شهدای ایران: محمد حسین جعفریان امروز یکشنبه 26/8/92 طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: چند سال پیش رهبر انقلاب در باب واقعه خونین کربلا و نقش خواص در این فاجعه سخنانی گفتند و نکاتی را شرح دادند که بسیار عمیق و پندآموز بود. همان سالی که رسانهها این سخنرانی را منتشر کردند، آرزو کردم کاش مسئولان رسانهای ما چارهای میاندیشیدند تا این سخنان علاوه برآنکه همه ساله در ایام سوگواری باز پخش و به مخاطبان گوشزد شود، در قالبی دیگر نیز عرضه گردد. چه آنکه هر سخن و اندیشهای چون در هیئت شعر و رمان و آثار تجسمی و سینما و. . . درآید دایره مخاطب وسیعتری مییابد. دریغا که چنین نشد. باری در آنجا مضمون کلام این بود که قاتلان فرزند رسول خدا(ص) اغلب از مدعیانی بودند پر طمطراق در زمانه خود. نقل است بسیاری از حافظان و قاریان قرآن بودند. شاید برای نسل امروز بسیار تکاندهنده باشد، شنیدن این حقیقت که قاتلان امام حسین(ع) برخی به نیت تقریب الهی بر او تیغ کشیدند. اینکه شمر، قربتاً الیالله سر آن ماه را از تن جدا کرد. این حکایت تلخ پندی تکاندهنده در خود دارد و آن توجه به صدمات هولناکی است که مردم در قبال بیتفاوتی خواص ممکن است ببینند. عوامی که بر امام زمان خویش شمشیر کشیدند و آن سان فجیع و وحشیانه بر او و اهل بیتش تاختند، اگر از سوی خواص خودفروخته و خاموش عصر خویش هدایت میشدند، شاید این جنایت رقم نمیخورد.
در تاریخ آمده است خراج ملک ری که پسر سعد در آرزوی آن سپاه آراست و به جنگ پسر زهرا (س) رفت، بیش از 30 میلیون درهم بود. آری جمعی چون او به عشق برق طلای یزید، برخی از هراس جان، برخی با فهم معکوس شریعت و . . . هر کدام به دلایلی از این دست یا خاموش ماندند و بیتفاوت یا به سپاه اشقیا پیوستند. بیشک جز آن سپاه که بر خیمههای شعلهور تاختند، بسیاری از قاتلان بیآنکه پایشان به وادی نینوا رسیده باشد، به واقع شریک این جنایت بودند. آنها که میدانستند حق کدام و باطل کدام است. اما مهر از دهان خود برنداشتند و رخصت دادند تا جاهلانی چند عوام را بفریبند و این فاجعه را رقم بزنند. جایی خواندم که مولا علی (ع) با یکی از یاران نیمهشبی از کوچههای کوفه میگذشت. صدای خوش قرائت قرآن چنان یار همراه او را متأثر کرد که گفت: کاش مویی بودم در بدن این قاری کتابالله با این صوت دلانگیزش و مولا سخت او را بر حذر داشت که همه چیز این تمسک ظاهری نیست و بعدها همان همراه امام، جسد آن قاری را در جمع کشتگان جنگ خوارج دید. کربلا در کنار ماتم جاودانهاش و عطش روضههای جانسوزش، باید عطش درک جان شریعت و آداب دیانت را در ما بیدار کند. چه دانستن ظواهر دین و عمل به آن همه راه نیست و تاریخ سرشار حکایاتی تلخ از نمایش این حقیقت تکاندهنده است.
در تاریخ آمده است خراج ملک ری که پسر سعد در آرزوی آن سپاه آراست و به جنگ پسر زهرا (س) رفت، بیش از 30 میلیون درهم بود. آری جمعی چون او به عشق برق طلای یزید، برخی از هراس جان، برخی با فهم معکوس شریعت و . . . هر کدام به دلایلی از این دست یا خاموش ماندند و بیتفاوت یا به سپاه اشقیا پیوستند. بیشک جز آن سپاه که بر خیمههای شعلهور تاختند، بسیاری از قاتلان بیآنکه پایشان به وادی نینوا رسیده باشد، به واقع شریک این جنایت بودند. آنها که میدانستند حق کدام و باطل کدام است. اما مهر از دهان خود برنداشتند و رخصت دادند تا جاهلانی چند عوام را بفریبند و این فاجعه را رقم بزنند. جایی خواندم که مولا علی (ع) با یکی از یاران نیمهشبی از کوچههای کوفه میگذشت. صدای خوش قرائت قرآن چنان یار همراه او را متأثر کرد که گفت: کاش مویی بودم در بدن این قاری کتابالله با این صوت دلانگیزش و مولا سخت او را بر حذر داشت که همه چیز این تمسک ظاهری نیست و بعدها همان همراه امام، جسد آن قاری را در جمع کشتگان جنگ خوارج دید. کربلا در کنار ماتم جاودانهاش و عطش روضههای جانسوزش، باید عطش درک جان شریعت و آداب دیانت را در ما بیدار کند. چه دانستن ظواهر دین و عمل به آن همه راه نیست و تاریخ سرشار حکایاتی تلخ از نمایش این حقیقت تکاندهنده است.