شهدای ایران : به نام او که از اویم, بودنم از اوست, رفتنم از اوست, معشوقم امید وپناهم اوست.
شهدا! دیدارهایمان چه زود گذشت. هنوز باور نکردم از شماها دارم کیلومترها دور میشوم. تازه متوجه شدم کجا آمده بودم...
شهید زین الدین صدایم را میشنوی؟؟؟ دلم برایت تنگ میشود. آمدم به دیدنت اما نبودی. .....عکست را دیدم آنجا بود, نگاهت کردم, رازهایی پنهان بود اما... اما من متوجه نشدم, آخه وقتی بردارت," مجید" رو میگم نتونه تو بهشت ببیندت من رو سیاه که جای خود دارم. میگن هر دیدی یه بازدیدی داره. قیامت منتظرم. شفاعت ما یادت نره.
دلم شکسته, اما حرفی برای گفتن ندارم.
چشمهایم را که می بندم یاد شهدای سردشت و حاج عمران می افتم.
حاج عمران که بودیم تازه فهمیدم کجا ایستاده ام. گویا قطعه ای از بهشت بود. شب بود. روضه هم خواندن....
مهمان ویژه ای را دعوت کردند, مادر شهدا, حضرت زهرا(س)... نمیدانم آمد یا نه
اما جای پای قدومش را می شد حس کرد
دلم سوخت که چرا من چشم دیدن مادر رو ندارم...
دلم شکسته... حرفها زیاد است...اما... این قلم تاب نوشتن ندارد