«لعب» به معنای بازی قانونمندی است که اطفال به منظور رسیدن به غرضی خیالی آن را انجام می دهند. «لهو» به معنای هر عمل سرگرم کنندهای است که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد.
شهدای ایران: در ایام ماه مبارک رمضان به صورت روزانه چند نکته و فرازهایی از معارف موجود در هر جزء از قرآن کریم تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
فرزندانی که در بهشت کنار والدین خواهند بود
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُم (21- طور)
کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم.
یک از نعمتهایی که خدا به بهشتیان داده و موجب سرور آنها می شود وعده ایست که در این آیه آمده است. خداوند متعال در مورد اهل بهشت می فرماید: ما از میان فرزندان مؤمنین، آنهایی را که در ایمان به خدا به نوعی از ایشان پیروی کردند به آنها ملحق میکنیم. و این کار را بدان جهت میکند که مومنین خشنود گشته؛ چشمشان روشن شود.(1) بی تردید این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد.
کدام فرزندان شخص مومن به او ملحق می شوند؟
در این الحاق تمام فرزندان با ایمان فرد مومن که به نحوی بهره ای از ایمان او برده و در آن مسیر حرکت کرده اند به او ملحق می شوند حتی فرزندانی که از نظر ایمان در مرتبه ای پایین تر قرار دارند.
در این لطفی که خداوند به مومن در بهشت می کند هم فرزندان بالغ دارای ایمان و هم فرزندان نابالغی که در حکم مومن هستند به او ملحق می شوند. (2)
چه کردی که آمدی به بهشت؟
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیَ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ(25)قَالُواْ إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فیِ أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ(26)فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ وَقَئنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27) إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ (28- طور)
و بهشتیان به یکدیگر روی میکنند از یکدیگر این سوال را می پرسند که در دنیا چه حالی داشته و چه عملی او را به سوی بهشت کشانیده است؟ در جواب می گویند: ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم و خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد و چون او پروردگاری نیکوکار و مهربان بود ما همواره او را میخواندیم.
در این آیات، بهشتیان به یکی از مهم ترین عوامل ورودشان به بهشت اشاره می کنند عاملی که به رغم اهمیت فوق العاده اش در رسیدن به سعادت دنیا و آخرت گاه مورد غفلت جدی قرار می گیرد.
در این آیات که گزارشی از حال خوش و گفتگوهای شیرین بهشتیان است اهل بهشت از حال و احوال دنیای یکدیگر می پرسند و اینکه در دنیا چه حالی داشته و چه عملی آنها را به سوی بهشت و نعیم الهی کشانده است؟ که در جواب می گویند: «ما نسبت به خانواده مان مشفق بودیم»
«اشفاق» به معنای توجه ای آمیخته با ترس است؛ چون مشفق نسبت به کسی که به او اشفاق دارد هم محبت دارد و هم می ترسد که مبادا دامنگیر او شود. این کلمه هر وقت با حرف «مِن» بیاید معنای ترس در آن بیشتر از محبت است و هرگاه که با حرف «فی» همراه شود مانند همین آیه معنای توجه و محبت در آن بیشتر از معنای ترس به ذهن می رسد. پس معنای آیه چنین میشود:
ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم؛ یعنی هم آنان را دوست داشتیم و به سعادت و نجاتشان از مهلکه ها و ضلالتها عنایت داشتیم و هم از اینکه مبادا گرفتار انحراف و تباهی شوند میترسیدیم؛ به همین منظور به بهترین وجهی با آنان معاشرت میکردیم و از نصیحت و دعوت ایشان به سوی حق چیزی کم نمی گذاشتیم.(3)
از چنین کسانی دوری کن!
فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلیَ عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَوةَ الدُّنْیَا(29- نجم)
از کسانی که از یاد ما روی گردانده اند و جز زندگی دنیا را نخواسته اند، روی بگردان.
با توجه به آیه قبل و بعد از این آیه دستوری که آیه می دهد این است: این مشرکین چون از ذکر ما رویگردان شده و تنها همّ و غمشان زندگی دنیا است و بس؛ علم را رها کرده دنبال ظن را گرفتهاند و تابع هوای نفس خویش شده اند؛ بنابراین تحلیل، اینها از علوم وحیانی و هدایت بی بهره اند و تنها بهره ایشان از علم؛ منحصر به مسائل مادی دنیوی است، و چون چنین است تو نیز از آنان اعراض کن، برای اینکه ایشان گمراهند.(4)
منظور از ذکر در این آیه چیست؟
منظور از «ذکر» در این آیه، یا «قرآن» است که پیروان حق را به سوی آن هدایت نموده و با ادله قاطع و روشن که جای تردید در آنها نیست انسان را به سوی سعادت آخرت که ورای دنیا است ارشاد مینماید و یا مراد از آن، «یاد خدا» است که در مقابل غفلت قرار می گیرد و اگر فرموده که از چنین کسی باید اعراض کرد برای لین است که یاد خدا به نحوی که شایسته ذات متعالیه او باشد؛ یعنی یاد خدا به اسماء و صفاتش، بشر را به سوی حقایقی علمی درباره مبدأ و معاد هدایت میکند که هیچ جای تردید در آن باقی نمیگذارد.(5)
طهارت روح، شرط ورود به باطن قرآن
إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ(77)فیِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ(78)لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(79- واقعه)
یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش [که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی [به نام لوح محفوظ جای دارد.] جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.
در این آیات خداوند متعال ابتدا قرآن را به کریم بودن توصیف کرده و می ستاید. قرآن به طور مطلق کریم و محترم است؛ هم از آن جهت که نزد خداوند کریم است و هم بدین جهت که صفاتی پسندیده دارد و هم به این جهت که سود رسان برای خلق است.
در آیه بعد می فرماید: قرآن محفوظ و مصون از هر گونه تبدیل و دگرگونی است؛ چون در کتابی است که آن «لوح محفوظ»(6) است.
جمله «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» هم می تواند صفت کتاب مکنون و لوح محفوظ باشد و هم می تواند صفت سومی برای قرآن باشد که در این صورت حکم به ممنوعیت مس قرآن، بدون طهارت و وضو می شود. هر چند این حکم حق است و با سایر ادله فقهی ثابت می شود اما چون در اینجا سخن از تجلیل و بزرگداشت قرآن است پس منظور از مس قرآن نمی تواند دست کشیدن به خطوط آن باشد؛ بلکه منظور از تماس با قرآن، علم به معارف آن است که جز پاکان خلق، کسی به معارف آن عالم نمیشود؛ چون فرموده: قرآن در کتابی مکنون و پنهان است.
و منظور از «مطهرون» هم کسانی هستند که خداوند متعال دلهایشان را از هر رجس و پلیدی پاک کرده است. پس مطهرون عبارتند از کسانی که خدای تعالی دلهایشان را پاک کرده که برترین و بارزترین مصداقشان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند که قرآن بر طهارتشان گواهی داده و می فرماید: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(7)».(8)
مراحل پنجگانه زندگی دنیایی
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20- حدید)
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زردرنگ میبینی سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست.
«لعب» به معنای بازی قانونمندی است که اطفال به منظور رسیدن به غرضی خیالی آن را انجام می دهند. «لهو» به معنای هر عمل سرگرم کنندهای است که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد. «زینت» عبارت از آن است که چیز مرغوبی را ضمیمه چیز دیگری کنی تا مردم به خاطر زیبایی این مجذوب آن شوند. «تفاخر» به معنای مباهات کردن به حسب و نسب است و «تکاثر در اموال و اولاد» به این معنا است که شخصی به دیگری فخر بفروشد که من مال و فرزند بیشتری دارم.(9)
بعد از ذکر این مراحل که بر زندگی دنیایی حاکم است، حقیقت زندگی دنیا را که انسان فریب خورده دل به آن میبندد، و چیزی نمیگذرد که به حکم اجبار همه را از کف میدهد، با مثالی که بیانگر فریبندگی ظاهری دنیاست تشریح و بیان میکند.
از نکات قابل توجه در این آیه:
1. شیخ بهایی(ره) این خصلتهای پنجگانه را ناظر به مراحل زندگی دنیایی و مرتبت به هم می داند:(10) نخست، دوران کودکی است که زندگی او غرق در لعب و بازیست. سپس مرحله نوجوانی فرا می رسد و سرگرمی جای بازی را میگیرد.
مرحله سوم، مرحله جوانی و عشق و تجمل پرستی است. از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا می رسد و احساس کسب مقام و فخر در انسان زنده می شود و سرانجام به مرحله پنجم می رسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت می افتد.
2. گاهی بعضی از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف می گردد و تا پیری در فکر بازی و سرگرمی و معرکه گیری هستند و یا در دوران تجمل پرستی متوقف می گردد و ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه و مرکب و لباس زینتی است؛ اینها در حقیقت کودکانی هستند در سن کهولت و پیرانی هستند با روحیه کودک!(11)
3. البته کسانی که تحت رهنمودهای قرآن و عترت علیهم السلام خود را تربیت کرده باشند، فریب عشوه گری دنیا را نخورده و این مراحل دنیایی نمی تواند آنها را از هدف والایی که به دنبال آنند باز دارد.(12)
-----------
(1) المیزان ج19 ص13
(2) المیزان ج19 ص12 ؛ اما تفسیر نمونه، الحاق غیر بالغین را تنها به دلیل احترام پدران بهشتی صحیح می داند و ملاک ایمان را در مورد آنها نمی پذیرد. ج22 ص429
(3) ر.ک به المیزان ج19 ص15
(4) ر.ک به المیزان ج19 ص41
(5) همان
(6) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظ(بروج 21-22)
(7) آیه 33 سوره احزاب
(8) ر. ک به المیزان ج19 ص137
(9) المیزان ج19 ص164
(10)به نقل از المیزان، هما
(11) نمونه ج23 ص352
(12) رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37- نور)
فرزندانی که در بهشت کنار والدین خواهند بود
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُم (21- طور)
کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم.
یک از نعمتهایی که خدا به بهشتیان داده و موجب سرور آنها می شود وعده ایست که در این آیه آمده است. خداوند متعال در مورد اهل بهشت می فرماید: ما از میان فرزندان مؤمنین، آنهایی را که در ایمان به خدا به نوعی از ایشان پیروی کردند به آنها ملحق میکنیم. و این کار را بدان جهت میکند که مومنین خشنود گشته؛ چشمشان روشن شود.(1) بی تردید این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد.
کدام فرزندان شخص مومن به او ملحق می شوند؟
در این الحاق تمام فرزندان با ایمان فرد مومن که به نحوی بهره ای از ایمان او برده و در آن مسیر حرکت کرده اند به او ملحق می شوند حتی فرزندانی که از نظر ایمان در مرتبه ای پایین تر قرار دارند.
در این لطفی که خداوند به مومن در بهشت می کند هم فرزندان بالغ دارای ایمان و هم فرزندان نابالغی که در حکم مومن هستند به او ملحق می شوند. (2)
چه کردی که آمدی به بهشت؟
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیَ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ(25)قَالُواْ إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فیِ أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ(26)فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ وَقَئنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27) إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ (28- طور)
و بهشتیان به یکدیگر روی میکنند از یکدیگر این سوال را می پرسند که در دنیا چه حالی داشته و چه عملی او را به سوی بهشت کشانیده است؟ در جواب می گویند: ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم و خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد و چون او پروردگاری نیکوکار و مهربان بود ما همواره او را میخواندیم.
در این آیات، بهشتیان به یکی از مهم ترین عوامل ورودشان به بهشت اشاره می کنند عاملی که به رغم اهمیت فوق العاده اش در رسیدن به سعادت دنیا و آخرت گاه مورد غفلت جدی قرار می گیرد.
در این آیات که گزارشی از حال خوش و گفتگوهای شیرین بهشتیان است اهل بهشت از حال و احوال دنیای یکدیگر می پرسند و اینکه در دنیا چه حالی داشته و چه عملی آنها را به سوی بهشت و نعیم الهی کشانده است؟ که در جواب می گویند: «ما نسبت به خانواده مان مشفق بودیم»
«اشفاق» به معنای توجه ای آمیخته با ترس است؛ چون مشفق نسبت به کسی که به او اشفاق دارد هم محبت دارد و هم می ترسد که مبادا دامنگیر او شود. این کلمه هر وقت با حرف «مِن» بیاید معنای ترس در آن بیشتر از محبت است و هرگاه که با حرف «فی» همراه شود مانند همین آیه معنای توجه و محبت در آن بیشتر از معنای ترس به ذهن می رسد. پس معنای آیه چنین میشود:
ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم؛ یعنی هم آنان را دوست داشتیم و به سعادت و نجاتشان از مهلکه ها و ضلالتها عنایت داشتیم و هم از اینکه مبادا گرفتار انحراف و تباهی شوند میترسیدیم؛ به همین منظور به بهترین وجهی با آنان معاشرت میکردیم و از نصیحت و دعوت ایشان به سوی حق چیزی کم نمی گذاشتیم.(3)
از چنین کسانی دوری کن!
فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلیَ عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَوةَ الدُّنْیَا(29- نجم)
از کسانی که از یاد ما روی گردانده اند و جز زندگی دنیا را نخواسته اند، روی بگردان.
با توجه به آیه قبل و بعد از این آیه دستوری که آیه می دهد این است: این مشرکین چون از ذکر ما رویگردان شده و تنها همّ و غمشان زندگی دنیا است و بس؛ علم را رها کرده دنبال ظن را گرفتهاند و تابع هوای نفس خویش شده اند؛ بنابراین تحلیل، اینها از علوم وحیانی و هدایت بی بهره اند و تنها بهره ایشان از علم؛ منحصر به مسائل مادی دنیوی است، و چون چنین است تو نیز از آنان اعراض کن، برای اینکه ایشان گمراهند.(4)
منظور از ذکر در این آیه چیست؟
منظور از «ذکر» در این آیه، یا «قرآن» است که پیروان حق را به سوی آن هدایت نموده و با ادله قاطع و روشن که جای تردید در آنها نیست انسان را به سوی سعادت آخرت که ورای دنیا است ارشاد مینماید و یا مراد از آن، «یاد خدا» است که در مقابل غفلت قرار می گیرد و اگر فرموده که از چنین کسی باید اعراض کرد برای لین است که یاد خدا به نحوی که شایسته ذات متعالیه او باشد؛ یعنی یاد خدا به اسماء و صفاتش، بشر را به سوی حقایقی علمی درباره مبدأ و معاد هدایت میکند که هیچ جای تردید در آن باقی نمیگذارد.(5)
طهارت روح، شرط ورود به باطن قرآن
إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ(77)فیِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ(78)لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(79- واقعه)
یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش [که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی [به نام لوح محفوظ جای دارد.] جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.
در این آیات خداوند متعال ابتدا قرآن را به کریم بودن توصیف کرده و می ستاید. قرآن به طور مطلق کریم و محترم است؛ هم از آن جهت که نزد خداوند کریم است و هم بدین جهت که صفاتی پسندیده دارد و هم به این جهت که سود رسان برای خلق است.
در آیه بعد می فرماید: قرآن محفوظ و مصون از هر گونه تبدیل و دگرگونی است؛ چون در کتابی است که آن «لوح محفوظ»(6) است.
جمله «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» هم می تواند صفت کتاب مکنون و لوح محفوظ باشد و هم می تواند صفت سومی برای قرآن باشد که در این صورت حکم به ممنوعیت مس قرآن، بدون طهارت و وضو می شود. هر چند این حکم حق است و با سایر ادله فقهی ثابت می شود اما چون در اینجا سخن از تجلیل و بزرگداشت قرآن است پس منظور از مس قرآن نمی تواند دست کشیدن به خطوط آن باشد؛ بلکه منظور از تماس با قرآن، علم به معارف آن است که جز پاکان خلق، کسی به معارف آن عالم نمیشود؛ چون فرموده: قرآن در کتابی مکنون و پنهان است.
و منظور از «مطهرون» هم کسانی هستند که خداوند متعال دلهایشان را از هر رجس و پلیدی پاک کرده است. پس مطهرون عبارتند از کسانی که خدای تعالی دلهایشان را پاک کرده که برترین و بارزترین مصداقشان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند که قرآن بر طهارتشان گواهی داده و می فرماید: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(7)».(8)
مراحل پنجگانه زندگی دنیایی
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20- حدید)
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زردرنگ میبینی سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست.
«لعب» به معنای بازی قانونمندی است که اطفال به منظور رسیدن به غرضی خیالی آن را انجام می دهند. «لهو» به معنای هر عمل سرگرم کنندهای است که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد. «زینت» عبارت از آن است که چیز مرغوبی را ضمیمه چیز دیگری کنی تا مردم به خاطر زیبایی این مجذوب آن شوند. «تفاخر» به معنای مباهات کردن به حسب و نسب است و «تکاثر در اموال و اولاد» به این معنا است که شخصی به دیگری فخر بفروشد که من مال و فرزند بیشتری دارم.(9)
بعد از ذکر این مراحل که بر زندگی دنیایی حاکم است، حقیقت زندگی دنیا را که انسان فریب خورده دل به آن میبندد، و چیزی نمیگذرد که به حکم اجبار همه را از کف میدهد، با مثالی که بیانگر فریبندگی ظاهری دنیاست تشریح و بیان میکند.
از نکات قابل توجه در این آیه:
1. شیخ بهایی(ره) این خصلتهای پنجگانه را ناظر به مراحل زندگی دنیایی و مرتبت به هم می داند:(10) نخست، دوران کودکی است که زندگی او غرق در لعب و بازیست. سپس مرحله نوجوانی فرا می رسد و سرگرمی جای بازی را میگیرد.
مرحله سوم، مرحله جوانی و عشق و تجمل پرستی است. از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا می رسد و احساس کسب مقام و فخر در انسان زنده می شود و سرانجام به مرحله پنجم می رسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت می افتد.
2. گاهی بعضی از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف می گردد و تا پیری در فکر بازی و سرگرمی و معرکه گیری هستند و یا در دوران تجمل پرستی متوقف می گردد و ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه و مرکب و لباس زینتی است؛ اینها در حقیقت کودکانی هستند در سن کهولت و پیرانی هستند با روحیه کودک!(11)
3. البته کسانی که تحت رهنمودهای قرآن و عترت علیهم السلام خود را تربیت کرده باشند، فریب عشوه گری دنیا را نخورده و این مراحل دنیایی نمی تواند آنها را از هدف والایی که به دنبال آنند باز دارد.(12)
-----------
(1) المیزان ج19 ص13
(2) المیزان ج19 ص12 ؛ اما تفسیر نمونه، الحاق غیر بالغین را تنها به دلیل احترام پدران بهشتی صحیح می داند و ملاک ایمان را در مورد آنها نمی پذیرد. ج22 ص429
(3) ر.ک به المیزان ج19 ص15
(4) ر.ک به المیزان ج19 ص41
(5) همان
(6) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظ(بروج 21-22)
(7) آیه 33 سوره احزاب
(8) ر. ک به المیزان ج19 ص137
(9) المیزان ج19 ص164
(10)به نقل از المیزان، هما
(11) نمونه ج23 ص352
(12) رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37- نور)