این اقدام ابتدائا با سکوت خبری رسانه های انقلابی و خوشحالی رسانه های اصلاح طلب همراه شد، اما بعد از گذشت ۲ روز عده ای از خانواده شهدا سکوت را شکستند و برچسب یک شهید را بر نام شجریان در خیابان فلامک زدند.
*اعتراض کنندگان همه خانواده شهید بودند
بنابراین گزارش تعدادی از خانواده شهدا که در میانشان خانواده شهید هسته ای و چند خانواده ۲ شهیدی و ۳ شهیدی و جمعی از جوانان فعال غرب تهران حضور داشتند به صورت نمادین نام شهید یکی از شهدای هسته ای (محسن فخری زاده) را بر تابلویی که نام محمدرضا شجریان در آن نقش بسته بود، قرار دادند (واضح است که نام شهید نمادین بوده و فقط برای پوشاندن نام شجریان صورت گرفته) و چند تن از این خانواده شهدا در زیر تابلو می ایستند و عکس می گیرند تا اعلام کنند با نامگذاری خیابانی به نام شجریان مخالفند.
*فرمانداری تهران: نامگذاری خیابان شجریان غیر قانونی بود
به فاصله یک روز بعد از انتشار گسترده این خبر فرماندار تهران از وجود اختلاف میان شورای شهر و فرمانداری برای نامگذاری خیابان شجریان خبر می دهد. موضوعی که تا امروز مورد توجه اهالی رسانه قرار نگرفته است!
*تخریب علیه خانواده شهدای معترض
به دنبال این قضیه، ۲ نفر از خانواده شهدا معترض که در رسانه ها شناخته شده بودند به سرعت مورد هجمه شدید رسانه های بیگانه و بعدا رسانه های داخلی و حتی انقلابی ها قرار می گیرند. زنجیره ای ها که همچون همیشه به طرفداری از خواننده خود پرداختند و برخی از انقلابیون هم که در هر موضوع فرهنگی،سیاسی و اجتماعی هیچ تحلیلی جز این جمله که دو دستگی ایجاد می شود ندارند شروع کردند به اعتراض و تاختن خانواده شهدا!
کار تا جایی پیش رفت که عده ای گفتند پدر شهید هسته ای گول خورده است! و یا داوود براتی خانواده شهید دیگر حاضر در صحنه نفوذی است و...!
موج تخریب ها تا جایی پیش رفت که انواع و اقسام توهین ها،تهمت ها و نسبت های ناروا را در فضای بی در و پیکر مجازی زده نثار این خانواده شهدا شد و حتی برخی را به منافقین و معاندین نسبت دادند!
*اصل نامگذاری خیابان غیر قانونی شجریان بود نه زدن خانواده شهدا
نکته ای که در این ماجرا جالب توجه بود این است که فارغ از درست یا غلط بودن اقدام چند خانواده شهید که به هر نحوی تلاش کردند تا اعتراض خود را به نامگذاری نشان دهند این بود که رسانه های معاند و زنجیره ای برای حفظ نام "محمدرضا شجریان" از ابتدا نوک پیکان حمله خود را به سمت خانواده شهدا بردند و رسانه های ارزشی و انقلابی هم به جای پرداخت به اصل موضوع درست یا نادرست بودن نامگذاری خیابان شجریان،متاسفانه آنها هم نوک پیکان خود را به سمت خانواده شهدا نشانه کردند . حال انکه اصلا موضوع این بود که شجریان در تابلو خیابان باشد یا خیر ؟! آیا شورای شهر کار درستی کرده است یا خیر ؟! آیا پایتخت ام القرای جهان اسلام جای نام خواننده معلوم الحالی چون شجریان هست یا خیر ؟!
جوان مومن انقلابی باید به جای نسبت دادن تهمت های ناروا به خانواده شهدا و رفتن در حاشیه ای که زنجیره ای ها ساختند مطالبه گری می کرد که چگونه بعد از حمایت شجریان از فتنه ۸۸، حمایت از فرقه ضاله بهائیت و توهین به نظام جمهوری اسلامی ایران و نامه به صدا و سیما برای جلوگیری از شنیدن صدایش توسط مردم ایران ،شورای شهر تهران یک خیابان به نامش می کند؟!
همچنین در ادامه لازم به ذکر است:کارنامه شجریان را که نگاه می کنیم با تناقضات بسیاری مواجه
می شویم. او روزگاری از سیاسی شدن و حزبی شدن گریخته بود. او می کوشید با
دوری از سیاست هنرش را حفظ کند. شجریان در سال 58 وقتی فهمیده بود که بانی
کنسرتش چپ های توده ای و مجاهدین هستند به ابتهاج و لطفی توپیده بود و
کنسرتش را برگزار نکرده بود. شجریان می گفت: «من بارها جلوی کسانی که فعال
سیاسی بودند و یا احزاب سیاسی که می خواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده
کنند، ایستادم.» اما چه شد که همین آدم بعدها بعد در ماجراهای سال 88 پشت
یک جریان در آمد و بی موضع نماند؟ چه شد که آقای خوش صدای سیاست گریز به
ناگهان رگ غیرت سیاسی اش گل کرد و خودش را وسط معرکه انداخت؟ شجریان در آن
روزهای ملتهب آتش بیار معرکه شده بود و می گفت: «صدای من در صدا و سیما
جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد
بود!»
شجریان بعد از فتنه 88 رابطه اش را به طور جدی با «بی.بی.سی» آغاز کرد. پوشش گسترده کنسرت های او توسط این شبکه قرار بود جای خالی صدا و سیما را برای شجریان پر کند. شجریانی که در برنامه های نوروزی این شبکه شرکت می کرد و حرف هایی باب طبع آنها می زد. او در «بی.بی.سی» از انقلاب و امام اعلام برائت کرد. لابد برای ادای دین به الطاف مدیران این شبکه. او گفته بود: «حقیقتش من از اول هم انقلابی نبودم.» «من دیدم تصنیف ایران ای سرای امید را برداشتن عکس آقای خمینی هنگامی که از هواپیما پیاده می شود گذاشته اند. اصلا من این را برای این آقا نخواندم.» «بعد از ۴ سال در سال ۶۱ دیدم قول هایی که داده شدکو؟ چرا دروغ گفتند و... من هم خواندم یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد.»