شهدای ایران shohadayeiran.com

خواهر، رزیدنت قلب و برادر، کارشناس ارشد بهداشت محیط است. آن‌ها با شیوع کرونا با تأسی از پدر شهیدشان که در میدان دفاع از حرم جانش را نثار کرد، در خط مقدم میدان مبارزه با بیماری قرار گرفتند و جان بر کف به دفاع از سلامت جامعه پرداختند.

ارثیه یک پدر شهید برای فرزندان


شهدای ایران: شهید محمدرضا حسینی مقدم در دوران هشت سال دفاع مقدس، معاون اطلاعات عملیات لشکر نصر ۵ بود. پس از آن به دلاورمردان مدافع حرم پیوست و سرانجام در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ در دفاع از حرم مطهر امامین عسکریین (ع) حین نبرد با تروریست‌های تکفیری داعش در شهر مقدس سامرا به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

در این بین، دو یادگار این شهید، از پدرشان راه جهاد را به خوبی آموخته‌اند. اسماء حسینی‌مقدم، رزیدنت قلب است و برادر۲۴ ساله‌اش، علی حسینی مقدم، دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی بهداشت حرفه‌ای. در ادامه گزیده‌ای از مصاحبه فارس با این دو فرزند شهید را می‌خوانید که از زمان شیوع ویروس کرونا، در خط مقدم و در خط پشتیبانی دفاع از سلامت مردم، مثل هزاران ایرانی دیگر حضور پررنگی داشتند. حرف‌های کمتر شنیده شده از حال و هوای بیمارستان امام رضا، بخش مهمی از این گزارش خواندنی‌ است.

ارثیه یک پدر شهید برای فرزندان


مهیا شدن در برابر دشمن نامرئی

وقتی اولین بیمار کرونا مثبت در ایران شناسایی شد، بیشتر از هر جایی بیمارستان‌ها باید مهیای شرایط سخت می‌شدند. آن هم در برابر ویروسی که نه علائم قطعی داشت و نه شیوه برخورد با آن معلوم بود. اسماء حسینی‌مقدم؛ رزیدنت بخش قلب بیمارستان امام‌ رضا (ع) که از همان روزهای اول در بطن ماجرا بوده، این‌گونه از اوایل اسفند تعریف می‌کند: «آن اوایل وضعیت غافلگیرانه‌ای پیش آمد. آن‌هایی که استرس داشتند، بیشتر بدبین می‌شدند. همه می‌دانستیم‌ نحوه انتقال ویروس تماسی است و از طریق هوا انتقال پیدا می‌کند. اما بعضی‌ها می‌گفتند از کجا معلوم چنین اتفاقی بیفتد؟ همه‌ باید ماسک N-۹۵ داشته باشیم. برای همین بود که در آن شرایط دو هفته قبل از عید، دچار بحران ماسک شدیم.»

پشتیبانی جنگ، از دفاع مقدس تا کرونا

همزمان با احساس بحران برای تأمین تجهیزات، گروه‌های جهادی کشورمان، مثل همه لحظاتی که جهاد برای خدمت به مردم را زندگی کردند و مثل سال‌های دفاع مقدس که توده مردم پرچم پشتیبانی جنگ را برافراشته بودند، اقدام به را‌ه‌اندازی کارگاه‌های ساخت و تولید تجهیزات بهداشتی می‌کنند.

علی حسینی‌مقدم، دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس تهران که به خاطر تعطیلی دانشگاه به مشهد آمده و دستی در تولید جهادی تجهیزات دارد، می‌گوید: «به خاطر مسئله کرونا دانشگاه تعطیل شد. از تهران که برگشتم، برای اطمینان از ناقل نبودن، خودم را قرنطینه کردم. کمی بعد دوستان تماس گرفتند که اردوی جهادی تولید شیلد در پیش است. بحث علمی‌اش یک بحث است و بحث اجرایی آن بحثی دیگر. ویروس هم زیاد شناخته شده نبود و به لحاظ اطلاعات عمومی و منابع علمی، ریسک بود. نمی‌دانستیم کارمان مفید هست یا نه. با این همه، پذیرفتم و شروع کردیم به تولید تجهیزات بهداشتی.»

سختی‌های حفظ روحیه

مسئله تولید و توزیع تجهیزات با کمک گروه‌های جهادی و تزریق به موقع تجهیزات اساسی به بیمارستان‌ها در همان هفته اول برطرف شد. اسماء حسینی‌مقدم می‌گوید: «امکانات طوری شد که مثلاً اگر پرسنل فقط ماسک N-۹۵ می‌خواستند، ماسک استاندارد N-۹۹ هم آمده بود. لباس‌های فضایی هم خیلی آمده بود.»

اما هنوز دغدغه‌های برخی از پرسنل حل نشده بود. هر چقدر هم متخصص باشی و یکی از صدها نفر کادر درمان، ممکن است هوس کنی کار را از آن چیزی که هست بحرانی‌تر و مهارناشدنی‌تر جلوه دهی. اسماء حسینی مقدم می‌گوید: این واکنش‌های ناخودآگاه نسبت به شرایط طبیعی است: «وقتی می‌دیدیم لباس و وسایل هست، دیگر برخی دوستان بهانه‌ای نداشتند که نیایند. بالاخره بین افراد استرس‌ هست و گریزی از آن نیست. در جامعه هم افراد با هم متفاوتند و در موضوعات مختلف، دو یا چند دسته هستند. ما هم در این مدت همین شرایط را تجربه کردیم.

محیط بیمارستان است دیگر. از دور و در تلویزیون می‌بینیم که می‌گویند ما کرونا را شکست می‌دهیم، ما هوایتان را داریم و مثل این‌هایی که جهادگران سلامت انجام دادند. عده زیادی در این مسئله واقعا کار کردند. ولی سختیِ بودن در خط مقدم آن هم در مقابل چنین ویروسی، عده زیادی که در فضای غرزدن و ناامیدی خیلی سررشته دارند را وادار می‌کند به پذیرش شکست. ما چندین ساعت در طول شیفت درگیر هستیم. حداقلش این است که هر جا می‌رویم، هر چقدر هم مراقبت و مراعات کنیم، احساس ناقل بودن می‌کنیم، حتی اگر علایمی هم بروز نکند. شما فرض کنید مثلا موقع انجام کارِ تهاجمی مثل ساکشن ریه مریض (بیرون آوردن مایع‌های مخاطی توسط لوله مکنده)، چون ویروس ریزتر می‌شود، با قطرات از عمق ریه بیرون می‌آید و امکان انتقال آن توسط هوا زیادتر است. از این استرس‌ها در کار ما خیلی وجود دارد.»

جهاد متفاوتی را تجربه کردیم

علی حسینی‌مقدم که در دوره دانشجویی سابقه حضور در اردوهای جهادی زیادی را دارد، از تفاوت اصلی کار جهادی برای کرونا با همه نمونه‌های قبلی می‌گوید: «یک زمانی هست آدم می‌داند کجا می‌خواهد برود، اینجا برنامه‌ریزی می‌کند چه کاری انجام بدهد. اما حرکت جهادی که برای کرونا انجام شد، به همین دلیل هیچ شباهتی به اردوهای جهادی قبلی نداشت. اگر همه جا اردوی جهادی موفقیت‌اش به این است که تعداد بیشتری را درگیر کار کند و افراد بیشتری را به قول بسیجی‌ها توی خط بیاورد، این اردوی جهادی کاملاً فرق داشت. اینجا باید تعداد افراد به اندازه باشد و حتماً باید حضورشان ضروری باشد و به طبع آن از نظر بهداشتی کاملاً مطمئن. شیلدها یا گان‌هایی که دارد تولید می‌شود، می‌رود دست پرسنل بهداشتی و درمانی. اگر در طی تولیدش یکی از افراد آلوده باشد، به آن کسی که در خط مقدم است دیگر پشتیبانی نمی‌رسد.»

تقسیم کار همیشه جواب می‌دهد

ویروس کرونا حالا به تمام شهرهای ایران منتقل شده و چیزی جلودار سرایت چند هزار نفری آن نیست. با این حال، بیش از سه ماه جهاد مدافعان سلامت حاصل حفظ روحیه و توان خدمت با تکیه بر مدیریت بحران است. اسماء حسینی‌مقدم درباره تجربه مدیریت وضعیت بخش‌های بیمارستان اینطور می‌گوید: «اگر مریض‌هایی که در بخش کرونا هستند، دچار مشکل قلبی بشوند، ما باید برویم آن‌ها را ببینیم. چون لباس فضایی کم است و هر بار که این لباس‌ها را دربیاوریم و بپوشیم، احتمال آلوده شدن خودمان زیاد می‌شود، سعی می‌کنیم با هر دست لباس، فقط یک بار برویم تمام کارهای بخش‌های دیگر به خصوص بخش عفونی را انجام بدهیم.

در بخش اورژانس که بیشتر مریض‌های کرونایی هستند، کار را شیفت‌بندی کرده‌اند. مثل اوایل فروردین نیست که فقط بچه‌های داخلی و بچه‌های عفونی می‌رفتند بیماران را می‌دیدند. یعنی اگر مریض بدحال بشود باید برویم، اگر مریض را بخواهند از اورژانس  بفرستند به بخش هم باز ویزیت داخل بخش دارد که باید برویم انجام بدهیم. برای همین وظایف را تقسیم‌بندی کردیم. بیمارستان امام رضا (ع) طبقه بالایش با رزیدنت‌های عفونی است، طبقه وسطش با رزیدنت‌های داخلی است، یک طبقه پایین‌ترش با رزیدنت‌های قلب است که اگر مریضی یک وقتی  بدحال شد زنگ بزنند به ما برویم وضعیت مریض‌های بدحال را پایدار کنیم.»

ارثیه یک پدر شهید برای فرزندان


عبور از خط قرمز

همزمان علی حسینی‌مقدم و دوستان جهادگرش، به یک شیوه مدیریت بحران قابل قبول رسیده‌اند و شروع می‌کنند به تبدیل مدرسه‌ای که در آن مستقر هستند به یک کارگاه تمام عیار ضدکرونایی: «ما سه تا کلاس پانزده نفره آقایان و سه تا کلاس پانزده نفره دیگر هم خانم‌های فعال داریم. تمرکز ما روی تولید شیلد و پاپوش است.

شروع کردیم به کنترل کامل ورود بچه‌های جهادی. روی زمین به فاصله یک متر کاغذهای رنگی چسباندیم که افراد با فاصله یک متر به یک متر بایستند و یکی یکی بیایند وارد محدوده استریل بشوند. چند روز اول اینطوری نبود، بچه‌ها دو، سه نفری با هم می‌آمدند و می‌خواستند وارد شوند. این پیشنهاد از طرف بچه‌های دانشگاه شهید منتظری بود. اول گوشی‌ها را تحویل می‌دادند. بعد لباس که بیشتر کاپشن یا روپوش بود، وکیوم می‌شد. بعد کفش‌هایشان را با دمپایی مخصوص تعویض می‌کنند و بعد از ضدعفونی کردن دست‌ها، دستکش و ماسک می‌پوشند و می‌روند داخل کلاس‌ها.

برای مکان غذا خوردن هم میزهای کتابخانه‌ها را به راهرو منتقل کردیم و آنجا میزها را با فاصله چیدیم. سر هر میز حداکثر سه نفر می‌نشینند، با فاصله یک متر. ما الان این چیزی هم که اجرا می‌کنیم را صددرصد استاندارد نمی‌دانیم، ولی آن چیزی که در این شرایط با امکانات و فضای موجود قابل انجام بود را در کنار توصیه‌های مؤکد به مراقبت‌های بهداشتی انجام دادیم و به لطف خدا نتیجه هم گرفتیم.»

آن روی سکه

با تمام تلاش‌ها و فداکاری‌ها، متأسفانه عده‌ای جان خود را از دست دادند. این واقعیت تلخ، جزء جدانشدنی تجربه مدافعان سلامت است. خانم حسینی‌مقدم در این باره می‌گوید:«در بخش کرونا، همراهان مریض تحت هیچ شرایطی حق ورود ندارند. این خیلی سخت است. فکر کنید مثلاً یکی از اطرافیان خود ما دچار این مشکل شده، چهار پنج روز است به آن بخش منتقل شده و هیچ خبر دقیقی از او ندارید. با کلی امید به رحمت خدا، دعا می‌کنید و منتظر بهبودی‌اش هستید. اما ناگهان از بیمارستان زنگ می‌زنند که بیایید جسد را در فلان روز و فلان جا تحویل بگیرید.

سخت‌ترش این است که می‌بینیم یک بیماری در اوج جوانی دچار این مشکل شده و یک دفعه بدحال به اینجا می‌آید. خیلی دردآور است. بعد این همه ما تلاش می‌کنیم، می‌رویم، می‌آییم، آخرش طرف از دنیا می‌رود. انگار هیچ کاری نشده و اینطوری خستگی‌اش می‌ماند به تن آدم. بعد هم مدام فکر خانواده‌اش هستیم که چه شرایطی دارند. یعنی اصلا این طور نیست که می‌گویند برای پزشکان این چیزها عادی شده ‌است.»

بعد از ۲۴ ساعت شیفت، تحمل لباس‌های فضایی که دست کم پنج ساعت پشت سر هم بر تن این عزیزان است و حتی از شدت گرما به تنگ می‌آیند، واقعا شنیدن خبر فوت هموطنان چیزی جز خستگی بر تن پرسنل نمی‌گذارد و با همه این شرایط با حفظ روحیه به منزل برمی‌گردند.

قرنطینه صددرصد

خانم حسینی‌مقدم، از قرنطینه و آثار آن روی ارتباط با سایر اعضای خانواده اینطور می‌گوید: «وقتی از بیمارستان به خانه می‌روم، هر توصیه بهداشتی که فکرش را بکنید انجام می‌دهم. حتی ماسک هم می‌زنم. چون با مادرم زندگی می‌کنیم، به همه گفتیم خانه ما الان کلاً قرنطینه است. خواهرزاده‌ام خیلی می‌آمد پیش ما. گفتیم شما برو دیگر اصلا پیدایت نشود! الان علی هم که از بیرون برمی‌گردد، خودش مهندس بهداشت است، می‌داند باید خیلی حواسش باشد. خیلی از همکارانم که بچه کوچک دارند، بچه‌هایشان را دادند کسی نگهداری می‌کند. یعنی اصلاً به بچه‌هایشان نزدیک هم نمی‌شوند.»

پی‌ریزی بخش پشتیبانی برای خط مقدم

مهندس علی‌حسینی مقدم، در مورد تأثیر کارهای داوطلبانه در حل بحران می‌گوید: «بیاییم تمام مباحث معنوی را کنار بگذاریم. با یک دیدگاه کاملاً مادی‌گرایی غربی هم بخواهیم بسنجیم، صرفه اقتصادی، حضور نیروهای داوطلب و جهادی برای تولید اقلام مورد نیاز، یک دستاورد اساسی بود. البته این حداقلی‌ترین نگاه به حماسه‌ای است که انجام شد. من می‌گویم می‌شود این پشتیبانی از جبهه مدافعان سلامت را با تئوری‌ کوه یخ نگاه کنیم. صد درصد نیروهای درمانی کشور که دارید به آن‌ها نگاه می‌کنید، آن قسمتی از کوه یخ است که روی آب دیده می‌شود. آن چیزی که زیر آب است، چند برابر هم هست و چندین برابر این صد درصد دارد پی‌ریزی می‌کند تا آن بخش روی آب، بدرخشد و پابرجا بماند، بخش پشتیبانی است.»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار