شهدای ایران: عباس موسایی در آرمان نوشت:
یکم؛ واقعیات ترسناک و خشن نیمه دوم قرن شانزدهم در انگلستان، همچون تجاوز و حمله آناباپتیستها، این اشرار اسپانیایی و پاپیگری افراطیشان و بحرانهای سیاسی - مذهبی دوران توماس هابز، او را به تاملی عمیق برای چگونگی عبور از بحران سوق داد. هابز در توصیف بحرانهای دهشتناک عصر خود نویسد: «مادر عزیزم همزمان دوقلویی به دنیا آورد، یکی من بودم و دیگری ترس».
وی ترس را نه رذیلت، که سرچشمه بزرگترین فضائل میداند، چون ریشه در عواطفی دارد که خرد و علم را به حرکت وا میدارد، دو امری که برای تامین صلح و رونق و تداوم آنها ضروریاند. ترس از مرگ فجیع که ترسی همگانی است و عبور از وضعیت طبیعی که در آن، انسان گرگ انسان است، هابز را به تدوین نظریه سیاسی اش رهنمون میسازد. وی لویاتان یا خدای میرا را برای تامین امنیت و صلح، لازم میداند.
به عبارتی تامین امنیت و صلح، نقطه عزیمت هابز در تدوین نظریه دولت مطلقهای است که در عرصه نظر بنیان میگذارد. هابز انحراف و رذیلت بزرگ انسانها که خشونت و جنگ از آن بیرون میآید را تکبر میداند. لویاتان هابز بهعنوان پادشاه متکبران، وظیفهای بزرگ برای مهار و محدود کردن این تکبر مخاطره انگیز بر عهده دارد. انسانها برای حفظ جان و منافع شان، باید از لویاتان پیروی کنند.
یعنی در ازای مراقبت و محافظتی که دولت (لویاتان) به همگان ارائه میکند، شهروندان باید فرمانبری کنند. این محافظت شامل مقابله با هر چیزی میشد که جان و امنیت شهروندان را به مخاطره میافکند، همچون بیماریهای همهگیر و مقابله با دشمن خارجی. برای فرمان گذاران، تاثیر این امر مثبت بود، چراکه ترس از دشمن و بیماری، اقدامات ویژه برای به کرسی نشاندن نظم و انضباط را هم توجیه میکرد.
این دیدگاه بعدها توسط جان لاک، مورد نقادی قرار گرفت. لاک معتقد بود که لویاتان چون خود بر مبنای حفظ جان و امنیت شهروندان شکل گرفته است، نمیتواند اختیاری آنچنان گسترده داشته باشد که صاحب اختیاری مطلقالعنان بر جان انسانها باشد.
اگر هابز از نقطه عزیمت امنیت و حفظ جان شهروندان برای عبور از وضعیت طبیعی به لویاتان یا دولت مطلقه هابزی، رسید که در نهایت اختیار جان انسانها را نیز به بهانه حفظ صلح و امنیت داشت، جان لاک، دولت مشروطه خود را بر پایه و از نقطه عزیمت مالکیت ساماندهی کرد. لاک هرچند مالکیت را مفهومی برای عبور از وضعیت طبیعی به وضعیت مدنی قرار داده بود، اما نقد اساسیاش بر هابز آن بود که در دولت مطلقه هابزی، حفظ جان انسانها و شهروندان در اولویت نیست. از این رو هابز را تئوریسین اقتدارگرایی و لاک را پدر لیبرالیسم میشناسند.
دوم ؛پس از شیوع گسترده کرونا در جهان، نوع مواجهه کشورهای مختلف با آن، از دو رویکرد قرنطینهای و ایمنی گلهای پیروی میکند. بدیهی است، علاوه بر مقدورات، توانمندیها و الزامات مقابله با کرونا، اندیشه و چارچوب نظری حاکمان و دستاندرکاران، واجد اهمیت و بر مدیریت بحران، موثر است. کشورهایی که ایجاد ایمنی گلهای را بهعنوان اولویت راهبردی خود برگزیدهاند، مدعیاند اپیدمی دیگر قابل مهار نیست و همواره موج جدیدی از آن میتواند ایجاد شود.
به جای قرنطینه و تعطیل کردن کل کشور، فقط افراد در معرضخطر باید قرنطینه شوند و اپیدمی به حال خود رها شود. با وجود این، بهنظر بسیاری از متخصصان اپیدمی و انسانشناسی پزشکی، این راهبرد پرخطر و غیرعلمی بوده و احتمال دارد نرخ مرگومیر را بسیار بالا ببرد. به وضوح میتوان اولویت پول و سرمایه بر جان انسانها را در کشورهایی که راهبرد ایمنی گلهای را برگزیدهاند، مشاهده کرد، هرچند فشار افکار عمومی، نخبگان و متخصصان، سیاستورزان را به تجدید نظر وادار کرده است.
.استدلال سیاستگذاران این کشورها، حتی اگر به زبان نیاورند، مبتنی و معطوف به پیامدهای اقتصادی مدیریت قرنطینهای است. از هیچسیاست مدار یا مسئولی در کشورهایی که با الگوی نئولیبرالیستی مدیریت میشوند، نمیشنویم که قرنطینه باعث محدودیت آزادیهای شهروندان میشود، یا با اصول بنیادین لیبرالیسم همچون آزادی مغایرت دارد، بلکه به وضوح و با صدای بلند، پیامدهای اقتصادی قرنطینه شدن را فریاد میزنند. به عبارتی نئولیبرالیسم، ترس مد نظر هابز را با همان غلظت به رسمیت میشناسد، با این تفاوت که اینجا، ترس از مخاطرات و بحران اقتصادی در نئولیبرالیسم به جای ترس انسانها از به مخاطره افتادن جانشان در نظریه هابز، مینشیند. از دهه ۱۹۸۰ بدین سو با هژمون شدن پارادایم سیاسی نئولیبرالیسم بر دموکراسیهای غربی، منطق اولویت سرمایه به مرور بر منطق حقوق بشر چیره شده است.
این مهم در اولویت سرمایه بر حقوق بشر در سیاست خارجی کشورهای غربی نیز به وضوح قابل مشاهده است. اعتقاد نئولیبرالیسم به عدالت ذاتی بازار به استدلالی سیاسی منجر شده که عملا سودآوری را بر جان مردم مقدم میداند. این استدلال نه تنها غرب را در مناسبات جهانی و بینالمللی به عبور از حقوق بشر هدایت کرده است، بلکه در سیاست داخلی و بهداشت و درمان این کشورها را نیز به اولویت سرمایه و پول بر حق حیات و دیگر اصول حقوق بشر، رهنمون ساخته است.
سوم
کرونا را میتوان با معیار انسان و حقوق بنیادینش، مورد ارزیابی و راستی آزمایی قرار داد. اینها میتوانند مبتنی بر طبقه، نژاد، دین و حتی حقوق بشر باشند. کرونا را از این منظر افشاگر نئولیبرالیسم میدانند که تناقضات آن را بر ملا میسازد.
عبور نئولیبرالیسم از آموزههای الهیاتی، فلسفی و انسانی لیبرالیسم اولیه، تن دادن به منطق لویاتانی پول و سرمایه و اقتدارگرایی بازار، در مواجهه با کرونا، بیش از پیش نمایان شده است. هرچند بازگشت از راهبرد ایمنی گلهای به قرنطینه، نمیتواند دستهای آلوده و رو شده منطق لویاتانی سرمایهداری افراطی در پارادایم نئولیبرالیسم را غسل تعمید دهد. در ایران نیز شاهد عبور از رویکرد و راهبرد اولیه ایمنی گلهای، به الگوی شبهقرنطینهای تحت عنوان فاصلهگذاری اجتماعی هستیم.
شرایط خاص حاکم بر کشور در فضای تحریمی و بحران اقتصادی، تصمیمگیران را در مرحله نخست به راهبرد ایمنی گلهای رهنمون کرد، (سخنان رئیسجمهور مبنی بر اینکه ۷۰درصد مردم به این بیماری دچار میشوند، ناشی از پذیرش همین منطق بود)، اما فشار متخصصان و نخبگان، محدودیتها و طرح فاصلهگذاری اجتماعی را بر متولیان تحمیل کرد. نامه دکتر ظفرقندی، رئیس سازمان نظام پزشکی کشور اوج این فشارهای راهگشا بود. ایشان صراحتا نظام تدبیر و تصمیم کشور را نسبت به اتخاذ رویکرد ایمنی گلهای، مورد انذار قرار دادند.
موخره
نگاهی اجمالی به مدیریت بحران کرونا در کشورهای مختلف حاکی از آن است که هرگاه سیاستگذاران، حفاظت از جان انسانها و شهروندان را بر مناسبات اقتصادی پیشی دادهاند، هم در حفاظت از کاهش تلفات انسانی موفق بودهاند و هم در نهایت از نظر اقتصادی کمتر متضرر میشوند. نمیتوان به وضوح از اولویت جان انسان بر اقتصاد در رویکرد چین سخن گفت، اما میتوان مدعی شد که محدودیتهای گسترده دولت چین، علاوه بر کنترل نسبی کرونا، در بلندمدت کاهش مخاطرات اقتصادی را نیز در پی خواهد داشت.
مدیریت محدودیتزا در عصر کرونایی شده، هرگز به معنای تقویت استثناگرایی، آنگونه که جورجیو آگامبن میگوید، نیست. مدیریت انسانی در عصر استثنایی، میتواند با اولویت دادن به منطق حق حیات، حقوق بشر، کنترل و زمینهسازی برای گذار به وضعیت و قاعده عادی و نرمال باشد، به شرط آنکه چه در دوران کرونایی و چه در عصر پسا کرونا، حقوق بنیادین انسانها، مصالح و منافع ملتها با محوریت حاکمیت قانون بر حواشیها، در سیاستهای داخلی و خارجی چیره شود. کرونا آزمون خوبی برای حکومتهاست، انسان اولویت دارد یا سرمایه؟