حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدس در صفحه شخصی خود به بیان خاطره یکی از دوستان شهیدش مبنی بر اشتباه گرفتن یکی از پرستاران با حوریان بهشتی پس از جراحی در بیمارستان پرداخت.
شهدای ایران: حمید داودآبادی از نویسندگان و پیشکسوتان جهاد و مقاومت در صفحه شخصی خود به بیان خاطرهای از یکی از همرزمان شهیدش پرداخت که در ادامه آمده است.
«غم یار...
عکس: اسفند ۱۳۶۰ گیلانغرب، تپه کرجیها
۳۸ سال پیش!
از راست: شهید محمد مقدم، حمید داودآبادی، ناشناس، شهید سیدعلی، ولی زاده، ناشناس، شهید علی مشاعی
ایستاده: کاظم نوروزی، فرمانده تپه
سه درد آمد بجانم هرسه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار
پنجشنبه پنجم فروردین۱۳۶۱ گیلانغرب، تپه کرجیها
سرانجام آخرین روزهای استقرارمان درخط رسید. آخرین روز، سری به رودخانه زدیم و آبتنی کردیم. چند روزی از بهار سال ۶۱ را پشتسر گذاشته بودیم که نیروهای تعویضی وارد خط شدند تا جایگزین ما شوند.
به ولیزاده گفتم: مگر تو و محمد مقدم نمیآیید عقب؟
گفت: چرا، ولی اول نیروهای جدید رو توجیه میکنیم، بعدا میآییم.
خداحافظی کردیم و سوار بر وانت به شهر گیلانغرب رفتیم.
هنوز در محل اعزام نیرو از وانت پیاده نشده بودیم که آژیر آمبولانس همه را بیرون کشاند. آمبولانس تپه کرجیها بود. به دنبالش به بیمارستان رفتیم.
هوا میخواست تاریک شود. سه پیکر را از ماشین پایین گذاشتند؛ محمد مقدم، سیدعلی ولیزاده و جوانی که بچه تبریز بود.
باورم نمیشد. ساعتی قبل پهلوی آنان بودیم و منتظر بودیم تا خودشان بیایند، نه اجسادشان.
قضیه را که از راننده آمبولانس پرسیدم، گفت: سه تایی داشتند به پایین تپه میرفتند که یک خمپاره ۶۰ خورد پشت سرشان. درجا شهید شدند.
سیدعلی ولیزاده هشت ماهی میشد که در گیلانغرب بود. بالای جسدش که نشستم، خاطرات اولین شبش درخط مقدم درنظرم تکرار شد.
در ارتفاع چغالوند که بود، براثر اصابت گلوله قنّاصه به بالای ابروی سمت چپش، بیهوش شده بود. خودش تعریف میکرد: وقتی تیر خوردم، نفهمیدم چی شد. هیچی احساس نمیکردم. فقط چشمانم را که باز کردم، دیدم یک خانوم با لباس سفید بالای سرم وایساده. جا خوردم. خوب نمیدیدم. با تعجب گفتم: تو حوری هستی؟ که زد زیرخنده و گفت: اشتباه گرفتی برادر؛ من پرستارم، نه حوری. اینجا هم تهرانه، تو هم زندهای.
خیلی حالم گرفته شد.
مثل اینکه ترکش هم میدانست از روبه رو بر او کارگر نیست، این بار ازپشت سرش را شکافته بود. محوطه با نور کم ماشین روشن شده بود. جنازه هر سهشان کنار خیابان روی زمین بود.
اولین روزهای عید ۱۳۶۱ که شهرها غرق در شادی نوروز بودند، پیکرها را آماده میکردند تا محمد مقدم به تهران اعزام شود، سیدعلی ولی زاده به کاشان و آن جوان که اولین ساعت و روز حضورش در جبهه به شهادت رسیده بود، به تبریز.
شهید سیدعلی ولیزاده کاشی متولد اول اسفند ۱۳۴۳، مزار: کاشان، گلزار شهدای دارالسلام
شهید محمد مقدم متولد ۱۴ اسفند ۱۳۴۲، مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ۲۴ ردیف ۱۱۱ شماره ۳۸