چند دقیقه با کتاب «جاسوس بازی»؛ / ۸۱
یک ماشین مدل بالا که راننده آن زنی تنها بود با سر و وضعی بسیار زننده، به پست بازرسی نزدیک شد. بسیجی ها جلوی او را گرفتند و درخواست مدارک شناسایی خودرو و شخص خودش را کردند.
شهدای ایران: حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس که تا کنون حدود ۴۵ کتاب با موضوع تاریخ و دفاع مقدس نوشته است، این بار با تغییر نسبی جهت کاری اش به سراغ زندگی چند جاسوس رفته تا خودفروختگی شان را در یک کتاب مستقل، نمایش دهد.
داودآبادی در این کتاب، ۱۷ جاسوس را با نام های خودشان و در برخی موارد با نام مستعار معرفی کرده و پرونده شان را رو کرده است. جاسوس هایی که برخی شان را به اسم می شناسیم اما حتما اطلاعاتمان درباره آن ها کم است.
داودآبادی در کتاب ۲۸۴ صفحه ای اش تلاش کرده تصاویری از این جاسوسان را نیز به متن هایش الصاق کند تا هم کتابش خواندنی تر شود و هم شناخت مخاطب به بیشترین حد برسد.
انتشارات شهید کاظمی این کتاب را به تازگی در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۳۵۰۰۰ تومان منتشر کرده است.
در بخشی از این کتاب با نام «مترجم آقای رئیس» می خوانیم:
سال ۱۳۶۸ که آتش جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی یک سالی خاموش شده بود، کشورهای غربی به خصوص آمریکا که برای شکست نخوردن عراق در برابر ایران، از هیچ کمکی فروگذار نکردند، دست به فعالیت های مخرب زدند.
با شکست منافقین در عملیات مرصاد، بدیهی بود که همچون گذشته به ترور کور و بی هدف و بمب گذاری در میان مردم بی گناه روی بیاورند. این شیوه ای بود که در طی هشت سال دفاع مقدس، هرگاه ارتش عراق شکست سختی از رزمندگان اسلام می خورد، منافقین مأموریت محوله از طرف صدام مبنی بر انتقام خونین از ملت ایران را انجام می دادند.
یکی از شب های سال ۱۳۶۸، در یکی از خیابان های شمال شهر تهران، تعدادی از نیروهای بسیجی پست بازرسی برپا کردند تا امنیت شهر را تأمین کنند. یک ماشین مدل بالا که راننده آن زنی تنها بود با سر و وضعی بسیار زننده، به پست بازرسی نزدیک شد. بسیجی ها جلوی او را گرفتند و درخواست مدارک شناسایی خودرو و شخص خودش را کردند. زن که ظاهرا حالت چندان عادی نداشت با عصبانیت به تهدید بسیجی ها پرداخت. این مسئله باعث شد تا اتومبیل او را در کناری متوقف کنند.
زن که وضعیت را این گونه دید، شروع کرد به تهدید و فحاشی و مدام می گفت: شما غلط می کنید جلوی من رو بگیرید. من میدم پدرتون رو دربیارن.
اعتماد به نفس زن از اینکه قدرت این را دارد تا با بسیجی ها برخورد کند، شک فرماندهان را برانگیخت. وقتی او را بازداشت کرده و به مقر بسیج بردند، زن با توپ پر گفت: «من آشنای مترجم خصوصی آقای ... هستم. میدم پدر همه تون رو دربیاره.» مدعی شد که از آشنایان بهمن آقایی، مترجم خصوصی یکی از مسئولین رده اول مملکتی است. شماره تماس او را که داد، به وی اطلاع داده شد تا با مدارک و شناسایی به پایگاه بسیج بیاید و...
سرانجام مشخص شد خانم که کارمند سفارت سوئیس (حافظ منافع آمریکا) در ایران است، معشوقه بهمن آقایی است. خانم و آقایی دستگیر شده و به زندان اوین منتقل شدند. زن در اظهارات خود گفت: «من در سفارت سوئیس با بهمن آشنا شدم. او به استخدام سازمان جاسوسی سی.آی.ای درآمده بود و برای دادن اطلاعات به عوامل سیای آمریکا که در سفارت سوئیس مستقر بودند، زیاد به آنجا تردد می کرد. در همین رفت و آمدها رفیق شدیم.»
بهمن آقایی دیبا کارمند وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران بود که به عنوان کارشناس حقوقی انجام وظیفه می کرد. وی مترجم ویژه آقای ... بود و در دیدارهای محرمانه او با سران و شخصیت های کشورهای خارجی حضور داشت. ظاهرا پس از حضور در جلسات فوق محرمانه، برای ارسال اطلاعات به نماینده سی.آی.ای در ایران در سفارت سوئیس مراجعه می کرد و از همین طریق به استخدام آنها درآمده و حقوق بالایی هم دریافت می کرد.
انتشارات شهید کاظمی این کتاب را به تازگی در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۳۵۰۰۰ تومان منتشر کرده است.
در بخشی از این کتاب با نام «مترجم آقای رئیس» می خوانیم:
سال ۱۳۶۸ که آتش جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی یک سالی خاموش شده بود، کشورهای غربی به خصوص آمریکا که برای شکست نخوردن عراق در برابر ایران، از هیچ کمکی فروگذار نکردند، دست به فعالیت های مخرب زدند.
استخدام جاسوس در مراکز حساس مملکتی و در سطوح مختلف، یکی از شیوه های نفوذ آمریکا در ایران بود که زمان جنگ شدت بیشتری یافته بود. افرادی که در دفتر شخصیت های سیاسی و نظامی کشور شاغل بودند، از اهداف مهم سازمان جاسوسی آمریکا سی.آی.ای بودند.
بهمن آقایی دیبا
با شکست منافقین در عملیات مرصاد، بدیهی بود که همچون گذشته به ترور کور و بی هدف و بمب گذاری در میان مردم بی گناه روی بیاورند. این شیوه ای بود که در طی هشت سال دفاع مقدس، هرگاه ارتش عراق شکست سختی از رزمندگان اسلام می خورد، منافقین مأموریت محوله از طرف صدام مبنی بر انتقام خونین از ملت ایران را انجام می دادند.
یکی از شب های سال ۱۳۶۸، در یکی از خیابان های شمال شهر تهران، تعدادی از نیروهای بسیجی پست بازرسی برپا کردند تا امنیت شهر را تأمین کنند. یک ماشین مدل بالا که راننده آن زنی تنها بود با سر و وضعی بسیار زننده، به پست بازرسی نزدیک شد. بسیجی ها جلوی او را گرفتند و درخواست مدارک شناسایی خودرو و شخص خودش را کردند. زن که ظاهرا حالت چندان عادی نداشت با عصبانیت به تهدید بسیجی ها پرداخت. این مسئله باعث شد تا اتومبیل او را در کناری متوقف کنند.
اعتماد به نفس زن از اینکه قدرت این را دارد تا با بسیجی ها برخورد کند، شک فرماندهان را برانگیخت. وقتی او را بازداشت کرده و به مقر بسیج بردند، زن با توپ پر گفت: «من آشنای مترجم خصوصی آقای ... هستم. میدم پدر همه تون رو دربیاره.» مدعی شد که از آشنایان بهمن آقایی، مترجم خصوصی یکی از مسئولین رده اول مملکتی است. شماره تماس او را که داد، به وی اطلاع داده شد تا با مدارک و شناسایی به پایگاه بسیج بیاید و...
سرانجام مشخص شد خانم که کارمند سفارت سوئیس (حافظ منافع آمریکا) در ایران است، معشوقه بهمن آقایی است. خانم و آقایی دستگیر شده و به زندان اوین منتقل شدند. زن در اظهارات خود گفت: «من در سفارت سوئیس با بهمن آشنا شدم. او به استخدام سازمان جاسوسی سی.آی.ای درآمده بود و برای دادن اطلاعات به عوامل سیای آمریکا که در سفارت سوئیس مستقر بودند، زیاد به آنجا تردد می کرد. در همین رفت و آمدها رفیق شدیم.»