در این خصوص نکات مهمی وجود دارد پرداخت:
حکام عرب «صلح» را بهانه این توافق قرار دادهاند در حالیکه اساسا آنها هیچ تلاشی برای تحقق آرمان فلسطین که منجر به درگیری با غاصبین بشود نداشته و همواره روابط پشت پرده جاری بوده است.
نادیده گرفتن مخالفت مردم با این روند از سوی حکام دیکتاتور عرب از تضادی عمیق میان دولتها و ملتهای عربی به ویژه از نقطه نظر دموکراسی و حقوق بشر حکایت دارد.
عموم ملتهای عربی سودجویی شخصی حاکمان را در پیشبرد این روند موثر میدانند. مخالفت علمای اهل سنت در کشورهای عربی با این روند گویای این مطلب است.
تجربه 72 سال گذشته نشان داده که رژیم صهیونیستی و آمریکا هیچگاه به وعدههای خود پایبند نبودهاند. تجربیات کمپ دیوید، اسلو و مادرید که نهایتا به «معامله قرن» رسید، شاهدی بر این مدعاست.
نتایج روند سازش در برابر نتایج روند مقاومت گویای حقانیت محور مقاومت است و تغییر رویکرد گروه فتح از مذاکره و سازش به مقاومت و همراهی با حماس و جهاد اسلامی به همین دلیل است.
یکی از اهداف شوم این روند القاء سازش جهان اسلام با اسرائیل است اما اعتراضات مردمی در اقصی نقاط جهان اسلام نشان داد که سازش چند دیکتاتور عرب به معنای سازش جهان اسلام نیست.
متهم اصلی این روند رژیم آلسعود است، زیرا امارات و بحرین بدون اجازه سعودی قادر به طی این مسیر نبودند و هدف ریاض در پس پرده، بسترسازی برای اعلان روابط خود با رژیم منحوس اسرائیل است.
خطای راهبردی حکام سازشکار عرب آنجاست که این روند عملا به معنای انتقال معضلات امنیتی رژیم صهیونیستی به این کشورهاست و آنها باید منتظر عواقب جدی این مسئله باشند.
بر خلاف آنچه حکام دست نشانده عربی تصور میکنند، این روند نه به معنای کاهش قدرت یا انزوای مقاومت، بلکه فرصتی است برای خالص شدن گروهها و کشورهای حامی مقاومت که تا پای جان از آرمان فلسطین حمایت خواهند کرد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.