شهدای ایران shohadayeiran.com

کسی که محمد رضایی را لوداد، م.ر بود؛ همان کسی که کار جاسوسی و خیانت را از زندان الرشید بغداد شروع کرد و اولین جاسوس و عنصر خود فروخته بود که پس از اسارت با او آشنا شدیم.
شهدای ایران: خرداد ۱۳۹۴ بود که خبر دادند پیکر ۱۷۵ غواص شهید در جریان عملیات کربلای چهار، پس از ۲۹ سال تفحص شده و قرار است در خیابان های تهران تشییع شوند.

آن روزها این ۱۷۵ غواص دست بسته غوغایی به پا کردند. یکی از آن ها اما مانده بود که مظلومیت همرزمانش را روایت کند. نامش محمدرضا و فامیلش یزدیان بود. از غواصان لشکر ۵ نصر مشهد. خاطراتش را در کتاب «بازماندگان نیمه جان» نوشته بود اما بسیار کلی و گذرا.

انتشارات ستاره ها از او خواست که خاطراتش را به نحوی کاملتر بنویسد تا به دست چاپ بسپارد. محمدرضا یزدیان در همان عملیات به اسارت بعثی ها در آمد و تا ۲۰ شهریور ۱۳۶۹ در اردوگاه های عراق در بند بود.



چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

خاطرات خودنوشت آزاده ایرانی، محمدرضا یزدیان را نشر ستاره ها در کتابی با نام «صد و هفتاد و ششمین غواص» در ۳۳۴ صفحه و با قیمت ۲۹۵۰۰ تومان روانه بازار کرده است.

ویرایش این کتاب بر عهده احد گودرزیانی از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس بوده که سال گذشته به دیار باقی رفت.

این کتاب چهار فصل دارد و از قبل از عملیات کربلای چهار تا روز آزادی آزاده یزدیان را در برگرفته است.



آنچه در ادامه می خوانید، برشی از این کتاب است...

روزی از درون حمام ها صداهای خیلی وحشتناکی به گوش رسیدند. یکی از اسیران را به سختی شکنجه میکردند. فریاد یا حسین و یا زهرا و یا ابا الفضل او هم به گوش می رسید. مو بر تن مان سیخ شد و هیچ کاری از دست ما برنیامد. چند روز بعد باخبر شدیم جاسوسی او را شناسایی کرده و لوداده است. از رزمندگان اطلاعات عملیات و هم دوره خودمان و نامش محمد رضایی بود. دو نفری که برای بردن پیکرش رفتند تعریف کردند که به دستور نگهبان ها و با پتویی برای برداشتن جنازه شهید رضایی به حمام ها رفتند. هرجای بدن او را که می گرفتند تا داخل پتو بگذارند، وا می‌رفته است، چون بعثی ها پس از شکنجه های وحشتناک، او را داخل آب جوش انداخته بودند. دو نفر هم که برای شستن حمام ها رفته بودند، نیم ساعت مشغول پاک کردن خون و نرمه استخوان های او بودند که به در و دیوار چسبیده بود.

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس


روز قبل از این که محمد رضایی را دستگیر کنند توی محوطه بند مشغول قدم زدن بودم. از کنار من رد شد و بدون این که نگاه کند گفت: یزدیان، نگاه نکن! راه برو و فقط جلورو نگاه کن؛ ما تحت نظریم. خیلی مواظب خودت باش و به هیچ کس اعتماد نکن. دنبال ما هستند. به گمانم لورفتیم.

رضایی اینها را گفت و با سرعت از کنارم رد شد. آن زمان شرایط این طور بود که هیچ کس حق نداشت با دیگری گفت وگو کند. حتی قدم زدن دو نفر در کنار و پشت سرهم و با فاصله نزدیک ممنوع بود. اگر متوجه می شدند کسی با بغل دستی اش حرف می زند هردو را به شدت کتک می زدند.

رضایی را چندین روز به زندان جنب اردوگاه بردند. او را به پنکه سقفی آویزان کردند و بدنش را با میله های داغ سوزاندند. او را روی شیشه های شکسته غلتاندند و سروته از میله بارفیکس اتاق افسران در قسمت فرماندهی اردوگاه آویزان کردند. ساعت های متوالی و آن قدر او را با کابل زدند که تمام بدنش ورم کرد و خون آلود شد.

عراقی ها مدعی شدند که محمد رضایی در عملیات کربلای چهار تعداد زیادی از نیروهای عراقی را کشته است. در شکنجه سخت و طاقت فرسای او خیلی از نگهبان های اردوگاه دست داشتند؛ مثل عدنان ، علی ابلیس و... اما شنیدیم علی آمریکایی، شکنجه گر اصلی بوده است. می گفتند روی بدن رضایی آب جوش ریخته و به او برق وصل کرده است. آن قدر آب جوش ریخته بود که تمام بدنش تاول زده و پوست آن کنده شده بود. بعد هم قالبی صابون در دهانش گذاشته بودند تا نتواند فریاد بزند. آن قدر آن را فشار داده بودند که خفه شده بود.

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

مجتبی، از بچه های همدان که آن زمان امربر نگهبان های بند بود گفت که گوشت و پوست محمد رضایی به همه جای دیوارهای سیمانی حمام ها چسبیده بود. بعثی ها پیکرش را روی سیم های خاردار انداختند و عکس و فیلم گرفتند تا وانمود کنند در حال فرار کشته شده است. نگهبان ها از دو نفر از اسیران خواستند پیکر را به ماشین آیفایی منتقل کنند. آنها می خواستند آهسته و با احترام این کار را انجام دهند، اما عراقی ها دو اسیر را با کابل زده و گفته بودند که جنازه را به داخل آیفا پرت کنند!

اگر امروز زنده هستم جانم را مدیون شهید محمد رضایی هستم. عراقی ها فهمیدند که از رزمندگان واحد اطلاعات عملیات لشکرپنج نصر بوده است. از او خواستند تا بقیه رزمندگان آن واحد را معرفی کند، اما مقاومت کرد. زجرها و شکنجه ها را تحمل کرد و حاضر نشد حتی یک نفر را معرفی کند.

کسی که محمد رضایی را لوداد، م.ر بود؛ همان کسی که کار جاسوسی و خیانت را از زندان الرشید بغداد شروع کرد و اولین جاسوس و عنصر خود فروخته بود که پس از اسارت با او آشنا شدیم.

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

در تنگنا و سختی زندان الرشید، بهترین جای زندان یعنی جلو در ورودی را به او دادند؛ جایی که برای اسیران مجروح در نظر گرفته بودیم و مجاور با در ورودی بود. بالای آن در باز بود و پنجره ای داشت که با میلگرد محصور شده بود، اما هوای مطبوعی از آن پنجره به داخل وارد می شد. اسیران بدحال را در آنجا می خواباندیم که آن هم با ورود م.ر به زندان، توسط او و یکی دو نفر که با او بودند غصب شد.

پنجاه شصت نفر اسیر هر سلول، در یکی از وعده های غذایی، هرکدام قلپی آب مرغ بانان صمون که به اندازه نان ساندویچی کوچکی بود می خوردند، اما آن دو سه نفر به اندازه غذای دو سلول می خوردند و سهمیه بیشتری را می بلعیدند. درباره آب هم چنین بود. یعنی در زمانی که همه اسیران به خصوص مجروحان و مریض ها برای یک قلپ آب له له می زدند آنها چندین لیوان آب می نوشیدند و حتی روی سر خود آب می ریختند.

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

بعد از ورود به اردوگاه هم م.ر با همراهی نوچه هایش هر روز به بهانه ای اسیران را به باد کتک می گرفتند. آنها حتی در ضرب و شتمها و شکنجه ها با نگهبان های عراقی همکاری می کردند و برخی مواقع کابل به دست می گرفتند.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار