند؛ ولی مهمتر از کشتههایشان، این حرکت بود که غرور آمریکا و غرب را در دنیا شکست. اینها دنیا را با ملیتاریزم و نظامیگری خودشان میترسانند، ولی برای اولینبار با این حمله خودشان ترسیدند.
برای اولینبار کسی جلویشان ایستاد که نترسید و پیش چشم همه دنیا این اتفاق افتاد. مقالاتی که در مجلات مختلف نوشتند و در تلویزیونها تحلیل کردند، نشان از تعجب آنها بود. روسیه و چین و هیچکس در دنیا جرأت نمیکند به آمریکا بگوید انتقام میگیرم. هیچکس جز ایران چنین جرأتی ندارد. همه دیدند طالوت چگونه بر جالوت غلبه کرد. یک جوان لاغر اندامی که همه مسخرهاش میکردند با یک ضربه جالوت، ابرقدرت را از پا انداخت و ابهت و غرورش را در هم شکست.
ما دو نظام محاسباتی داریم. یک نظام محاسباتی مادی که میگوید جالوت برنده است و طالوت حتماً شکست میخورد. موسی از پس فرعون برنمیآید. امام نمیتواند از پس شاه و آمریکا و ابرقدرتها بربیاید. این نظام محاسباتی مادی میگوید حزباللّه، جهاد اسلامی و حماس محال است بتوانند اسرائیل را شکست بدهند، ولی در چهار جنگ شکست میدهند. نظام محاسباتی مادی میگوید بچههای مجاهد یمن نمیتوانند جلوی آلسعود و امارات و قدرتهای غربی و جهانی بایستند، ولی میایستند.
کسانی که ممکن است مذهبی، مسلمان و اصلاً آخوند باشند، اما نگاه نظام محاسباتیشان مادی و ماتریالیستی است و الهی و توحیدی نیست، نمیتوانند صبار و شکور باشند. ایاماللّه در پیش چشمشان اتفاق میافتد، ولی نمیفهمند؛ چون به دشمن طمع میکنند، به دشمن امیدوار میشوند و به او اعتماد میکنند. اینها از دشمن میترسند و در برابر تهدیدات عقبنشینی میکنند. صبار و شکور در برابر دشمن نه میترسد، نه به دشمن طمع میکند، نه امیدوار میشود و نه اعتماد میکند. تفاوت این دو دستگاه در اینجاست.
در سطوح مدیریتی، کشور ما مسائل و مشکلاتی در نحوه اداره کشور و اقتصاد کشور دارد. آیا امتداد مکتب سلیمانی در حوزه مدیریت کشور و اقتصاد در عرصههای مختلف ظرفیت حل مشکلات مردم را دارد؟
حتماً همینطور است. کسانی مثل شهید سلیمانی محصول انقلاب و هشت سال دفاع مقدساند. اگر مکتب سلیمانی نبود، شهید سلیمانی و ابومهدی و هزاران انسان شریف هم نبودند. اینها آدمهاییاند که در هر رشتهای وارد شوند، با اخلاص، توکل، عقل، تجربه و دقت عمل میکنند و در همان رشته شاگرد اول میشوند. این تیپ آدمها اگر در حوزه شیمی، فیزیک، سلولهای بنیادین و علوم هستهای بروند، در دنیا شاگرد اول میشوند. در اقتصاد، اردوهای جهادی و خدمترسانی هم بیایند، رکورد میزنند. در حوزههای دیگر هم همینطورند؛ چون هدفشان خدمت به خلق و برای خدا و بدون چشمداشت است.
این جور آدمها اگر با مکتب سلیمانی در هر رشتهای از اقتصاد، مدیریت، صنعت و... بیایند، با اخلاص، عقلانیت، تجربه، سادهزیستی، خستگیناپذیری و رعایت حقوق دیگران بهخصوص محرومان که دارند قطعاً پیروز میشوند.
ارزیابی شما از آینده غرب آسیا در مصاف جبهه مقاومت با آمریکا، رژیمصهیونیستی و ارتجاع منطقه و اخراج آمریکاییها از منطقه چیست؟
ما اگر در همین مسیر توحیدی انقلابی حرکت کنیم، بدون هیچ شک و تردیدی در پایان گام دوم این منطقه آزاد خواهد شد و ارکان اصلی تمدن اسلامی شکل خواهد گرفت. آمریکا در چند دهه آینده مثل آمریکای چند دهه گذشته نخواهد بود و اگر مثل شوروی دچار فروپاشی و تجزیه هم نشود که این احتمال خیلی زیاد است، قطعاً تبدیل به یک قدرت درجه دو در جهان خواهد شد و ایران و جهان اسلام تبدیل به یک پتانسیل عظیم میشوند و قوههایی که بهسرعت فعلیت پیدا خواهد کرد و من شکی در این قضیه ندارم. ما با همین کم و کیفی که در این چهل سال گذشته آمدیم، نسل آینده کارهای بسیار عظیم و عظیمتری خواهند کرد.
در سالهای گذشته عدهای از خواص و روشنفکران میگفتند دوره انقلابیگری و مقاومت تمام شده است و مردم دیگر در صحنه نیستند؛ امّا در تشییع شهید سلیمانی یک رستاخیز عظیم مردمی که در سطح جهان بینظیر بود، دیده شد. این مساله عادی نبود و یک حماسه بزرگ بود. آیا این اتفاق را میشود با توجیهات عادی مثل ملیگرایی یا احساساتیشدن تفسیر کرد؟
اگر میشود چنین تفسیری کرد، نمونههای دیگر را نشان بدهند. رهبر انقلاب فرمودند تشییع شهید سلیمانی یوماللّه بود، زدن پایگاه آمریکا هم یوماللّه بود. کسانی که میگویند یوماللّه نیست، برای فهم اینها احتیاج نیست ما اهل صبر انقلابی و اهل مقاوت، قدرت و ظرفیت تحمل پیروزی و مواجهه درست با شکست و پیروزی داشته باشیم. اینها نقشی در آگاهی و معرفت ما ندارند. اگر عقیده دارند این دو اتفاق یوماللّه نبود، نمونههای دیگرش را بگویند. اینها اسمشان روشنفکر است، ولی فقط مادیات و منافع خودشان را میبینند. اصلاً نمیتوانند همه ابعاد مادی و معنوی قضایا را ببینند.
این تیپ روشنفکریشان توجیه ظلم و وضع موجود جهان است. همیشه این تیپ روشنفکرها میگویند واقعگرا و واقعبین باشید. میگویند وضعیت همین است. این علمی و عملی است و تغییر این وضع امکان ندارد. وقتی شوروی بود، بخشی از همینها کمونیست بودند. بعد که کمونیسم سقوط کرد، خیلیهایشان لیبرال و طرفدار سرمایهداری و لیبرال دموکراسی شدند.
همین کارهایی که پیش چشم خود ما انجام شده را میگویند نمیشود، ولی شد. حالا هم میگویند نمیشود، ولی در واقع میشود. وقتی خداوند در این آیه میفرماید اگر توان و روح مقاومت در تو نیست و صبار و شکور نیستی؛ یعنی به پیشرفتها و پیروزیها و امکاناتی که داده شده نگاه نمیکنی و واکنش درست نشان نمیدهی. این روح خراب، مریض و معیوب است. تو اصلاً نمیتوانی بفهمی این یوماللّه بود. تشییع جنازه سلیمانی را میبینی، ولی نمیبینی و نمیفهمی.
این روشنفکری به این معنا نابینایی است. اینها قدرت بینش معنوی و باطنی ندارند. تعابیری در کتابهای رسمی تجربهشده در حوزه دیپلماسی غربی است، دیپلماتهای ما و همه دنیا را آموزش میدهند که سیاست خارجی این است و چه کسانی ابرقدرت و توسعهیافتهاند، شما بدبختید و آنها میتوانند و شما نمیتوانید. واقعبین هم نیستند. معلوم میشود همین واقعیت مادی را هم درست نمیبینند، چه برسد به آن ملکوت و باطن واقعیات. تمام محاسبات و پیشبینیهایشان هم غلط است. آنها واقعیات را نمیبینند. اتفاقاً ما باید به آنها بگوییم واقعبین باشید.
روشنفکرنماها و غربزدهها بیشخصیتاند و میخواهند همه را بیشخصیت بکنند. اینها خودشان میترسند و همه را میترسانند. خودشان پوسیده و فاسد شدند و میخواهند بقیه را هم فاسد کنند. خودشان ضعیف شدهاند، فکر میکنند ملت هم ضعیف شده است. بعضیهایشان، قیاس به نفس میکنند و در این چهل سال به مسائل دنیوی آلوده شدند و از گذشته خودشان فاصله گرفتهاند. اینها بهجای خداپرستی، دلارپرست و طلاپرست شدند و دیگر قبلهشان کعبه نیست.
قبله جسمشان کعبه است، ولی قبله روحشان واشنگتن، لندن و پاریس است. این تعبیر شبه روشنفکری که دوگانهسازی و دوگانهبینی سنتی که خیر مطلق و شر مطلق بود، گذشته است. دشمن فهمیده مقدورات عینی و موقعیت زیستبومی مهم و مؤثر است و به همان اندازه روی ذهن آدمها کار میکند. میگویند اگر بتوانید ذهن تصمیمگیران، نخبگان، رهبران و مسئولان یک کشور را مهندسی کنید، بهجای احتیاج به توپ، تانک و هزار میلیارد پول خرجکردن، کاری که میخواهی را آنها به دست خودشان انجام میدهند.
کسانی این کارها را میکنند که صبار و شکور نیستند. آنها ایاماللّه را نمیتوانند ببینند و بفهمند. آنها به دشمن طمع و امید میبندند و از دشمن میترسند. صبار و شکور به دشمن امید کاذب نمیبندد و از دشمن نمیترسد. این دیدگاه را بشناسیم و از آنها فاصله بگیریم.
غربیها در حوزه سیاست بینالملل و بحثهای دیپلماسیشان یک ایده دارند و میگویند موقعیت زیستشناختی، اهمیت ایدئولوژی، اشراق، روانشناسی و دادن معنا و معنویت به یک فعالیت سیاسی و نظامی به اندازه هزاران میلیارد دلار پول و اسلحه و تانک و بمب اتم کار میکند. میگویند نقطه قوت انقلاب اسلامی این است که ایدئولوژی، هدف و برنامه دارد.
وقتی ایدئولوژی و هدف نداشته باشی، نمیدانی چه باید و نباید انجام داد. البته ایدئولوژی به مفهومی که مورد نظر ماست؛ یعنی یک مکتب منسجم بهلحاظ نظری و عملی که ذهن و عین با هم مرتبط است و برای انسان در ساحت فردی و اجتماعی حقوق و مسئولیت و اولویت مطابق با واقع تعریف میکند، نه ایدئولوژی به مفهوم علم و آگاهی کاذب که محصول ایدئولوژیهای سکولار و مادی چپ و راست خود غرب است.
در پایان عرایضم یکی دو خاطره هم از شهید سلیمانی برایتان بگویم. من چند جلسه خدمت ایشان بودم. در یکی از جلسات که فرماندهان سپاه هم بودند، شهید سلیمانی با آن همه لطف و محبت و سعه صدری که داشت میگفت معیار اسلام، امام، ولایت فقیه، رهبری، شعارها، ارزشهای انقلابی، مبارزه با آمریکا و ظلم است. خط مبارزه و سازش و فساد اقتصادی و سادهزیستی جداست. ایشان جاذبه حداکثری و دافعه حداقلی داشت. بهعنوان یک مؤمن مسلمان همه باید همینطور باشند.
امثال بنده دافعه حداکثری و جاذبه حداقلی داریم. ایشان در آن جلسه خیلی به من محبت کرد و شاید هفت هشت دقیقه آخر صحبتشان به من اظهار محبت کرد که بنده لایقش نبودم و این را حمل بر اخلاق اسلامی ایشان میدانم. بعد از اینکه سخنرانی شهید سلیمانی تمام شد، نوبت من بود که صحبت کنم. ایشان به من گفت دلم میخواست بمانم، ولی کار فوری دارم و باید بروم و نمیتوانم بمانم. من همان اول بسماللّه گفتم و او رفت.
در آخرین نماز جمعه تهران و فیضیه قم که سخنرانیم با واکنش عدهای مواجه شد، بعد که ایشان را دیدم با لبخند من را بغل کرد و صحبتهایم را تأیید و تشویق کرد و گفت این صحبتی که در فیضیه و نماز جمعه کردی، انقلاب با این حرفها میماند، ولو آخرین صحبتت باشد. اینجوری انقلاب و نهضت میماند. تعبیر ایشان این بود که مثل پروانه خودتان را به شمع بزنید تا روشن بشود. خیلی حمایت کرد و گفت من عقیده دارم ادبیات انقلابی و صراحت و صداقت انقلابی توأم با عقلانیت باید حفظ شود و نباید دچار خوف و رجاهای مادی و حیوانی بشویم.
نکته دیگری نیز ایشان به من گفت. آمریکا، انگلیس و فرانسه بهشدت پوشالیاند. یک وجه آن جلساتی که ما با ایشان داشتیم این بود که میگفت راجع به مباحث فرهنگی در کشورهای منطقه چه کار باید کرد. ایشان در بحث فرهنگی و گفتوگوی فرهنگی با نخبگان و روشنفکران و افکار عمومی در منطقه میگفت ما باید با ملتها حرف بزنیم. من نکات ایشان را به بعضی مسئولان و غربزدهها و روشنفکرنماها یادآوری کردم و گفتم شهید قاسم سلیمانی میگفت افسران و سربازان آمریکایی ترسو هستند و مطلقاً ارتش آمریکا، ارتش جنگ نیست و ابداً نمیتوانند بجنگند. اینها فقط یک تصویر هالیوودی از خودشان ساختند. ایشان میگفت رسماً افسران و سربازهایشان پوشک میبندند.
ایشان میگفت ما در داخل پایگاههای آمریکا نیروهای نفوذی داریم و وقتی مثلاً ۵۰کیلومتر آن طرفتر درگیری میشود، اینها در پادگانهایشان از صدای گلولهای که نزدیکشان میآید خیلی میترسند. شهید سلیمانی میگفت من فیلمهای متعددی از داخل پایگاههای آمریکایی، اسرائیلی و انگلیسی دارم که اینها چقدر ترسویند و از مرگ و درگیری و مجروحشدن میترسند. اینها فقط با ترساندن مسئوولان، تأثیرگذاری روی فکر روشنفکرنماها، تبلیغات هالیوودی، بمب اتم، کار روی ذهن مخاطب و رسانه و خریدن آدمهای فاسد در حکومتها و ملتها کارشان را جلو میبرند.
شهید سلیمانی میگفت فیلمهایی از درگیری هست که افسران آمریکایی فرار میکنند و در اتاق مثل بچههای کوچک دورهم نشستهاند و از ترس بعضیهایشان گریه میکنند یا مافوقشان دستور میدهد فلان کار را بکنید و نمیروند. ایشان میگفت اینها بهشدت پوشالی و ضعیفاند. میگفت اگر عدهای محکم و مؤمن جلوی اینها بایستند و صبار و شکور باشند، بهسرعت شکست میخورند و عقبنشینی میکنند.