کتاب «آب هرگز نمیمیرد» اگرچه در زمره کتابهای خاطرهنگاری میگنجد؛ اما از اسلوبی تازه و نو بهره برده است؛ بدینترتیب که گرچه محوریت کتاب، بازگویی خاطرات «میرزامحمد سلگی» است، اما برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات وی، از روایت و خاطرات تعدادی از رزمندگان و فرماندهان لشکر همدان نیز بهره برده است.
شهدای ایران: دیدن جلد کتابی که رویش نوشته خاطرات فرمانده گردان «حضرت ابوالفضل (ع)»، آن هم با عنوان «آب هرگز نمیمیرد»، بهخودی خود آنقدر جذاب هست که آدم را ترغیب کند به خریدن و خواندن آن. شاید برای همین است که سراسر کتاب، بوی آن حضرت را به خود گرفته و راوی داستان هم، در دستنوشتهای که در ابتدای کتاب، خودنمایی میکند، چنین نوشته است:
«از روزی که در ۶ سالگی روضه مشک و سقا را از پدرم شنیدم، تا زمانی که دستم به داس و خوشههای گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس (ع) رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همهچیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان (انصارالحسن ع) به نوکری گردان حضرت ابوالفضل (ع) منصوب شدم و تشنهی آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابوالفضل (ع) میریخت و به تاریخ آبرو میداد.»
و بعد هم با این جمله تمام کند که:
ما تشنهی یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنوز آب دارد عباس
«آب هرگز نمیمیرد» آنچنان که اشاره شد، روایت خاطرات فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر انصارالحسین (ع) استان همدان، یعنی سردار جانباز «میرزامحمد سلگی» است. سرداری که نویسنده کتاب «حمید حسام»، در بیان خصوصیات فردی او نوشته است: «سردار میرزامحمد سلگی فرمانده شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین (ع) کردهاند. او از تبار انصارالحسین (ع) است و حاضر نیست سرمایه گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» میداند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت».
کتاب «آب هرگز نمیمیرد» اگرچه در زمره کتابهای خاطرهنگاری میگنجد؛ اما از اسلوبی تازه و نو بهره برده است؛ بدین ترتیب که گرچه محوریت کتاب، بازگویی خاطرات «میرزامحمد سلگی» است؛ اما برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات وی، از روایت و خاطرات تعدادی از رزمندگان و فرماندهان لشکر همدان نیز بهره برده است. خصوصیت دیگر کتاب، بیان صریح و شفاف و بدون اغراق راوی و نویسنده از وقایع جنگ است، بهطوریکه خواننده تصور میکند در گرماگرم وقایع و رخدادهای جنگ قرار دارد.
در کنار این دو، موضوعی که در بیان خاطرات میرزامحمد در سراسر کتاب میتوان ملاحظه کرد، ارتباط معنوی نیروهای این لشکر با آفریدگار جهان است؛ بهطوریکه میتوان از همین نکته، پی به امدادهای الهی در یاری رساندن به رزمندگان اسلام دانست.
در بخشی از کتاب چنین آمده است: «حاج حسین همدانی از فرمانده گردانها و واحدها خواسته بود که در ابتدای گزارششان حتما، آیه یا حدیثی بخوانند و به نکته و موضوعات مهم و اصلی اشاره کنند و حاشیه نروند. یادم هست که هرکس آیه یا حدیثی خواند. مسئول تدارکات تیپ (محمود علیون) سورهی حمد را خواند. او همیشه این سوره را میخواند و میگفت: «من فقط این سوره را بلدم و اگر به آن عمل کنیم، برایمان کافی است.» و راست هم میگفت».
بعدتر میتوان در متن وقایع و مخصوصا عملیاتهایی که توسط این گردان انجام شده است، تأثیر این ایمان را به خوبی مشاهده کرد. برای مثال در جایی از این کتاب آمده است: «تصویر محسن امیدی در شب عملیات «والفجر ۲» پای کوه کلهقندی در ذهنم آمد. آن شبی که او سرش را به خدا عاریت داده بود. تا جلو بیافتد و نیروها پشت سرش به خط دشمن بزنند. «یا ابالفضل» گفتم و به سمت تیربار مقابل دویدم، نیرویی در پاهایم جمع شده بود که میخواستم پرواز کنم. پشت سرم فریاد «اللهاکبر» برخاست و همه مثل برق و باد بر سر دشمن فرود آمدند.
تیربارچی دشمن رها کرد و به سمت تپه «عباس عظیم» گریخت. دو گروهان اول و دوم هم مثل سیل، سد مقابلشان را شکستند و تیراندازی شدت گرفت و ظرف چند دقیقه صدای تیر کم شد. بعثیها یا کشته شدند یا به سمت تپه «عباس عظیم» فرار کردند و عدهای هم دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند. چند مجروح و شهید داده بودیم. دو سه نفر از بسیجیها عصبی بودند و به تلافی میخواستند که اسرا را بزنند، سرشان داد کشیدم: «ما اسیر نمیکشیم، برگردید توی کانال».
*متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب
بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام بر یاران حسین (ع) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سُلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم/ لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران/ که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم...
در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترینهاست. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شدهاند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالیمقام علی چیتسازیان نیز دارای همین برجستگیها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.