شهدای ایران shohadayeiran.com

در همان نجف هم بود که انتشارات کتاب‌های تاریخی و مذهبی را شروع کرد و بعد در تهران، ادامه‌اش داد: آنجا وسایل چاپ وجود نداشت. بعدش به تهران آمدیم. دو سال قبلش تبریز بودم.
شهدای ایران: از آن مغازه‌ها که اسمشان را با قلم‌مو نوشته باشند روی شیشه... نستعلیق، دو رنگ با سایه‌ای زیر حروف: «انتشارات مرتضوی، مرکز خرید و فروش کتب خطی و چاپی». پیرمرد، ۴۰ سال آنجا پشت همین ویترین نشست و کتاب داد دست ملت. در ناصرخسرو. حالا را نبینید که راسته داروفروش‌هاست؛ پیش از دهه ۴۰ که کتابفروشی‌ها بند و بساطشان را جمع کنند و بروند به خیابان انقلاب، راسته کتابفروش‌ها در خیابان ناصرخسرو بود.

حاج‌آقا چیت‌چیان هم از ۴۰ سال پیش در همان‌جا، در پاساژ مجیدیه کوچه نایب، کتابفروشی مرتضوی را راه انداخت و تا آخر نگهش داشت. کوچه نایب، مرکز مذهبی‌فروش‌ها بود و چیت‌چیان با کتابفروشی مرتضوی جزو واپسین بازمانده‌های این راسته کتاب‌های مذهبی. اهمیت ایستادگی چیت‌چیان بر موقعیت کتابفروش، آنگاه دوچندان به نظر می‌رسد که هر روز تعطیلی این کتابفروشی و آن کتابفروشی مخابره می‌شود. حالا چند روزی است دیگر پیرمرد پله‌های پاساژ مجیدیه را بالا نمی‌رود و کرکره کتابفروشی مرتضوی پایین است. بیوک چیت‌چیان، در ۹۵ سالگی درگذشته است تا یکی دیگر از شمایل‌های ایستادگی به پای کتاب نیز از میان ما رفته باشد.

کتاب در مسیر نجف - تبریز - تهران
پیرمرد البته فقط کتابفروش نبود. نام کتابفروشی‌اش مرتضوی بود و اساسا این نام، از عنوان بلندی می‌آمد که عربی بود: «المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه». عنوان انتشاراتی که حاج‌آقا مدیرش بود و در کتابفروشی مرتضوی، هم محصولات این نشر را می‌فروخت و هم کتاب‌های دیگر انتشاراتی‌ها را. عمده کتاب‌هایی که ذیل این انتشارات منتشر شده، مرتبط با تقسیر قرآن، اخلاق و مذهب. اغلب هم عربی. شاید تفسیر مجمع‌البیان طبرسی مهم‌ترین‌شان باشد.

این انتشارات البته کارش را از نجف آغاز کرده بود. وقتی جوان بود راه نجف را درپیش گرفته بود برای این‌که درس بخواند؛ درس حوزوی. سه چهار سال پیش در این باره گفته بود: «ما از جوانی آرزو داشتیم که برویم نجف. وقتی اسامی نظامیان را زدند به اعلام، من مایل نبودم به سربازی بروم. برای همین قاچاقی رفتم نجف. آنجا در خدمت حضرت علی (ع) بودیم. وقتی برگشتم تبریز، ازدواج کردم و بعد به تهران آمدیم».

در همان نجف هم بود که انتشارات کتاب‌های تاریخی و مذهبی را شروع کرد و بعد در تهران، ادامه‌اش داد: «آنجا وسایل چاپ وجود نداشت. بعدش به تهران آمدیم. دو سال قبلش تبریز بودم، دیدم که تهران بهتر است برای نشر کتاب و وسایلش در تهران فراهم است.
اول بازار بین‌الحرمین، نزدیک مسجدین بودیم، ١٥‌ سال آنجا بودیم» و تا پایان عمرش هم در همین کتابفروشی پاساژ مجیدیه بود؛ ۴۰سال.

پاتوق تهران‌شناس‌ها
لابد دیده‌اید این رستوران‌ها یا کافه‌هایی را که سعی دارند فضایی سنتی را برای القای باری نوستالژیک بسازند. حوضی درست می‌کنند، دیوارها را کاه‌گل می‌مالند و یک کوزه‌ای هم ول می‌دهند آن وسط‌ها. مشکل چنین القائاتی این است که سنت را نمی‌شود برساخت و احضار کرد. اگر جغرافیایی، فضایی سنتی دارد، باید سال‌ها بر دیوارهایش عمر گذشته باشد. اگر بخواهیم آن فضا را با چند نشانه آشنا بازسازی کنیم، محصول اغلب تزئینی است و ویترینی می‌شود از سنت نه خود آن.

کتابفروشی مرتضوی، با آن قفسه‌های متراکم کتاب، آن میز دهه چهلی و آن صندلی فلزی و دیگر اداوتی که ۶۰ سال عمر داشتند، یکی از جاهای تهران بود که می‌توانستید حتی اگر اهل کتاب نیستید به تماشایش بنشینید و تهران نیم‌قرن پیش را به چشم ببینید.  از همین رو بود که کتابفروشی حاج‌آقا چیت‌چیان، علاوه‌بر این‌که محل رفت‌وآمد طلبه‌ها و علاقه‌مندان به کتاب‌های مذهبی بود، پاتوق تهران‌شناس‌هایی چون نصرا... حدادی هم به حساب می‌آمد.

آقای وزیر کتاب کول می‌کرد!
در ستون سمت راست همین صفحه خبری منتشر کرده‌ایم از انتشار ۲۷ جلد کتاب جدید انتشارات قدیانی. جالب است بدانید مدیر این انتشارات سال‌ها مغازه‌ای داشت درست روبه‌روی کتابفروشی مرتضوی. حالا نادر قدیانی از آن سال‌ها و پیش‌تر از آن سال‌ها نوشته است: «آشنایی من با آن زنده یاد به سال‌های ۵۵-۱۳۵۴ برمی‌گردد، که در بازار بین الحرمین کتابفروشی داشت و من در آن زمان برای خرید کتاب و لوازم التحریر به آن محل رفت و آمد داشتم.

سال ۱۳۶۴ که در ناصرخسرو مغازه گرفتم، محل کارم روبه‌روی مغازه ایشان بود و همین رشته ارتباط و دوستی را بین ما محکم‌تر کرد. آن زمان مخابرات به راحتی خط تلفن واگذار نمی‌کرد و تلفن مغازه آن بزرگوار بدون هیچ چشم‌داشتی در اختیار من بود که در طول روز، امور کاری‌ام را از طریق آن انجام می‌دادم. عضویت در انجمن اسلامی ناشران رابطه‌ام را با او افزون کرد و بارها در مراسم افطاری در منزل ایشان حضور یافتم.

در دوران ریاست اتحادیه وقتی که سازمان آب تصمیم گرفت قبوض آب‌بهای ناشران را با تعرفه تجاری حساب کند و حق اشتراک نیز از آنها بگیرد، از ایشان یاری خواستم و به لطف توصیه آن بزرگوار به پسرشان مهندس چیت چیان که وزیر نیرو بودند، ایشان ما را به آقای پرورش مسوول آب منطقه‌ای تهران احاله دادند و توانستیم با گفت‌وگو مساله آب ناشران را برای همیشه حل کنیم». اشاره قدیانی به حمید چیت‌چیان است که پیش از این وزیر نیرو بود. اتفاقا قدیانی در این یادداشت که در خبرگزاری تسنیم منتشر شده، به تصاویری هم اشاره کرده است که می‌دیده آقای وزیر کتاب کول می‌کرده و در نمایشگاه برای پدر می‌برده است.
 
روزی خبرنگاری از بیوک چیت‌چیان در حالی که ۹۲ سال داشت و در مغازه‌اش نشسته بود لابه‌لای انبوه کتاب‌ها و اتفاقا وسط گفت‌وگو چشم‌هایش می‌دوید روی صفحه‌ای از یک کتاب، پرسید که آیا پشیمان نیست این همه سال عمر گذاشته پای یک کتابفروشی کوچک در انتهای پاساژی خلوت؟ او آن روز گفت: «حتی اگر یک نفر هم این کتاب‌ها را بخواند و راهش را پیدا کند برای من کافی است».

میراث چیت‌چیان پابرجاست. پایان او، پایان باز کتاب است در ناصرخسرو.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار